English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bulge out U شکم دادن ضخیم شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
coarse U ضخیم
coarser U ضخیم
coarsest U ضخیم
squatty U ضخیم
russet U روستایی ضخیم
paper base laminate U کاغذ ضخیم
thickeners U ضخیم ساز
thickly U نسبتا ضخیم
thickener U ضخیم ساز
straw board U مقوای ضخیم
russeting U ضخیم زبر
thickens U ضخیم کردن
mackinaw U پتوی ضخیم
thicken U ضخیم کردن
thickened U ضخیم کردن
boldface U حروف ضخیم
plank U تخته ضخیم
thickish U نسبتا ضخیم
junk bozrd U مقوای ضخیم
bodies U ضخیم کردن
body U ضخیم کردن
kraft paper U کاغذ ضخیم
russetting U ضخیم زبر
bluntest U دارای لبه ضخیم رک
blunted U دارای لبه ضخیم رک
blunter U دارای لبه ضخیم رک
gigas U دارای ساقه ضخیم تر
blunt U دارای لبه ضخیم رک
grossing U شرم اور ضخیم
bars U خط یا بلاک ضخیم رنگی
bar U خط یا بلاک ضخیم رنگی
sludge U رسوب گل و لای ضخیم
gigas U برگهای ضخیم تر و تیره تر
blunting U دارای لبه ضخیم رک
blunts U دارای لبه ضخیم رک
shear thickening U ضخیم شدن برش
pea jacket U ژاکت ضخیم ملوانان
gross U شرم اور ضخیم
grosser U شرم اور ضخیم
grosses U شرم اور ضخیم
grossest U شرم اور ضخیم
thick film circuit U مدار غشایی ضخیم
grossed U شرم اور ضخیم
Bolivia U پارچهی پشمی ضخیم و نرم
bold face U حالت ضخیم تر و تیره تر نوشتار
macrame U توری ضخیم و ریشه دار
palled U پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
pall U پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
palling U پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
triggerfish U ماهیان رنگارنگ دارای بدن ضخیم
palls U پارچه ضخیم روی تابوت یاقبر
stencil paper U کاغذ ضخیم پارافین دارمخصوص استنسیل
skirting armor U ضخیم ترین قسمت زره تانک
nimbostratus U ابرهای گسترده ضخیم و تیرهای با ارتفاع کم
reefer U جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
reefers U جرب دار پالتو کوتاه و ضخیم ملوانی
cells U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
under weft U پود زیرین یا ضخیم [جهت نشاندن گره ها در جای خود و محکم و یکنواخت شدن آنها]
kemp U پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
thick Ethernet U شبکه پیاده سازی شده با استفاده ازکابل Loaxial ضخیم و دستگاههای ارسال و دریافت برای اتصال کابلهای منشعب که میتواند مسافت طولانی را طی میکند
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
ethernet U شبکه پیاده سازی شده با استفاده از کابل looxial ضخیم و گیرنده / فرستنده برای اتصال به شاخههای کابل قابل سرویس دهی در مسافت دور
aggrade U ضخیم کردن هموار کردن
impasto U رنگ گذاری- رنگ ضخیم
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
cord yarn U نخ ضخیم و چند لا که بصورت پود در بعضی از فرش های مشهد جهت اتمام زودتر فرش و یا جهت تفاوت با فرش های دیگر استفاده می شود . گاه در شیرازه بافی تارهای بالا نیز بکار می رود .
cable weft U پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
house U منزل دادن پناه دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
pottion U بهره دادن از جهاز دادن به
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
loans U قرض دادن عاریه دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
loaning U قرض دادن عاریه دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
loan U قرض دادن عاریه دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com