Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to stay one's stomach
U
شکم خودرا اندکی سیرکردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
roams
U
سیرکردن
roaming
U
سیرکردن
roamed
U
سیرکردن
roam
U
سیرکردن
cloy
U
سیرکردن
darkening
U
سیرکردن رنگ
darken
U
سیرکردن رنگ
darkens
U
سیرکردن رنگ
englut
U
قورت دادن سیرکردن
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
awhile
U
اندکی
wee
U
اندکی
weeing
U
اندکی
wees
U
اندکی
dab
U
اندکی
dabbed
U
اندکی
dabs
U
اندکی
slightly
U
اندکی
partially
U
اندکی
eftsoons
U
اندکی پس از ان
wait a bit
U
اندکی
some
U
اندکی
halfway
U
اندکی
duskish
U
اندکی تاریک
somedeal
U
اندکی نسبتا
latish
U
اندکی دیر
loudish
U
اندکی بلند
half made
U
اندکی دیوانه
half mad
U
اندکی دیوانه
eftsoon
U
اندکی پس ازان
dryish
U
اندکی خشک
dankish
U
اندکی نمسار
dampish
U
اندکی نمسار
right before
U
اندکی پیش
parboiling
U
اندکی جوشاندن
parboiled
U
اندکی جوشاندن
parboil
U
اندکی جوشاندن
just
U
اندکی پیش
choppy
U
اندکی متلاطم
just before
U
اندکی پیش
fewest
U
اندکی از کمی از
fewer
U
اندکی از کمی از
few
U
اندکی از کمی از
highs
U
اندکی فاسد
highest
U
اندکی فاسد
high
U
اندکی فاسد
parboils
U
اندکی جوشاندن
peckish
[British English]
[colloquial]
<adj.>
U
اندکی گرسنه
wait a minute
U
اندکی صبر کنید
dullish
U
اندکی تیره یاکمرنگ
wait a second
U
اندکی صبر کنید
narrowish
U
اندکی تنگ یا باریک
lie off
U
اندکی دور از کشتی
sail close to the wind
U
اندکی از اصول تجاوزکردن
ten kilometres and more
U
ده کیلومتر و اندکی بالا
to take something off and pric
U
اندکی از بهای چیزی کاستن
frigid
U
دارای اندکی تمایل جنسی
put some milk to your tea
U
اندکی شیر بچایی خود بیفزایید
he is always a little peculiar
U
او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
to fang a pump
U
براه انداختن تلمبه بوسیله ریختن اندکی اب درتوی ان
to hark back
U
برگشتن) درگفتگوی ازتوله شکاری که اندکی برمیگرددتاردشکار رادوب
crab
U
پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
crabs
U
پرواز با بالهای افقی همراه با اندکی انحراف سمتی در اثربادهای جانبی
to rangeoneself
U
خودرا
to d. oneself up
U
خودرا گرفتن
to a onself
U
خودرا اراستن
to dress up
U
خودرا اراستن
he pretended to be asleep
U
خودرا بخواب زد
to suppress one's propensities
U
خودرا فرونشاندن
back-pedalling
U
حرف خودرا پس گرفتن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to plume oneself
U
با پیرایه خودرا اراستن
to boure one's way
U
راه خودرا بزوربازکردن
mince
U
حرف خودرا خوردن
to a one's right
U
حق خودرا ادعایامطالبه کردن
flattens
U
روحیه خودرا باختن
to a. one selt
U
انتقام خودرا کشیدن
to try one's luck
U
بخت خودرا ازمودن
to pay one's way
U
خرج خودرا دراوردن
to express one self
U
مقاصد خودرا فهماندن
back-pedals
U
حرف خودرا پس گرفتن
To go through fire and water.
U
خودرا به آب وآتش زدن
back-pedalled
U
حرف خودرا پس گرفتن
back-pedal
U
حرف خودرا پس گرفتن
To step aside . to shy from . To withdraw .
U
خودرا کنا رکشیدن
to pick up oneself
U
خودرا نگاه داشتن
to compromise oneself
U
خودرا مظنون یا رسواکردن
minces
U
حرف خودرا خوردن
to slake one's revenge
U
انتقام خودرا گرفتن
to sow one's wild oats
U
چل چلی خودرا کردن
to veil oneself
U
روی خودرا پوشاندن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
one's accomplice
U
همدست خودرا لودادن
he betray himself
U
او خودرا رسوا ساخت
pontify
U
خودرا مقدس نمودن
to sun one self
U
خودرا افتاب دادن
to show ones cards
U
قصد خودرا اشکارکردن
self assertion
U
خودرا جلو اندازی
insconce
U
خودرا جای دادن
topull oneself together
U
خودرا جمع کردن
off one's chest
<idiom>
U
خودرا خالی کردن
to breakin
U
خودرا داخل کردن
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
underplays
U
دست خودرا ادا نکردن
wrathful
U
عشق یا کینه خودرا اشکارکردن
to use one's d.
U
عقل یا نظر خودرا بکاربردن
to keep the wolf from the door
U
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to lay down ones arms
U
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to stand to one's duty
U
وفیفه خودرا انجام دادن
underplayed
U
دست خودرا ادا نکردن
to protrude one's tongue
U
زبان خودرا بیرون انداختن
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
underplay
U
دست خودرا ادا نکردن
o bey your parents
U
والدین خودرا اطاعت کنید
to provide oneself
U
خودرا اماده یا مجهز کردن
to play possum
U
خودرا بنا خوشی زدن
to play one's role
U
وفیفه خودرا انجام دادن
to recover damages
U
خسارت خودرا جبران کردن
underplaying
U
دست خودرا ادا نکردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
for all one is worth
<idiom>
U
تمام سعی خودرا کردن
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
go to pieces
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
pass the buck
<idiom>
U
مسئولیت خودرا به دیگری دادن
say one's piece
<idiom>
U
آشکارا نظر خودرا گفتن
take in stride
<idiom>
U
خودرا به باد سرنوشت دادن
To play ones part .
U
نقش خودرا بازی کردن
hold one's own
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
To set ones watch .
U
ساعت خودرا میزان کردن
to detain one's due
U
بدهی خودرا نگه داشتن
to declare oneself
U
قصد خودرا افهار کردن
hold one's ground
U
موقعیت خودرا حفظ کردن
To set ones hopes on something.
U
امید خودرا به چیزی بستن
to cut ones way
U
راه خودرا ازموانع بازکردن
to change one's course
U
خط مشی یا رویه خودرا تغییردادن
turn kings evidence
U
شرکای جرم و همدستان خودرا لو دادن
To extend the scope of ones activities .
U
میدان عملیات خودرا گسترش دادن
slosh
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshes
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
sloshing
U
خودرا بالجن وگل ولای الودن
To consume all ones energy .
U
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
crams
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
cram
U
خودرا برای امتحان اماده کردن
to carry oneself
U
خودرا اداره کردن یابوضعی دراوردن
to a oneself
U
خودرا اماده یامجهزکردن سلاح پوشیدن
show him your ticket
U
بلیط خودرا باو نشان دهید
to perform one's oromise
U
پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to bridle one's anger
U
خشم خودرا پایمال کردن یافروخوردن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
to calculate on
U
فرض خودرا روی چیزی بنانهادن
to repeat oneself
U
کاریا گفته خودرا تکرار کردن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
preens
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to be even witn any one
U
انتقام خودرا ازکسی گرفتن باکسی باربریاسراسربودن
preening
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preened
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
preen
U
خودرا اراستن بامنقار وزبان خود رااراستن
to lick one's
U
لب و لوچه خودرا لیسیدن ملچ و ملوچ کردن
To perfect oneself in a foreign language .
U
معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
to weigh one's word
U
سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
mudlark
U
اهل کوچه کسیکه خودرا باخاک و گل می الاید
to take up one'sindentures
U
سند شاگردی خودرا در پایان خدمت پس گرفتن
jilt
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilting
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilted
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
jilts
U
زنی یا مردی که معشوق خودرا یکباره رها کند
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
He was engrossed in conversation .
U
فوتبالیستها دارند قبل از بازی خودرا گرم می کنند
to secure a debtby a mortagage
U
با گرفتن گرو بستانکاری خودرا ازدیگران تامین کردن
to do ones endeavour
U
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
to make a p of one's learing
U
دانش خودرا نمایش دادن علم فروشی کردن
to cry peccavi
U
بگناهان خودخستوشدن گناهان خودرا اقرار کردن فریاداعتراف براوردن
flip one's lid
<idiom>
U
خیلی هیجان زده شدن ،کنترل خودرا از دست دادن
to ingratite oneself
U
خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
true he is somewhat stingy....
U
راست است که اندکی خسیس است ولی ...
myrmidon
U
یکی از اهالی جنگجوی thessalyکه در جنگ troyپادشاه خودرا پیروی کردند
doctrinaire
U
کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
to idulge oneself in drinking
U
بنوشابه خوری افتادن خودرا بباده نوشی سپردن تسلیم خوی میگساری شدن
solipsism
U
فرضیهای که معتقد است نفس انسان چیزی جز خودوتغییرات حاصله درنفس خودرا نمیشناسد
say's law
U
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
curie point
U
دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
to express one's heartfelt
U
قبلا سپاس گزاری کردن تشکرات قلبی خودرا تقدیم کردن
personate
U
خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
to pretend illness
U
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
to put oa a semblance of anger
U
سیمای خشمگین بخود دادن خودرا خشمگین وانمودکردن
To cast ones vote.
U
رأی خودرا دادن (به صندوق رأی ریختن )
to put in for
U
تقاضا کردن خودرا نامزد کردن
purgation
U
روش باستانی دادرسی در CL که به موجب ان متهم بایستی دوازده تن ازهمسایگان را به بیگناهی خود به شهادت می گرفت ویااز طریق رفتن در اب جوش یا اب یخ یا اتش بیگناهی خودرا ثابت می کرد
cross examination
U
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com