English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To draw something in out line . U شکل کلی چیزی را ترسیم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maps U ترسیم کردن
map U ترسیم کردن
delineated U ترسیم نمودن معین کردن
rescale U بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن
delineates U ترسیم نمودن معین کردن
delineating U ترسیم نمودن معین کردن
delineate U ترسیم نمودن معین کردن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
traces U رسم کردن ترسیم کردن
traced U رسم کردن ترسیم کردن
trace U رسم کردن ترسیم کردن
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lineation U ترسیم خط
plot U ترسیم
plots U ترسیم
plotted U ترسیم
drawings U ترسیم
depiction U ترسیم
depictions U ترسیم
tracing U ترسیم
drawing U ترسیم
tracings U ترسیم
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
kluged U ترسیم موقت
line drawing U ترسیم خطی
chart U ترسیم اماری
scatter plot U ترسیم توزیعی
scatter plot U ترسیم پراکنده
charting U ترسیم اماری
stipple U ترسیم بانقطه
chartography U ترسیم نقشه
draw program U برنامه ترسیم
mechanical drawing U ترسیم مکانیکی
charted U ترسیم اماری
planography U فن ترسیم نقشه
charts U ترسیم اماری
mirror tracing U ترسیم از ایینه
line drawings U ترسیم خطی
computer drawing U ترسیم کامپیوتری
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
plotters U وسیله ترسیم مسیر
trace U مقدار ناچیز ترسیم
plotter U وسیله ترسیم مسیر
traces U مقدار ناچیز ترسیم
traced U مقدار ناچیز ترسیم
art of drawing U هنر ترسیم رسم
freehand method U روش ترسیم ازاد
trammel U الت ترسیم بیضی تعدیل
macpaint U یک برنامه ترسیم برای ریزکامپیوتر
automated flowchart U ترسیم نمودار به صورت خودکار
aircraft plotter U وسیله ترسیم مسیر هواپیما
whatman U کاغذ اعلی مخصوص ترسیم وطراحی
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
t square U خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
reprographics U ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد
seismogram U منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار
absorption representation U [حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن]
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
geodetic U کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه در روی سطح
geodesic U کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
godroon U اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
point set curve U منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود
simulation U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
kinematics U فرایند مهندسی کامپیوتر برای ترسیم یا روح دادن اجزاماشین یا ساختار تحت طراحی سیستم
simulations U روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
refresh rate U تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
check plot U یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
demodulation U ترسیم سیگنال اصلی از موج تقسیم شده دریافت شده
drop U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
epicycloid U منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
dropped U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
dropping U دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
soft clip area U محدودیتهای ناحیهای که در ان داده میتواند روی دستگاه ترسیم کننده نمایش داده شود
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
cartographers U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
cartographer U ترسیم کننده نقشه متخصص رسم نقشه
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
deducting U کم کردن چیزی از کل
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
deduct U کم کردن چیزی از کل
deducts U کم کردن چیزی از کل
deducted U کم کردن چیزی از کل
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
fills U پر کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
make something do U با چیزی تا کردن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
steal U بلند کردن چیزی
steals U بلند کردن چیزی
evaluate U چیزی رامعین کردن
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
simplifying U ساده تر کردن چیزی
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
endows U چیزی راوقف کردن
endowing U چیزی راوقف کردن
endow U چیزی راوقف کردن
preparation U آماده کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
evaluated U چیزی رامعین کردن
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
to demonstrate against something U بر ضد چیزی تظاهرات کردن
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
replace U چیزی را تعویض کردن
to book something U چیزی را رزرو کردن
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
replaced U چیزی را تعویض کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com