Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fault
U
شکست زمین
faulted
U
شکست زمین
faults
U
شکست زمین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parallax
U
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
atmospheric refraction
U
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
ground return
U
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clown
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns
U
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge
U
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
inductive earthing
U
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancakes
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
pancake
U
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field
U
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis
U
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules
U
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus
U
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
nap of the earth
U
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
off side
U
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john
U
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
tellurian
U
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
geognosy
U
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
to break up
U
از هم جدا شدن
[پوسته زمین]
[زمین شناسی]
perelotok
U
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
styx
U
نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeants
U
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain
U
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land
U
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land
U
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying
U
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing
U
موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground
U
زمین تراوا زمین نفوذپذیر
redstone
U
موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse
U
نوعی موشک زمین به زمین
biosphere
U
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john
U
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight
U
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik
U
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose
U
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost
U
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
flunked
U
شکست
unsuccessful
U
شکست
flunk
U
شکست
defeated
U
شکست
fall
U
شکست
unsuccess
U
شکست
unsuccessfully
U
شکست
defeating
U
شکست
defeats
U
شکست
prosternation
U
شکست
refraction
U
شکست
flunks
U
شکست
plumper
U
شکست
flunking
U
شکست
gaps
U
شکست
gap
U
شکست
miscarriages
U
شکست
miscarriage
U
شکست
three successive defeats
U
سه شکست پی در پی
defeat
U
شکست
flopper
U
شکست
breaks
U
شکست
set back
U
شکست
defeature
U
شکست
loss
U
شکست
failures
U
شکست
deflections
U
شکست
deflection
U
شکست
breakages
U
شکست
breakage
U
شکست
failure
U
شکست
break
U
شکست
defeasance
U
شکست
geomagnetism
U
نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography
U
نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
double refraction
U
شکست دوبل
failure
U
شکست ورشکستگی
trounced
U
شکست دادن
underdogs
U
سگ شکست خورده
upset
U
شکست غیرمنتظره
failure
U
شکست خورده
line breake relay
U
رله شکست خط
losing
U
شکست خوردن
underdog
U
سگ شکست خورده
upsetting
U
شکست غیرمنتظره
to lay prostrate
U
شکست دادن
checkmate
U
شکست دادن
angle of refraction
U
زاویه شکست
sure-fire
U
شکست ناپذیر
inexpugnable
U
شکست نا پذیر
failures
U
شکست ورشکستگی
upsets
U
شکست غیرمنتظره
defeatism
U
اعتراف به شکست
breaking point
U
نقطهی شکست
dielectric strength
U
استحکام شکست
slip-ups
U
شکست خوردن
slip-up
U
شکست خوردن
invincibility
U
شکست ناپذیری
slip up
U
شکست خوردن
zener breakdown
U
شکست زنری
skunk
U
شکست دادن
skunks
U
شکست دادن
vanquishable
U
شکست پذیر
knock out
U
شکست دادن
yield point
U
نقطه شکست
craven
U
شکست خورده
unstart
U
شکست ناپایدار
wash out
U
شکست مردود
trouncing
U
شکست دادن
failures
U
شکست خورده
trounces
U
شکست دادن
vincible
U
شکست خوردنی
trounce
U
شکست دادن
insuperability
U
شکست ناپذیری
defeatism
U
شکست گرایی
lose out
U
شکست خوردن
point of fracture
U
نقطه شکست
outgeneral
U
شکست دادن
failure of negotiations
U
شکست مذاکرات
double refraction
U
شکست مضاعف
fail
U
شکست خوردن
refraction of light
U
شکست نور
bombs
U
شکست فاحش
the ship was wrecked
U
کشتی شکست
refractive index
U
ضریب شکست
break down voltage
U
ولتاژ شکست
loses
U
شکست خوردن
lose
U
شکست خوردن
to be defected
U
شکست خوردن
he broke his neck necessity
U
گردنش شکست
defeated
U
شکست دادن
invincible
U
شکست ناپذیر
flops
U
شکست خوردن
flopping
U
شکست خوردن
flopped
U
شکست خوردن
flop
U
شکست خوردن
fracturable
U
قابل شکست
to put to the worse
U
شکست دادن
to f.down
U
شکست دادن
refractive power
U
قدرت شکست
terrestrial refraction
U
شکست زمینی
cry uncle
<idiom>
U
پذیرش شکست
birefringence
U
شکست مضاعف
fracture
U
شکست ترک
fractured
U
شکست ترک
fractures
U
شکست ترک
fracturing
U
شکست ترک
fall flat
<idiom>
U
شکست خوردن
fall through
<idiom>
U
شکست خوردن
stickit
U
شکست خورده
reflection
U
شکست نور
come a cropper
<idiom>
U
شکست خوردن
blow one's own horn
<idiom>
U
شکست درچیزی
bombed out
U
شکست فاحش
refractometer
U
شکست سنج
turkeys
U
شکست خورده
turkey
U
شکست خورده
defeat
U
شکست دادن
bomb
U
شکست فاحش
fiascos
U
شکست مفتضحانه
fiasco
U
شکست مفتضحانه
set down
U
شکست دادن
bombed
U
شکست فاحش
get the better of (someone)
<idiom>
U
شکست دادن
flunk
U
شکست خوردن
flunking
U
شکست خوردن
flunks
U
شکست خوردن
defeats
U
شکست دادن
failure by rupture
U
شکست برشی
defeating
U
شکست دادن
to sustain a defeat
U
شکست خوردن
electric break down
U
شکست الکتریکی
to suffer a reverse
U
شکست خوردن
impluse breakdown
U
شکست ضربهای
business failure
U
شکست تجاری
incomplete breakdown
U
شکست ناقص
flunked
U
شکست خوردن
index of refraction
U
ضریب شکست
letdowns
U
نومیدی شکست
letdown
U
نومیدی شکست
atmospheric refraction
U
شکست جوی
conceding
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
concede
U
قبول شکست
incomplete breakdown
U
شکست جزئی
to have the worse
U
شکست خوردن
fails
U
شکست خوردن
breaking down pass
U
کالیبر شکست
break proof
U
ازمایش شکست
failed
U
شکست خوردن
breaking capacity
U
فرفیت شکست
breaking down roll
U
نورد شکست
smiting
U
شکست دادن
he received a broken hand
U
دستش شکست
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com