English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 172 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to break one's promise U شکستن عهدوقول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
force U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forcing U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
forces U درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
pipping U شکستن شکستن وبازشدن
pips U شکستن شکستن وبازشدن
pipped U شکستن شکستن وبازشدن
pip U شکستن شکستن وبازشدن
dishallow U شکستن
to break apart U شکستن
pierce U شکستن
pierces U شکستن
to break open U شکستن
to break rank U صف شکستن
to break to pieces U شکستن
to fly asunder U شکستن
to hew asunder U شکستن
deflect U شکستن
fractures U شکستن
To break ranks. U صف را شکستن
fractured U شکستن
to break a U شکستن
split up U شکستن
disruption U شکستن
fly asunder U شکستن
deflected U شکستن
infraction U شکستن
hewn U شکستن
disobeys U شکستن
disobeying U شکستن
disobeyed U شکستن
disobey U شکستن
disruptions U شکستن
deflecting U شکستن
deflects U شکستن
cracking U شکستن
fracture U شکستن
to fall apart U در هم شکستن
fractions U شکستن
fraction U شکستن
crush U شکستن
chopped U شکستن
chop U شکستن
crushed U شکستن
fracturing U شکستن
crushes U شکستن
nick U شکستن
breaks U شکستن
infract U شکستن
break U شکستن
nicks U شکستن
nicking U شکستن
nicked U شکستن
slash U قیمت را شکستن
abjuring U سوگند شکستن
perjuring U عهد شکستن
slashed U قیمت را شکستن
abjures U سوگند شکستن
refracting U بر گرداندن شکستن
slashes U قیمت را شکستن
abjured U سوگند شکستن
abjure U سوگند شکستن
beat a record U حد نصاب را شکستن
break down U درهم شکستن
to bruise somebody U دل کسی را شکستن
to crack an egg U تخمی را شکستن
to break one's leg U شکستن ساق پا
0To break thru a blockade ( siege ) . U محاصره را شکستن
unseal U مهرچیزی را شکستن
housebreak U حرز را شکستن
deblock U شکستن کنده
brittle fracture U شکستن از تردی
overwhelms U درهم شکستن
breaks U شکستن موج
scrunches U درهم شکستن
scrunched U درهم شکستن
scrunch U درهم شکستن
fracture U شکستن شکافتن
fractured U شکستن شکافتن
fractures U شکستن شکافتن
fracturing U شکستن شکافتن
cleave U شکستن ورامدن
cleaved U شکستن ورامدن
cleaves U شکستن ورامدن
vanquish U درهم شکستن
vanquished U درهم شکستن
vanquishes U درهم شکستن
vanquishing U درهم شکستن
overwhelm U درهم شکستن
overwhelmed U درهم شکستن
break U شکستن موج
refracts U بر گرداندن شکستن
crashingly U درهم شکستن
crashing U درهم شکستن
crashes U درهم شکستن
crashed U درهم شکستن
crush U باصدا شکستن
crushed U باصدا شکستن
crushes U باصدا شکستن
perjure U عهد شکستن
scrunching U درهم شکستن
perjures U عهد شکستن
refracted U بر گرداندن شکستن
refract U بر گرداندن شکستن
crash U درهم شکستن
smiting U خرد کردن شکستن
knap U ضربه زدن شکستن
fission U شکستن هسته اتمی
to break in U شاخ شکستن سوغان
to bruise somebody U قلب کسی را شکستن
To break a promise. U عهد وقولی را شکستن
His failure was a bitter experience. U شکستن تجربه تلخی شد
To feel on top of the world. U با دم خود گردو شکستن
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
smashes U خرد کردن شکستن
violate U شکستن نقض کردن
smash U خرد کردن شکستن
shatters U داغان کردن شکستن
shatter U داغان کردن شکستن
elision U باقوه مکانیکی شکستن
stave U شکستن ریزش کردن
smites U خرد کردن شکستن
violated U شکستن نقض کردن
edman degradation technique U شکستن به روش ادمن
fissionable U قابل شکستن وتقسیم
smite U خرد کردن شکستن
violates U شکستن نقض کردن
fissional U وابسته به شکستن هسته اتم
smashes U شکست دادن درهم شکستن
To break down the enemys resistance. U مقاومت دشمن رادرهم شکستن
smash U شکست دادن درهم شکستن
To bite the hand that feeds one . U نمک راخوردن ونمکدان شکستن
to collapse U درهم شکستن [مذاکره یا فرضیه]
shard U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
age U شکستن جسم با فشارهای مکرر
ages U شکستن جسم با فشارهای مکرر
shards U شکستن وبصورت قطعات ریزدراوردن
shiwari U شکستن اجسام سخت درکاراته
section out U شکستن موج بطور ناهموار
break-ins U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
break-in U حرز را شکستن وبزور داخل شدن
throw the book at <idiom> U شدیدا مواخذه کردنبخاطر شکستن قانون
multilation U شکستن یا فلج کردن اعضا بدن
squish U صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
battering rams U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
battering ram U میله مخصوص شکستن دروازه ها و غیره
To set the Thames on fire . to do a herculeam task . U کمر غول راخم کردن ( شکستن )
snapping U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snap U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackles U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
snapped U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
snaps U شکستن صدای شلاق با سرعت عمل کردن
crackled U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle U صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
lay waste <idiom> U خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
pagination U روند شکستن یک گزارش چاپ شده به واحدهایی متنافر باصفحات
parses U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
creptation U تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
parsed U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
untimate load U بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
parse U شکستن کد زبان سطح بالا به بخشهایی در حین ترجمه به کد ماشین
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
cracking U وارد کردن گرما و معمولافشار برای شکستن هیدروکربنهای کمپلکس گاه درحضور کاتالیزور
cracking U شکستن هیدروکربورهای متشکله نفت خام و تبدیل ان به هیدروکربورهای سبکتر
get the axe U ناپدید شدن موج سوار زیر اب با شکستن موج
sonic booms U انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
sonic boom U انفجار صوتی شکستن دیوار صوتی
irrefrangible U غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com