English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
you must know U باید بدانید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions U این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
prescan U خصوصیت بیشتر اسکنرهای مسط ح که اسکن سریع و با realution کم انجام می دهند تا نمونه اصلی را مجدد بررسی کنید یا ناحیهای که باید بهتر اسکن شود مشخص کنید
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
in point of fact U خوب بخواهید بدانید
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home . U اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
better U بهتر
so much the better U چه بهتر
all the better U چه بهتر
the more better the best U بهتر
so much the better for me U بهتر من
better than U بهتر از
the best of all U از همه بهتر
ameliorates U بهتر کردن
on the mend <idiom> U بهتر شدن
might as well <idiom> U ترجیحا بهتر
ameliorating U بهتر کردن
meliorate U بهتر شدن
meliorative U بهتر شونده
amelioration U بهتر شدن
cote U بهتر بودن از
modifies U بهتر کردن
modify U بهتر کردن
The more the better . U هر چه بیشتر بهتر
ameliorated U بهتر کردن
ameliorate U بهتر کردن
So much the better. U دیگه بهتر
to change to the better U بهتر شدن
ameliorator U بهتر کننده
modifying U بهتر کردن
ameliorative U بهتر شونده
preferably U بطور بهتر
above rubies U بهتر از یاقوت
I feel it is appropriate ... U به نظر من بهتر است که ...
An ounce of prevention is better than a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
An ounce of prevention is worth a pound of cure. [Benjamin Franklin] <proverb> U پیشگیری بهتر از درمانه.
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
more the merrier <idiom> U هرچی بیشتر بهتر
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
he works better U او بهتر کار میکند
modification U بهتر کردن مدل
ammunition modification U بهتر سازی مهمات
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
it would be preferble to U بهتر خواهد بود
it was no better U هیچ بهتر نبود
the better plan is to U بهتر این است که .....
tea is preferable to water U چایی از اب بهتر است
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
out act U بهتر انجام دادن از
outplay U بازی بهتر از حریف
i know you better than he U من شما را بهتر میشناسم تااو
i should p stay at home U بهتر است در خانه بمانم
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
it peels better U بهتر پوست ان کنده میشود
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
This photo does not do you justice. U خودتان از عکستان بهتر هستید
rounding U ایجاد دید بهتر در گرافیک
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
hardening and temper U بهتر کردن تشویه ی فولاد
surpasses U بهتر بودن از تفوق جستن
surpassed U بهتر بودن از تفوق جستن
surpass U بهتر بودن از تفوق جستن
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
rounding U ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
follow up <idiom> U بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
I know best where my interests lie. U صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
Do you have a room with a better view? U آیا اتاقی با چشم انداز بهتر دارید؟
soil improvement U بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
He is the best physician as physicians go. U نسبت به سایر پزشکان از همه بهتر است
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
outshoot U تعداد بیشتر و بهتر تیراندازی نسبت به حریف
Are you feeling any better? U آیا حال شما کمی بهتر است؟
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
go-getter <idiom> U شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
You're improving. <idiom> U دارید بهتر می شوید [در انجام کارتان] [اصطلاح روزمره]
sight window U بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
lags U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lagged U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
lag U زمانی که طول می کشد تا تصویر بهتر دیده میشود و پس از نمایش آن روی صففحه CRT
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
the f. of a table U باید
shall U باید
ought U باید
maun U باید
in due f. U باید
should U باید
outh U باید
must U باید
there is a rule that... U که باید.....
to have to U باید
every cloud has a silver lining <idiom> U [خوش بین باش، روزهای سخت نیز جایشان را به روزهای بهتر میدهند]
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
i ougth to go U باید رفت
i ougth to go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i must go U باید بروم
as it deserves U چنانکه باید
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
how shall we proceed U چه باید کرد
one must go U باید رفت
it is to be noted that U باید دانست که
ought U باید وشاید
acid diluent ترکیبی که با قلم زنی سطح فلز باعث اتصال بهتر لایه های پرداخت با سطح فلزمیشود
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Half a loaf is better than no bread . <proverb> U نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
workgroup U خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود
shall i go? U ایا باید بروم
he must have gone U باید رفته باشد
the needful U انچه باید کرد
prettily U بخوبی چنانکه باید
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
meetly U چنانکه باید و شاید
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
enow U بسنده انقدرکه باید
he needs must go U ناچار باید برود
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
it is to be noted that U باید توجه کردکه
you must go U شما باید بروید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
you might have come U باید امده باشید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
chicane U مانعی که باید دور زد
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
ours was better than theirs U مال ما بهتر از مال انها بود
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
backlogs U کاری که باید انجام شود
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
backlog U کاری که باید انجام شود
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
load U کاری که باید انجام شود
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
loads U کاری که باید انجام شود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com