Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interceder
U
شفاعت کننده واسطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
piacular
U
شفاعت امیز نیازمندبه شفاعت
confirming house
U
موسسه تجارتی واسطه میان خریدار و صادر کننده
auto cat
U
هواپیمای رله کننده هواپیمای واسطه مخابراتی
intervention
U
شفاعت
intermediacy
U
شفاعت
interventions
U
شفاعت
intercede
U
شفاعت کردن
expiatory
U
شفاعت امیز
interceding
U
شفاعت کردن
intercessorial
U
شفاعت امیز
intercessory
U
شفاعت امیز
intercedes
U
شفاعت کردن
intercessions
U
پایمردی شفاعت
pleading
U
شفاعت دادخواهی
intercession
U
پایمردی شفاعت
interceded
U
شفاعت کردن
mediacy
U
شفاعت میانجی گری
to plead for a person
U
از کسی شفاعت یادفاع کردن
sacrifice
U
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificing
U
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrificed
U
قربانی برای شفاعت فداکاری
sacrifices
U
قربانی برای شفاعت فداکاری
pleadingly
U
دادخواهانه ازروی دفاع یادادخواهی شفاعت خواهانه معترضانه
intermediaries
U
واسطه
intermediate
U
واسطه
interagent
U
واسطه
agencies
U
واسطه
intermediary
U
واسطه
instrumentality
U
واسطه
middleman
U
واسطه
mediums
U
واسطه
go between
U
واسطه
mediators
U
واسطه
mediator
U
واسطه
by reason of
U
واسطه
inductor
U
واسطه
middlemen
U
واسطه
medium
U
واسطه
agency
U
واسطه
commissioner
U
واسطه
agent
U
واسطه
brokers
U
واسطه
intermediator
U
واسطه
intermedium
U
واسطه
broker
U
واسطه
immediate
U
بی واسطه
intermediate exchange
U
واسطه
agents
U
واسطه
brokering
U
واسطه
jobber
U
واسطه
commissioners
U
واسطه
brokered
U
واسطه
mediums
U
واسطه دلال
media
U
رسانه ها واسطه ها
mediation
U
واسطه گری
intermediate grid
U
شبکه واسطه
intermediate product
U
فراورده واسطه
intermediate objective
U
هدف واسطه
intermediate product
U
محصول واسطه
intermediate layer
U
قشر واسطه
mean proportional
U
واسطه هندسی
shells
U
برنامه واسطه
panderer
U
واسطه کار بد
inermediate frequency
U
بسامد واسطه
medium
U
واسطه دلال
jobbing
U
واسطه بازرگانی
medium
U
میانجی واسطه
jobber
U
بازرگان واسطه
intermediate transmitter
U
فرستنده واسطه
intermediate reaction
U
واکنش واسطه
tumbler lever
U
اهرم واسطه
relay station
U
ایستگاه واسطه
inductor
U
واسطه القاء
authorised clerk
U
واسطه مجاز
real estate broker
U
واسطه املاک
pandering
U
واسطه کار بد
tumble gear
U
چرخ واسطه
commodity broker
U
واسطه کالا
transition element
U
عنصر واسطه
financial intermediary
U
واسطه مالی
post transition metals
U
فلزات پس واسطه
insurance broker
U
واسطه بیمه
agents
U
واسطه عامل
onthat account
U
بان واسطه
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
standard interface
U
واسطه استاندارد
shipbroker
U
واسطه حمل
intermediate contact
U
کنتاکت واسطه
intermediate compound
U
ترکیب واسطه
intermediate complex
U
کمپلکس واسطه
immediateness
U
عدم واسطه
chapman
U
واسطه سیار
intermediate coupling
U
پیوست واسطه
shell
U
برنامه واسطه
media
U
واسطه ها وسیله ها
agent
U
واسطه عامل
owing to the fact that
U
به واسطه اینکه
immediately
U
بدون واسطه
shelling
U
برنامه واسطه
bill broker
U
واسطه تنزیل
customs agent
U
واسطه گمرک
mediums
U
میانجی واسطه
intermediate field
U
میدان واسطه
pander
U
واسطه کار بد
pandered
U
واسطه کار بد
rug dealer
U
واسطه فرش
panders
U
واسطه کار بد
intermediate goods
U
کالاهای واسطه
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
indirect support
U
تکیه گاه بی واسطه
virgin medium
U
واسطه دست نخورده
psychic
U
واسطه پدیده روحی
customs broker
U
واسطه امور گمرکی
brokers
U
واسطه معاملات بازرگانی
brokering
U
واسطه معاملات بازرگانی
brokered
U
واسطه معاملات بازرگانی
customs agent
U
واسطه کارهای گمرکی
intermediate frequency transformer
U
مبدل بسامد واسطه
inner transition elements
U
عناصر واسطه داخلی
intermediate frequency amplifier
U
فزونساز بسامد واسطه
intermediate contour
U
میزان منحنی واسطه
financial intermediary
U
موسسه مالی واسطه
broker
U
واسطه معاملات بازرگانی
immediacy
U
مستقیم و بی واسطه بودن
forwarding agent
U
واسطه حمل و نقل
jobbing
U
عمل واسطه گری
mediately
U
یا واسطه بطور ناراسته
transition series
U
گروه عناصر واسطه
tumble gear
U
چرخ دنده واسطه
leads
U
سیم واسطه زاویه پیشگیری
lead
U
سیم واسطه زاویه پیشگیری
relayed
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relay
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
freight forwarder
U
واسطه حمل و نقل کالا
relays
U
ایستگاه واسطه مخابراتی رله
elapsation
U
ازدست رفتن حق به واسطه مرور زمان
To meciate . To intervene .
U
پا درمیانی کردن ( واسطه یا میانجی شدن )
fix someone up with someone
<idiom>
U
واسطه برای قرار ملاقات دونفر
diastase
U
دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
mediatrix
U
زنی که واسطه بین خدا وخلق باشد
way station
U
ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
leachate
U
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
forbidden fruit
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits
U
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
intermediate area
U
منطقه واسطه دیدبانی رادار منطقهای به عمق 2 تا 01هزار متر در جلوی لشگر
wraparound
U
توسعه و بسط اتوماتیک خطی از یک متن به دو خط یا بیشتر به واسطه محدودیت ناحیهای از صفحه نمایش
altitude/height hold
U
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller
U
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder
U
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling
U
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
U
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
U
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
U
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
relateral tell
U
مبادله پیام بین دو ایستگاه بااستفاده از ایستگاه واسطه
detonator
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
U
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer
U
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
del credere
U
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
U
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
distractive
U
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
vasomotor
U
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators
U
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
makgi boowi
U
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
suppressive
U
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding
U
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge
U
خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing
U
مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator
U
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
U
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
to join in
[on]
a conversation
U
واسطه شدن
[میانجی شدن]
در مذاکره ای
bear
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears
U
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
astigmatizer
U
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
U
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
transmitters
U
منتقل کننده مخابره کننده
modifier
U
اصلاح کننده تعدیل کننده
discriminant
U
تفکیک کننده جدا کننده
trimmer
U
دستکاری کننده صاف کننده
thickener
U
غلیظ کننده پرپشت کننده
transmitter
U
منتقل کننده مخابره کننده
sniffy
U
افهار تنفر کننده فن فن کننده
suberter
U
سرنگون کننده تضعیف کننده
corruptor
U
فاسد کننده منحرف کننده
corrupter
U
فاسد کننده منحرف کننده
homager
U
تجلیل کننده کرنش کننده
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
whetstone
U
تیز کننده تند کننده
accaimer
U
هلهله کننده تحسین کننده
preventive
U
حفافت کننده جلوگیری کننده
diverting
U
سرگرم کننده منحرف کننده
acknowledger
U
تصدیق کننده قبول کننده
contractive
U
جمع کننده چوروک کننده
modulator demodulator
U
تلفیق کننده- تفکیک کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com