Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
radius of influence
U
شعاع تاثیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
actinoid
U
دارای شعاع مانند شعاع
downstream radius of crest
U
شعاع انحنای ستیغ در پایاب شعاع انحنای ستیغ در پایین دست
point of no return
U
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
beams
U
شعاع
radius
U
شعاع
beam
U
شعاع
radius of curvature
U
شعاع خم
rayless
U
بی شعاع
ray
U
شعاع
effective radius
U
شعاع موثر
radius
U
شعاع عملیات
radius of action
U
شعاع اثر
average radius
U
شعاع میانگاه
radius of curvatupe
U
شعاع انحناء
radius of curvature
U
شعاع انحناء
radiates
U
شعاع افکندن
radius
U
شعاع دایره
radiate
U
شعاع افکندن
semidiameter
U
شعاع دایره
radiated
U
شعاع افکندن
short swing
U
پیچهای با شعاع کم
radiating
U
شعاع افکندن
radius vector
U
شعاع حامل
radius of intrados
U
شعاع درونسو
triradiate
U
دارای سه شعاع
short-range
U
با شعاع عمل کم
short range
U
با شعاع عمل کم
radius of giration
U
شعاع ژیراسیون
stellate
U
شعاع دار
radius of giration
U
شعاع چرخش
radius of extrados
U
شعاع برونسو
within a radius of .kilometre
U
تا شعاع 6 کیلومتر
radius of curvature
U
شعاع خمیدگی
schwarzschild radius
U
شعاع شوارتزشیلد
radius of action
U
شعاع عمل
image ray
U
شعاع تصویر
corner radius
U
شعاع کنج
average radius
U
شعاع میانه
main beam
U
شعاع اصلی
covalent radius
U
شعاع کووالانسی
light ray
U
شعاع نور
light beam
U
شعاع نور
ionic ray
U
شعاع یونی
hydraulic radius
U
شعاع هیدرولیک
ionic radius
U
شعاع یونی
electron beam
U
شعاع الکترون
gyoradius
U
شعاع چرخش
radius of gyration
U
شعاع چرخش
mean radius
U
شعاع میانه
an incident ray
U
شعاع ساقط
radius gage
U
شابلون شعاع
radially
U
شعاع وار
atomic radius
U
شعاع اتم
radial of a well
U
شعاع یک چاه
atomic radius
U
شعاع اتمی
radius of a well
U
شعاع یک چاه
radiometer
U
شعاع سنج
nuclear radius
U
شعاع هسته
bohr radius
U
شعاع بور
casualty radius
U
شعاع تلفات
radiant
U
شعاع گستر درخشان
medium range
U
با شعاع عمل متوسط
intermediate range
U
با شعاع عمل متوسط شعاع عمل متوسط
pencilled
U
پرتوی شعاع دار
very short
U
شعاع عمل خیلی کم
radius of convergence
U
شعاع همگرایی
[ریاضی]
effective radius of a well
U
شعاع موثر چاه
double beam
U
شعاع مضاعف نور
casualty radius
U
شعاع تولید تلفات
wood ray
U
شعاع اوندی چوبی
light ray bending
U
انحراف شعاع نور
searchlight sonar
U
سونار شعاع باریک
sea room
U
شعاع مانور دریایی
damage radius
U
شعاع خطر مین
very long
U
شعاع عمل زیاد
damage radius
U
شعاع منطقه خسارت
destruction radius
U
شعاع تخریب مین
light beam recorder
U
ثبات شعاع نور
van der waals radius
U
شعاع وان در والس
pencil beam
U
شعاع نور بسیار باریک
sea room
U
شعاع عمل دریایی ازاد
pi
U
نسبت پیرامون به شعاع دایره
cruising range
U
شعاع عمل هواپیما یا کشتی
visibility range
U
شعاع عمل دیدبانی یا دید
long-distance
U
با شعاع عمل زیاد طولانی
long distance
U
با شعاع عمل زیاد طولانی
vector
U
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vectorial
U
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
isodose
U
دارای تابش یا اشعه برابر هم شعاع
supporting range
U
شعاع عمل یکانهای پشتیبانی کننده
spherical coordinate system
[with constant radius]
U
دستگاه مختصات کروی
[با شعاع ثابت]
vectors
U
شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
angle of incidence
U
زاویه بین شعاع تابش و عمود به صفحه
influencing
U
تاثیر
sensation
U
تاثیر
sensations
U
تاثیر
influx
U
تاثیر
influxes
U
تاثیر
effect
U
تاثیر
influences
U
تاثیر
impressiveness
U
تاثیر
influence line
U
خط تاثیر
forcefulness
U
تاثیر
forcibly
U
با تاثیر
effecting
U
تاثیر
influence
U
تاثیر
influenced
U
تاثیر
effected
U
تاثیر
adaphorous
U
بی تاثیر
hank
U
تاثیر
effectiveness
U
تاثیر
semplice
U
بی تاثیر
hanks
U
تاثیر
efficacy
U
تاثیر
affection
U
تاثیر
intruder
U
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
intruders
U
هواپیمای دو موتوره توربوجت دریایی با شعاع عمل زیاد
aerates
U
در تحت تاثیر
bear
U
تاثیر داشتن
impressionability
U
تاثیر پذیری
efficacity
U
درجه تاثیر
efficacity
U
تاثیر سودمندی
impressed
U
تاثیر کردن بر
impress
U
تاثیر کردن بر
impressible
U
تاثیر پذیر
impresses
U
تاثیر کردن بر
size effect
U
تاثیر اندازه
impressional
U
تاثیر کننده
aerated
U
در تحت تاثیر
aerate
U
در تحت تاثیر
inductive influence
U
تاثیر القائی
coefficients
U
ضریب تاثیر
coefficient
U
ضریب تاثیر
influence value
U
ضریب تاثیر
influence value
U
ارزش تاثیر
field effect
U
با تاثیر میدانی
impressing
U
تاثیر کردن بر
wallydraigle
U
تاثیر پذیر
hit-and-run
<idiom>
U
تاثیر ناگهانی
influencing
U
تاثیر کردن بر
make an impression
U
تاثیر گذاشتن
affected
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
concerned
[by]
<adj.>
U
تحت تاثیر
efficacy
U
درجه تاثیر
efficiency
U
درجه تاثیر
influenced
U
تاثیر کردن بر
touched
U
تحت تاثیر
afair
U
تاثیر کردن
bears
U
تاثیر داشتن
after-effect
U
تاثیر بعدی
influence
U
تاثیر کردن بر
effectiveness
U
تاثیر بخشی
effectiveness
U
میزان تاثیر
aerating
U
در تحت تاثیر
influences
U
تاثیر کردن بر
after-effects
U
تاثیر بعدی
ship influence
U
تاثیر عبور کشتی
without prejudice
U
بدون تاثیر به اینده
insalutary
U
تاثیر روحی بد اب و هوا
counteracts
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
impressed
U
: تحت تاثیر قراردادن
impress
U
: تحت تاثیر قراردادن
edaphic
U
تحت تاثیر خاک
impresses
U
: تحت تاثیر قراردادن
action
U
تاثیر اثر جنگ
impressing
U
: تحت تاثیر قراردادن
counteracted
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
actions
U
تاثیر اثر جنگ
counteract
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
bacterization
U
تحت تاثیر باکتری
cost effectiveness
U
تاثیر بخشی هزینه
alcoholism
U
تاثیر الکل در مزاج
counteracting
U
متقابلا" تاثیر گذاشتن
ranges
U
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
range
U
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged
U
تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
like water off a duck's back
<idiom>
U
بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
affected
U
تحت تاثیر واقع شده
weather worn
U
تحت تاثیر هوا در امده
photothropism
U
جنبش در تحت تاثیر روشنایی
vulcanization
U
تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
iteraction
U
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
alcoholize
U
تحت تاثیر الکل دراوردن
austral
U
تحت تاثیر باد جنوبی
infusive
U
دارای قوه نفوذ یا تاثیر
reacted
U
تحت تاثیر واقع شدن
to be i. with an idea
U
فکری در کسی تاثیر نمودن
applies
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
apply
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying
U
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
react
U
تحت تاثیر واقع شدن
reacting
U
تحت تاثیر واقع شدن
cost effectiveness analysis
U
تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
reacts
U
تحت تاثیر واقع شدن
bacterize
U
تحت تاثیر باکتری قراردادن
unbiased
U
تحت تاثیر واقع نشده
bend allowance
U
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com