Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
holding company
U
شرکت مرکزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
archimedes
U
کامپیوتر شخصی شرکت Computers Acom که بر پایه پردازش مرکزی RICS است و با PC IBM یا Macintosh Apple سازگار نیست
downsize
U
انتقال یک شرکت از یک سیستم کامپیوتر بر پایه کامپیوتر mainframe مرکزی به محیط شبکه .
parent company
U
شرکت مادر شرکت مرکزی
Other Matches
cpu time
U
مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
central
U
متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
headquarters
U
شعبه مرکزی اداره مرکزی
paching central
U
سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
letterhead
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterheads
U
مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation
U
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company
U
شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company
U
شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation
U
شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
privates
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private
U
رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
outsource
U
به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger
U
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless
U
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
housed
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house
U
1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
body corporate
U
شرکت شرکت سهامی
business group
U
شرکت سهامی
[شرکت]
army component
U
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
component command
U
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
axial
U
مرکزی
centrical
U
مرکزی
centerline
U
خط مرکزی
central
U
مرکزی
cores
U
مرکزی
core
U
مرکزی
centre pocket
U
مرکزی
focal
U
مرکزی
central pumping station
U
مرکزی
cl
U
خط مرکزی
focal line
U
خط مرکزی
central processor
U
پردازنده مرکزی
central processing unit
U
واحدپردازنده مرکزی
central processor
U
پردازشگر مرکزی
central position
U
وضعیت مرکزی
eccentricities
U
برون مرکزی
central load
U
بار مرکزی
central office
U
دفتر مرکزی
head office
U
دفتر مرکزی
central position
U
قرارگاه مرکزی
eccentricity
U
برون مرکزی
head office
U
اداره مرکزی
central head
U
فشار مرکزی
centralism
U
مرکزی نگری
centrum
U
جسم مرکزی
centralists
U
مرکزی نگر
centralist
U
مرکزی نگر
subcentral
U
زیر مرکزی
centralized plan
U
پلان مرکزی
state government
U
دولت مرکزی
mainframes
U
پردازنده مرکزی
spherical angle
U
زاویه مرکزی
nucleus
U
لب هسته مرکزی
nuclei
U
لب هسته مرکزی
centrosymmetric
U
متقارن مرکزی
centrifugal
U
گریز از مرکزی
central site
U
سایت مرکزی
central station
U
نیروگاه مرکزی
axial pressure
U
فشار مرکزی
central terminal
U
پایانه مرکزی
centre game
U
بازی مرکزی
fovea centralis
U
فرورفتگی مرکزی
fore and aft center line
U
خط مرکزی سراسری
centrically
U
بطور مرکزی
mainframe
U
پردازنده مرکزی
directrix
U
خط تیر مرکزی
central government
U
حکومت مرکزی
central heating
U
گرمایش مرکزی
central canal
U
مجرای مرکزی
central bank
U
بانک مرکزی
central focusing wheel
U
چرخهزوم مرکزی
concourse
U
تالار مرکزی
three center bonding
U
پیوند سه مرکزی
central limit theorem
U
قضیه حد مرکزی
center distance
U
فاصله مرکزی
center base
U
میدان مرکزی
center
U
گروه مرکزی
central heating
U
حرارت مرکزی
three centred curve
U
منحنی سه مرکزی
boost coil
U
کوئل مرکزی
central city
U
شهر مرکزی
central control desk
U
میزفرمان مرکزی
central fissure
U
شیار مرکزی
central convolution
U
شکنج مرکزی
central
U
تلفن چی مرکزی
central
U
کامپیوتر مرکزی
central sulcus
U
شیار مرکزی
centripetal
U
جانب مرکزی
central gyrus
U
شکنج مرکزی
vertical center line illusion
U
خطای خط قائم مرکزی
centers
U
وسط ونقطه مرکزی
centered
U
وسط ونقطه مرکزی
centre
U
وسط ونقطه مرکزی
unit central processing
U
واحد پردازش مرکزی
centred
U
وسط ونقطه مرکزی
Central African Republic
جمهوری آفریقای مرکزی
rimland
U
حومه ناحیه مرکزی
downtown
U
قسمت مرکزی شهر
one shot pump
U
پمپ روغن مرکزی
multicenter binding
U
پیوند چند مرکزی
German Central Bank
U
بانک مرکزی آلمان
scandinavian defence
U
دفاع متقابل مرکزی
cores
U
هسته مرکزی مفتول
core
U
هسته مرکزی مفتول
inner city
U
بخش مرکزی شهر
inner cities
U
بخش مرکزی شهر
post offices
U
اداره مرکزی پست
post office
U
اداره مرکزی پست
statolatry
U
حمایت ازقدرت مرکزی
GHQ
U
مخفف ستاد مرکزی
heartlands
U
منطقه مرکزی وحیاتی
heartland
U
منطقه مرکزی وحیاتی
naves
U
تالار مرکزی صحن
nave
U
تالار مرکزی صحن
axis of the bore
U
محور مرکزی لوله
central mass storage
U
انباره انبوه مرکزی
golds
U
دایره مرکزی هدف
center of gravity axis
U
محور ثقل مرکزی
cento
U
سازمان پیمان مرکزی
central processing unit
U
واحد پردازش مرکزی
central control panel
U
تابلوی مرکزی کنترل
precentral gyrus
U
شکنج پیش مرکزی
central planning
U
برنامه ریزی مرکزی
heliocentric system
U
دستگاه خورشید مرکزی
central heating system
U
دستگاه حرارت مرکزی
cns
U
دستگاه عصبی مرکزی
gold
U
دایره مرکزی هدف
the middlands
U
استانهای مرکزی انگلستان
centre pawns
U
پیادههای مرکزی شطرنج
conurbation
U
شهر مهم مرکزی
center
U
وسط ونقطه مرکزی
centre counter defence
U
دفاع متقابل مرکزی
measures of central tendency
U
اندازههای گرایش مرکزی
conurbations
U
شهر مهم مرکزی
geocentric
U
دوران زمین مرکزی
geocentric system
U
دستگاه زمین مرکزی
central tendency measures
U
اندازههای گرایش مرکزی
pecan
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
central food preparation facility
U
کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
keels
U
ستون عرضی مرکزی ناو
x ring
U
دایره مرکزی هدف تیراندازی
pecans
U
درخت گردوی امریکای مرکزی
geothermal
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
sweet spot
U
قسمت مرکزی راکت یا چوب
Ivory Coast
U
کرانهی مرکزی و غربی افریقا
central planning team
U
تیم طرح ریزی مرکزی
central railway station
U
ایستگاه مرکزی راه اهن
center spot
U
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
keel
U
ستون عرضی مرکزی ناو
radian
U
زاویه مرکزی قوس دایره
osset
U
اریایی نژادان قفقاز مرکزی
organization of central american states
U
سازمان دول امریکای مرکزی
king's yellow
U
مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
directrix
U
خط مرکزی منطقه اتش توپ
high asia
U
قسمت بلند و مرکزی امریکا
geothermic
U
وابسته به حرارت مرکزی زمین
general posr office
U
اداره مرکزی پست در لندن
geocentric
U
دارای مرکزی در زمین زمینی
totalism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
totalitarianism
U
رژیم حکومت متمرکز در یک قدرت مرکزی
danish gambit
U
گامبی دانمارکی در بازی مرکزی شطرنج
abneural
U
واقع در مقابل دستگاه مرکزی عصب
wing section
U
بخش مرکزی یا پانل خارجی بال
centralized
U
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
central air data
U
مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
balkline spot
U
نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
center
U
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centred
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
C.I.A
U
مخفف عبارت سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا
centers
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
centered
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
crom
U
قسمت مجتمع اکثر تراشههای واحدپردازش مرکزی
cpu
U
Unit Processing Central واحد پردازش مرکزی
centre
U
شخصی که مراقب عملیات کامپیوتر مرکزی است
slovak
U
نژاد اسلواک ساکن قسمت مرکزی چکوسلواکی
objected
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objecting
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
integrated
U
محیط اداره که همه عملیات با کامپیوتر مرکزی انجام می شوند
bank rate
U
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
multistation access unit
U
buH مرکزی برای اتصال کابلهای شبکه Token Ring
tulip design
U
طرح گل لاله
[گاه اطراف ترنج مرکزی را با آن تزئین می کنند.]
logs
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
log
U
بوسیله ترمینال به کامپیوتر مرکزی پیش از دستیابی به برنامه یا داده .
microprocessor
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
microprocessors
U
مدار مجتمع که حاوی تمام قط عات واحد پردازش مرکزی
parnassian
U
نام کوهی در یونان مرکزی که اختصاص داشت به الهه شعر
collection
U
ایستگاهی که دادههای جمع شده را به نقط ه مرکزی ارسال میکند.
peripheral
U
قطعه خارجی پردازنده مرکزی که حاوی خصوصیات جانبی است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com