Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
get the show on the road
<idiom>
U
شروع کار روی چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
basic
U
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
basics
U
حالت ابتدایی یا ساده شروع هر چیزی
point
U
محل شروع چیزی
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
Other Matches
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation
U
شروع کار شروع
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushed
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something
[for something]
U
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
U
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
control
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
U
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls
U
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establishes
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
establish
U
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
appreciate
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciated
U
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates
U
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
changes
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changed
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
fence
[around / between something]
U
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to wish for something
U
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
fence
[around / between something]
U
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
screw up
<idiom>
U
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
change
U
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
kick off
U
شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
right of begin
U
حق شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
onset
U
شروع
beginning
U
شروع
inchoation
U
شروع
inception
U
شروع
beginnings
U
شروع
open fire
U
شروع
kick-off
<idiom>
U
شروع
openings
U
شروع
opening
U
شروع
incipience or ency
U
شروع
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
recognition
U
1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
resumption
U
تجدید شروع
trig
U
خط شروع مسابقه
commencing
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
kick off
U
شروع حمله
launch an attack
U
شروع حمله
sortie
U
شروع حرکت
take up
<idiom>
U
شروع یک سرگرمی
take up
<idiom>
U
شروع کردن
touch off
<idiom>
U
شروع کاری
dozy
U
شروع به فسادکرده
doziest
U
شروع به فسادکرده
beginning of message
U
شروع پیغام
dozier
U
شروع به فسادکرده
beginning of message
U
شروع پیام
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
shove off
<idiom>
U
شروع ،ترک
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
incipit
U
شروع و اغاز
sorties
U
شروع حرکت
value
U
نقط ه شروع
values
U
نقط ه شروع
valuing
U
نقط ه شروع
commences
U
شروع کردن
commence
U
شروع کردن
jump off
U
شروع حمله
initial point
U
نقطه شروع
jump off
U
شروع بحمله
commenced
U
شروع کردن
headstart
U
امتیاز در شروع
attempted theft
U
شروع به سرقت
warm start
U
شروع گرم
start in
<idiom>
U
شروع کار
outbreak
U
شروع حادثه
alphas
U
اغاز شروع
starting gate
U
دروازه شروع
zero
U
محل شروع
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
start element
U
عنصر شروع
firing line
U
خط شروع تیراندازی
start bit
U
بیت شروع
set out
U
شروع بکارکردن
initialling
U
نقط ه شروع
germinate
U
شروع به رشدکردن
embarked
U
شروع کردن
initialled
U
نقط ه شروع
germinated
U
شروع به رشدکردن
germinates
U
شروع به رشدکردن
germinating
U
شروع به رشدکردن
initialing
U
نقط ه شروع
origin
U
نقطه شروع
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
zeroes
U
محل شروع
began
U
شروع کرده
starting platform
U
سکوی شروع
streek
U
شروع کردن
starters
U
شروع کننده
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
starter
U
شروع کننده
tee off
U
شروع کردن
initials
U
نقط ه شروع
starting block
U
سکوی شروع
terminus a que
U
نقطه شروع
start signal
U
علامت شروع
start of taxt
U
شروع متن
start of heading
U
شروع عنوان
start key
کلید شروع
embark
U
شروع کردن
zeros
U
محل شروع
embarking
U
شروع کردن
origins
U
نقطه شروع
restart
U
شروع دوباره
restart
U
شروع مجدد
splash line
U
خط شروع غواصی
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
scratch line
U
خط شروع مسابقه
attempting
U
شروع به جرم
embark upon
U
شروع کردن
attempted
U
شروع به جرم
rise and shine
U
شروع بیداری
to strike into
U
شروع کردن
attempt
U
شروع به جرم
alpha
U
اغاز شروع
burgeon
U
شروع برشدکردن
lis mota
U
شروع دعوی
initial
U
نقط ه شروع
burgeoned
U
شروع برشدکردن
hash mark
U
خط شروع مسابقه
commencer
U
شروع کننده
cold start
U
شروع سرد
burgeoning
U
شروع برشدکردن
put in hand
U
شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
burgeons
U
شروع برشدکردن
initialed
U
نقط ه شروع
outbreaks
U
شروع حادثه
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
attempts
U
شروع به جرم
set in
U
شروع کردن
come to
<idiom>
U
شروع کاری
line of departure
U
خط شروع حمله
to blame somebody for something
U
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
to paint something
[with something]
U
چیزی را
[با چیزی]
رنگ زدن
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
require
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
to lean something against something
U
چیزی را به چیزی تکیه دادن
requires
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
required
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resist
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisted
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
resisting
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
requiring
U
نیازداشتن به چیزی یا تقاضای چیزی
resists
U
مقابله با چیزی یا نپذیرفتن چیزی
gather sternway
U
شروع به عقب رفتن
blast off
U
شروع بپرواز کردن
come to blows
<idiom>
U
شروع به جنگیدن کردن
dig in
<idiom>
U
شروع به خوردن کردن
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
self-starters
U
خودبخود شروع شونده
bomb out
U
شروع شیرجه از هواپیما
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com