Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
come to
<idiom>
U
شروع کاری
touch off
<idiom>
U
شروع کاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
back to the drawing board
<idiom>
U
کاری را از اول شروع کردن
Back to the drawing board
<idiom>
U
[زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
to tie into something
[ American E]
U
با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
to get cracking
U
شروع کردن
[به کاری]
[اصطلاح روزمره]
Other Matches
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
initiation
U
شروع کار شروع
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
drilling pattern
U
نمونه مته کاری الگوی مته کاری
beginnings
U
شروع
kick off
U
شروع
right of begin
U
حق شروع
onset
U
شروع
beginning
U
شروع
kick-off
<idiom>
U
شروع
open fire
U
شروع
inchoation
U
شروع
incipience or ency
U
شروع
inception
U
شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
openings
U
شروع
opening
U
شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
plumbery
U
سرب کاری کارخانه سرب کاری
mosaics
U
موزاییک کاری معرق معرق کاری
take up
<idiom>
U
شروع کردن
starting platform
U
سکوی شروع
jump off
U
شروع بحمله
kick off
U
شروع حمله
jump off
U
شروع حمله
initial point
U
نقطه شروع
attempt
U
شروع به جرم
attempts
U
شروع به جرم
attempting
U
شروع به جرم
beginning of message
U
شروع پیام
attempted
U
شروع به جرم
launch an attack
U
شروع حمله
terminus a que
U
نقطه شروع
start of taxt
U
شروع متن
start of heading
U
شروع عنوان
start key
کلید شروع
warm start
U
شروع گرم
start bit
U
بیت شروع
starter
U
شروع کننده
starters
U
شروع کننده
splash line
U
خط شروع غواصی
trig
U
خط شروع مسابقه
start signal
U
علامت شروع
zeros
U
محل شروع
zeroes
U
محل شروع
zero
U
محل شروع
tee off
U
شروع کردن
streek
U
شروع کردن
to strike into
U
شروع کردن
starting gate
U
دروازه شروع
starting block
U
سکوی شروع
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
set out
U
شروع بکارکردن
set in
U
شروع کردن
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
set about
<idiom>
U
شروع کردن
lis mota
U
شروع دعوی
shove off
<idiom>
U
شروع ،ترک
start in
<idiom>
U
شروع کار
line of departure
U
خط شروع حمله
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
put in hand
U
شروع کردن
scratch line
U
خط شروع مسابقه
start element
U
عنصر شروع
rise and shine
U
شروع بیداری
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
restart
U
شروع مجدد
restart
U
شروع دوباره
take up
<idiom>
U
شروع یک سرگرمی
origin
U
نقطه شروع
embark upon
U
شروع کردن
initials
U
نقط ه شروع
value
U
نقط ه شروع
values
U
نقط ه شروع
valuing
U
نقط ه شروع
dozier
U
شروع به فسادکرده
doziest
U
شروع به فسادکرده
burgeon
U
شروع برشدکردن
dozy
U
شروع به فسادکرده
burgeoned
U
شروع برشدکردن
commence
U
شروع کردن
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
commenced
U
شروع کردن
origins
U
نقطه شروع
alpha
U
اغاز شروع
alphas
U
اغاز شروع
resumption
U
تجدید شروع
sortie
U
شروع حرکت
beginning of message
U
شروع پیغام
sorties
U
شروع حرکت
commencing
U
شروع کردن
commences
U
شروع کردن
burgeons
U
شروع برشدکردن
began
U
شروع کرده
embarked
U
شروع کردن
embark
U
شروع کردن
outbreak
U
شروع حادثه
initial
U
نقط ه شروع
germinate
U
شروع به رشدکردن
germinated
U
شروع به رشدکردن
firing line
U
خط شروع تیراندازی
germinates
U
شروع به رشدکردن
germinating
U
شروع به رشدکردن
hash mark
U
خط شروع مسابقه
burgeoning
U
شروع برشدکردن
headstart
U
امتیاز در شروع
incipit
U
شروع و اغاز
embarks
U
شروع کردن
commencer
U
شروع کننده
embarking
U
شروع کردن
initialled
U
نقط ه شروع
cold start
U
شروع سرد
initialing
U
نقط ه شروع
initialling
U
نقط ه شروع
outbreaks
U
شروع حادثه
initialed
U
نقط ه شروع
attempted theft
U
شروع به سرقت
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
som
U
شروع پیام essage
point
U
محل شروع چیزی
redid
U
شروع مجدد از ابتدا
redo
U
شروع مجدد از ابتدا
playtime
U
موقع شروع نمایش
gambits
U
شروع بازی شطرنج
gambit
U
شروع بازی شطرنج
staging area
U
منطقه شروع عملیات
redoes
U
شروع مجدد از ابتدا
redone
U
شروع مجدد از ابتدا
thrust line
U
خط شروع حمله ناگهانی
redoing
U
شروع مجدد از ابتدا
force
U
شروع به عمل یا کار
atemmpting the imposible
U
شروع به جرم محال
attempted murder
U
شروع به قتل عمد
launching area
U
منطقه شروع حمله
attempter
U
شروع کننده به جرم
attempting to inflict injury
U
شروع به ایراد جرح
bomb out
U
شروع شیرجه از هواپیما
burst advertising
U
شروع تبلیغات شدید
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
launch an attack
U
اجرای حمله شروع تک
kick off
U
شروع مسابقه فوتبال
dday
U
روز شروع بکاری
do up
U
شروع بکار کردن
flying start
U
شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway
U
شروع به جلو رفتن
gather sternway
U
شروع به عقب رفتن
h hour
U
ساعت شروع عملیات
begun
U
شروع کرده یا شده
line haul
U
کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
blast off
U
شروع بپرواز کردن
forces
U
شروع به عمل یا کار
forcing
U
شروع به عمل یا کار
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
proem
U
مقدمه سخنرانی شروع
d day
U
روز شروع عملیات
preflight
U
قبل از شروع پرواز
postponemnet of inception
U
تعویق شروع کار
post time
U
زمان شروع اسبدوانی
post position
U
محل اسب در شروع
pitch in
U
شروع به خوردن غذاکردن
pipe up
U
شروع به نی زدن کردن
gate
U
دروازه شروع اسکی
gates
U
دروازه شروع اسکی
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
initial point
U
نقطه شروع عملیات
to f. a laughing
U
شروع بخنده کردن
launching
U
شروع کردن حمله
commencement of employment
U
زمان شروع اشتغال
get set
<idiom>
U
آماده شروع شدن
get off the ground
<idiom>
U
شروع خوب داشتن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
get in on the ground floor
<idiom>
U
ازابتدا شروع کردن
launch
U
شروع کردن حمله
get down to
<idiom>
U
رسیدن به نقطه شروع
launching
U
شروع یا اجرای یک برنامه
launches
U
شروع یا اجرای یک برنامه
start the ball rolling
<idiom>
U
شروع انجام کار
launches
U
شروع کردن حمله
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
to start
U
شروع کردن به دویدن
zero hour
U
ساعت شروع عملیات
launched
U
شروع کردن حمله
launch
U
شروع یا اجرای یک برنامه
to start
[for]
U
شروع کردن رفتن
[به]
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com