Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
rise and shine
U
شروع بیداری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
turn out
U
بیداری
waking
U
بیداری
wakes
U
بیداری
reveille
U
بیداری
waked
U
بیداری
vigilantism
U
بیداری
wake
U
بیداری
heave out
U
بیداری
set up
U
مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
roused
U
میگساری بیداری
waking hours
U
ساعات بیداری
waken
U
بیداری کشیدن
wakened
U
بیداری کشیدن
wakens
U
بیداری کشیدن
wakening
U
بیداری کشیدن
turn out
U
شیپور بیداری
heave out
U
شیپور بیداری
syrint
U
شیپور بیداری
vigilance
U
بیداری و هشیاری
rouses
U
میگساری بیداری
rouse
U
میگساری بیداری
my wakeful night
U
شب بیخوابی یا بیداری من
awakening
U
بیداری نهفت
disillusion
U
بیداری از خواب وخیال
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
morning call book
U
دفتر بیداری ناو
disillusioning
U
بیداری از خواب وخیال
disillusions
U
بیداری از خواب وخیال
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
Hypnagogia
U
تجربه حالت انتقالی از بیداری تا خواب
keep regular hours
U
ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
start off
U
شروع کردن شروع شدن
launching area
U
منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation
U
شروع کار شروع
open fire
U
شروع
openings
U
شروع
inception
U
شروع
beginning
U
شروع
beginnings
U
شروع
inchoation
U
شروع
kick off
U
شروع
Redo it. Do it over again.
U
از سر شروع کن
opening
U
شروع
onset
U
شروع
get-go
<idiom>
U
شروع
right of begin
U
حق شروع
incipience or ency
U
شروع
kick-off
<idiom>
U
شروع
to strike into
U
شروع کردن
germinate
U
شروع به رشدکردن
zeros
U
محل شروع
burgeons
U
شروع برشدکردن
germinated
U
شروع به رشدکردن
germinates
U
شروع به رشدکردن
trig
U
خط شروع مسابقه
jump off
U
شروع حمله
kick off
U
شروع حمله
start of heading
U
شروع عنوان
warm start
U
شروع گرم
starter
U
شروع کننده
germinating
U
شروع به رشدکردن
launch an attack
U
شروع حمله
starters
U
شروع کننده
burgeoning
U
شروع برشدکردن
burgeoned
U
شروع برشدکردن
scratch line
U
خط شروع مسابقه
commencing
U
شروع کردن
restart
U
شروع مجدد
embark
U
شروع کردن
embarked
U
شروع کردن
embarking
U
شروع کردن
embarks
U
شروع کردن
restart
U
شروع دوباره
commences
U
شروع کردن
put in hand
U
شروع کردن
commenced
U
شروع کردن
proceed with deliberations
U
شروع مذاکرات
commence
U
شروع کردن
line of departure
U
خط شروع حمله
lis mota
U
شروع دعوی
set in
U
شروع کردن
set out
U
شروع بکارکردن
burgeon
U
شروع برشدکردن
terminus a que
U
نقطه شروع
tee off
U
شروع کردن
attempt
U
شروع به جرم
streek
U
شروع کردن
starting platform
U
سکوی شروع
starting block
U
سکوی شروع
start signal
U
علامت شروع
start of taxt
U
شروع متن
start key
کلید شروع
start element
U
عنصر شروع
start bit
U
بیت شروع
splash line
U
خط شروع غواصی
attempted
U
شروع به جرم
attempting
U
شروع به جرم
attempts
U
شروع به جرم
starting gate
U
دروازه شروع
zeroes
U
محل شروع
doziest
U
شروع به فسادکرده
cold start
U
شروع سرد
commencer
U
شروع کننده
sortie
U
شروع حرکت
embark upon
U
شروع کردن
resumption
U
تجدید شروع
alphas
U
اغاز شروع
alpha
U
اغاز شروع
origins
U
نقطه شروع
firing line
U
خط شروع تیراندازی
origin
U
نقطه شروع
sorties
U
شروع حرکت
began
U
شروع کرده
jump off
U
شروع بحمله
value
U
نقط ه شروع
dozier
U
شروع به فسادکرده
attempted theft
U
شروع به سرقت
dozy
U
شروع به فسادکرده
beginning of negotiations
U
شروع مذاکره
beginning of message
U
شروع پیام
beginning of message
U
شروع پیغام
valuing
U
نقط ه شروع
values
U
نقط ه شروع
hash mark
U
خط شروع مسابقه
outbreaks
U
شروع حادثه
take up
<idiom>
U
شروع یک سرگرمی
start in
<idiom>
U
شروع کار
initialing
U
نقط ه شروع
shove off
<idiom>
U
شروع ،ترک
set about
<idiom>
U
شروع کردن
incipit
U
شروع و اغاز
initial point
U
نقطه شروع
kick off
<idiom>
U
شروع کردن
initial
U
نقط ه شروع
initials
U
نقط ه شروع
initialed
U
نقط ه شروع
get off on the wrong foot
<idiom>
U
بد شروع کردن
initialling
U
نقط ه شروع
get the ball rolling
<idiom>
U
شروع چیزی
initialled
U
نقط ه شروع
get one's feet wet
<idiom>
U
شروع کردن
headstart
U
امتیاز در شروع
take on
<idiom>
U
شروع به همکاری
outbreak
U
شروع حادثه
take up
<idiom>
U
شروع کردن
here goes nothing
<idiom>
U
آماده شروع
touch off
<idiom>
U
شروع کاری
zero
U
محل شروع
come to
<idiom>
U
شروع کاری
blast off
U
شروع بپرواز کردن
open fire
U
شروع به تیراندازی کردن
attempter
U
شروع کننده به جرم
blast-off
U
شروع بپرواز کردن
initial point
U
نقطه شروع عملیات
begun
U
شروع کرده یا شده
attempting to steal
U
شروع کردن به سرقت
gate
U
دروازه شروع اسکی
gates
U
دروازه شروع اسکی
kick off
U
شروع مسابقه فوتبال
atemmpting the imposible
U
شروع به جرم محال
attempting to inflict injury
U
شروع به ایراد جرح
attempted murder
U
شروع به قتل عمد
point
U
محل شروع چیزی
bomb out
U
شروع شیرجه از هواپیما
redone
U
شروع مجدد از ابتدا
redoing
U
شروع مجدد از ابتدا
redoes
U
شروع مجدد از ابتدا
redo
U
شروع مجدد از ابتدا
flying start
U
شروع مسابقه اتومبیلرانی
gather headway
U
شروع به جلو رفتن
gather sternway
U
شروع به عقب رفتن
launch an attack
U
اجرای حمله شروع تک
launching area
U
منطقه شروع حمله
line haul
U
کشیدن نخ در شروع ماهیگیری
do up
U
شروع بکار کردن
burst advertising
U
شروع تبلیغات شدید
redid
U
شروع مجدد از ابتدا
set to
U
با اشتیاق شروع کردن
set-to
U
با اشتیاق شروع کردن
d day
U
روز شروع عملیات
post position
U
محل اسب در شروع
set-tos
U
با اشتیاق شروع کردن
dday
U
روز شروع بکاری
h hour
U
ساعت شروع عملیات
get set
<idiom>
U
آماده شروع شدن
start
U
آغاز
[ابتدا]
[شروع]
to start from the beginning
[to start afresh]
U
از آغاز شروع کردن
knuckle down
<idiom>
U
مشتاقانه شروع به کارکردن
start the ball rolling
<idiom>
U
شروع انجام کار
start up
<idiom>
U
بازی را شروع کردن
zero hour
U
ساعت شروع عملیات
to break into a run
U
شروع کردن به دویدن
commencement of employment
U
زمان شروع اشتغال
launch
U
شروع یا اجرای یک برنامه
launch
U
شروع کردن حمله
source
U
نقط ه اصلی یا شروع
launched
U
شروع یا اجرای یک برنامه
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
U
شروع به دعوی کردن
launching
U
شروع یا اجرای یک برنامه
to start
U
شروع کردن به دویدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com