English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
open fire U شروع به تیراندازی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
firing line U خط شروع تیراندازی
firing position U موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
start off U شروع کردن شروع شدن
rifle clasp U نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range U برد تیراندازی مسافت تیراندازی
gun U تیراندازی کردن
guns U تیراندازی کردن
shoot U تیراندازی کردن
fired U تیراندازی کردن
shoots U تیراندازی کردن
fire U تیراندازی کردن
fires U تیراندازی کردن
set up U اماده تیراندازی کردن
fire lane U مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
port U حمل کردن مزغل تیراندازی
shooting U تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
shootings U تیراندازی درمیدان تیر تیرباران کردن
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
snipe U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
shoots U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
shoot U زخمی کردن یا کشتن شکار هدف تیراندازی
snipes U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniped U از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
live fire U تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
streek U شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarks U شروع کردن
set in U شروع کردن
embarking U شروع کردن
commence U شروع کردن
embark upon U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
tee off U شروع کردن
commenced U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
embark U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
to start U شروع کردن به دویدن
launches U شروع کردن حمله
launched U شروع کردن حمله
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
set to U با اشتیاق شروع کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
launching U شروع کردن حمله
tune up U شروع باواز کردن
launch U شروع کردن حمله
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
pipe up U شروع به نی زدن کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
do up U شروع بکار کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
to open fire U شروع به اتش کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
attempts U قصد کردن شروع به جرم
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
attempt U قصد کردن شروع به جرم
begins U اغاز نهادن شروع کردن
begin U اغاز نهادن شروع کردن
attempted U قصد کردن شروع به جرم
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
triggers U شروع کردن حمله یاکار
trigger U شروع کردن حمله یاکار
attempting U قصد کردن شروع به جرم
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiates U اغاز کردن شروع کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
shelling report U گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
initiation U شروع کار شروع
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
archery U تیراندازی
shootings U تیراندازی
pop U تیراندازی
gunning U تیراندازی
popped U تیراندازی
pops U تیراندازی
gunnery U تیراندازی
shooting U تیراندازی
musketry U تیراندازی
firing area U منطقه تیراندازی
fire power U قدرت تیراندازی
conduct of fire U هدایت تیراندازی
riflery U تیراندازی تفنگداری
horseback archery U تیراندازی سواره
dry sum U مشق تیراندازی
gunnery U قوانین تیراندازی
order of fire U روش تیراندازی
fire bay U دهلیز تیراندازی
the butts U میدان تیراندازی
conduct of fire U اجرای تیراندازی
live U تیراندازی جنگی
combat firing U تیراندازی جنگی
methode of fire U روش تیراندازی
gunning U تمرین تیراندازی
verification fire U تیراندازی ازمایشی
fire trench U سنگر تیراندازی
scheme of fire U طرح تیراندازی
firing table U جدول تیراندازی
field archery U تیراندازی صحرایی
lived U تیراندازی جنگی
automatic fire U تیراندازی خودکار
school shooting U تیراندازی در مدرسه
offhand U تیراندازی ایستاده
ready position U حاضربه تیراندازی
handbow U کمان تیراندازی
delivery error U اشتباه در تیراندازی
dwell at U به تیراندازی ادامه دادن
combat firing U تمرین تیراندازی رزمی
squeeze off U تیراندازی با فشار ماشه
recoils U دفع ضربت تیراندازی
recoiled U دفع ضربت تیراندازی
shot U گلوله تیراندازی شده
expert badge U نشان مهارت در تیراندازی
target arrow U تیر مخصوص تیراندازی
range correction U تصحیح برد تیراندازی
firing battery U اتشبار تیراندازی کننده
squatting position U وضعیت چمباتمه در تیراندازی
columbia round U تیراندازی مخصوص زنان
skeet U انداختن تمرین تیراندازی
range firing U تیراندازی در میدان تیر
shooting galleries U میدان تیراندازی تمرینی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com