English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
start the ball rolling <idiom> U شروع انجام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
self- U سیستمی که معمولاگ در هنگام شروع بررسیهای ابتدایی را انجام میدهد
Better do it than wish it done. <proverb> U شروع عمل بهتر از آرزوى انجام آن.
Other Matches
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
start off U شروع کردن شروع شدن
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
initiation U شروع کار شروع
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money U مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
incipience or ency U شروع
inchoation U شروع
opening U شروع
kick-off <idiom> U شروع
get-go <idiom> U شروع
inception U شروع
openings U شروع
beginning U شروع
beginnings U شروع
open fire U شروع
kick off U شروع
right of begin U حق شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
onset U شروع
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
line of departure U خط شروع حمله
starters U شروع کننده
put in hand U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
embarked U شروع کردن
embarks U شروع کردن
embark U شروع کردن
come to <idiom> U شروع کاری
proceed with deliberations U شروع مذاکرات
lis mota U شروع دعوی
embarking U شروع کردن
zeroes U محل شروع
starter U شروع کننده
warm start U شروع گرم
set in U شروع کردن
set out U شروع بکارکردن
embark upon U شروع کردن
splash line U خط شروع غواصی
start bit U بیت شروع
start element U عنصر شروع
terminus a que U نقطه شروع
tee off U شروع کردن
streek U شروع کردن
starting platform U سکوی شروع
start of heading U شروع عنوان
start of taxt U شروع متن
start signal U علامت شروع
starting block U سکوی شروع
scratch line U خط شروع مسابقه
rise and shine U شروع بیداری
attempts U شروع به جرم
trig U خط شروع مسابقه
attempted U شروع به جرم
attempt U شروع به جرم
beginning of negotiations U شروع مذاکره
beginning of message U شروع پیام
beginning of message U شروع پیغام
to strike into U شروع کردن
restart U شروع دوباره
restart U شروع مجدد
starting gate U دروازه شروع
commence U شروع کردن
began U شروع کرده
headstart U امتیاز در شروع
incipit U شروع و اغاز
shove off <idiom> U شروع ،ترک
germinating U شروع به رشدکردن
germinates U شروع به رشدکردن
germinated U شروع به رشدکردن
germinate U شروع به رشدکردن
alpha U اغاز شروع
initial point U نقطه شروع
origin U نقطه شروع
origins U نقطه شروع
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
jump off U شروع بحمله
get the ball rolling <idiom> U شروع چیزی
hash mark U خط شروع مسابقه
here goes nothing <idiom> U آماده شروع
start key کلید شروع
outbreaks U شروع حادثه
outbreak U شروع حادثه
commencer U شروع کننده
firing line U خط شروع تیراندازی
cold start U شروع سرد
initials U نقط ه شروع
initialling U نقط ه شروع
initialled U نقط ه شروع
initialing U نقط ه شروع
attempting U شروع به جرم
initialed U نقط ه شروع
set about <idiom> U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
start in <idiom> U شروع کار
jump off U شروع حمله
burgeoned U شروع برشدکردن
doziest U شروع به فسادکرده
dozier U شروع به فسادکرده
initial U نقط ه شروع
resumption U تجدید شروع
zeros U محل شروع
zero U محل شروع
valuing U نقط ه شروع
commencing U شروع کردن
values U نقط ه شروع
value U نقط ه شروع
commences U شروع کردن
sorties U شروع حرکت
commenced U شروع کردن
alphas U اغاز شروع
take up <idiom> U شروع کردن
take up <idiom> U شروع یک سرگرمی
burgeons U شروع برشدکردن
burgeoning U شروع برشدکردن
take on <idiom> U شروع به همکاری
attempted theft U شروع به سرقت
burgeon U شروع برشدکردن
kick off U شروع حمله
sortie U شروع حرکت
launch an attack U شروع حمله
touch off <idiom> U شروع کاری
dozy U شروع به فسادکرده
forcing U شروع به عمل یا کار
thrust line U خط شروع حمله ناگهانی
to open fire U شروع به اتش کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
playtime U موقع شروع نمایش
gambits U شروع بازی شطرنج
gambit U شروع بازی شطرنج
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
get down to <idiom> U رسیدن به نقطه شروع
start U آغاز [ابتدا] [شروع]
to break into a run U شروع کردن به دویدن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
track production U شروع تعقیب هدف
trailhead U نقطه شروع مسیر
tune up U شروع باواز کردن
knuckle down <idiom> U مشتاقانه شروع به کارکردن
warm up U شروع کردن به کار
forces U شروع به عمل یا کار
get set <idiom> U آماده شروع شدن
force U شروع به عمل یا کار
self-starter U خودبخود شروع شونده
get off the ground <idiom> U شروع خوب داشتن
self-starters U خودبخود شروع شونده
initial point U نقطه شروع عملیات
d day U روز شروع عملیات
launches U شروع یا اجرای یک برنامه
flying start U شروع مسابقه اتومبیلرانی
launching U شروع کردن حمله
launching U شروع یا اجرای یک برنامه
open fire U شروع به تیراندازی کردن
do up U شروع بکار کردن
dday U روز شروع بکاری
redid U شروع مجدد از ابتدا
pipe up U شروع به نی زدن کردن
redo U شروع مجدد از ابتدا
redoes U شروع مجدد از ابتدا
pitch in U شروع به خوردن غذاکردن
redoing U شروع مجدد از ابتدا
redone U شروع مجدد از ابتدا
launches U شروع کردن حمله
gather headway U شروع به جلو رفتن
blast off U شروع بپرواز کردن
point U محل شروع چیزی
h hour U ساعت شروع عملیات
gather sternway U شروع به عقب رفتن
kick off U شروع مسابقه فوتبال
launch an attack U اجرای حمله شروع تک
launching area U منطقه شروع حمله
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com