English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reconditioning U شرطی کردن مجدد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
preconditioning U پیش شرطی کردن
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
condition U عارضه شرطی کردن
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
charges U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
re endorsement U پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
hard U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hardest U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder U که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
reload U پر کردن مجدد
reloaded U پر کردن مجدد
reloads U پر کردن مجدد
reloading U پر کردن مجدد
relays U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relay U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
relayed U عوض کردن روانه کردن مجدد توپ
reproduction U تولید کردن مجدد
subdevice U بخش کردن مجدد
subdevice U قسمت کردن مجدد
remelt U ذوب کردن مجدد
reproductions U تولید کردن مجدد
reprecipitation U رسوب کردن مجدد
redesign U طراحی مجدد کردن
reflow U فروکش کردن جریان مجدد
refer U مراجعه کردن بازدید مجدد
refers U مراجعه کردن بازدید مجدد
referred U مراجعه کردن بازدید مجدد
recapitalize U سرمایه گذاری مجدد کردن
reworking U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked U برای کاربرد مجدد آماده کردن
retrieve U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
reworks U برای کاربرد مجدد آماده کردن
retrieves U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
retrieved U اصلاح یا تهذیب کردن حصول مجدد
rework U برای کاربرد مجدد آماده کردن
reboot U بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
nonerasable storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
write permit ring U چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
storage U رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
staging base U پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
rearming U تجدیداماد مهمات درانبارها مسلح کردن مجدد ماسوره یاچاشنی بمب یا موشک
provisory U شرطی
conditioned U شرطی
protatic U شرطی
conditional U شرطی
eventual U شرطی
provisional U شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
provisional U شرطی مشروط
conditional statement U دستور شرطی
case branch U انشعاب شرطی
conditioning U شرطی شدن
provisos U جمله شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
conditional branch U انشعاب شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
unconditioned U غیر شرطی
on no condition U به هیچ شرطی
condeitional branch U انشعاب شرطی
proviso U جمله شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
subjunctive U وجه شرطی
conditional statement U حکم شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
autos U توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto U توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
operant conditioning U شرطی شدن عامل
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
unconditional jump U جهش غیر شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
conditionability U قابلیت شرطی شدن
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
eventual U موکول بانجام شرطی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
unconditional U غیر شرطی بی شرط
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
ucr U پاسخ غیر شرطی
policy U سند معلق به انجام شرطی
policies U سند معلق به انجام شرطی
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
denationalization U تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
garbage U سازماندهی مجدد و حذف فایلهای داده و رکوردهای نالازم . پاک کردن بخشی از حافظه برنامه یا داده اش که استفاده نمیشود
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
DVD U درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
renewed U مجدد
furthering U مجدد
furthered U مجدد
furthers U مجدد
seconds U مجدد
seconding U مجدد
seconded U مجدد
second U مجدد
furthermore U مجدد
reflorescence U مجدد
further on U مجدد
further U مجدد
reentrance U دخول مجدد
comeback U دستیابی مجدد
reapparition U فهور مجدد
re establishment U تاسیس مجدد
redirection U راهنمایی مجدد
repayment U پرداخت مجدد
recaption U توقیف مجدد
comebacks U دستیابی مجدد
crossecheck U مقابله مجدد
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
rededication U تقدیم مجدد
rededication U اهدا مجدد
recrystallization U تبلور مجدد
recoupment U کسب مجدد
reconviction U محکومیت مجدد
reconveyance U اعاده مجدد
reconversion U گرایش مجدد
recompile U کامپایل مجدد
restoration U استقرار مجدد
repayments U پرداخت مجدد
reebtry U دخول مجدد
recurrence U رویدادن مجدد
recounts U شمارش مجدد
recurrences U رویدادن مجدد
revisiting U ملاقات مجدد
reebtry U تملک مجدد
reeducation U تربیت مجدد
reformat U فرمت مجدد
reallocation U تخصیص مجدد
recounting U شمارش مجدد
recounted U شمارش مجدد
regelation U انجماد مجدد
reexport U صادرات مجدد
redrawing U رسم مجدد
reebtry U ورود مجدد
reactivation U فعالیت مجدد
recount U شمارش مجدد
reconditioning U تعمیر مجدد
regeneracy U تولید مجدد
reversion U ترجمه مجدد
reinforcement U وضع مجدد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com