English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conditioning U شرطی شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
condition U عارضه شرطی کردن
provisional U شرطی مشروط
provisional U شرطی
branch U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branches U دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branches U یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
policies U سند معلق به انجام شرطی
policy U سند معلق به انجام شرطی
unconditional U غیر شرطی بی شرط
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
zero U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeroes U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
zeros U پرش شرطی در صورتی که پرچم یا ثباتی صفر باشد
decision U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decisions U دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
conditional U شرطی
conditional U دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditioning U شرطی کردن شرطی سازی
reconditioning U شرطی کردن مجدد
subjunctive U وجه شرطی
subjunctive U وابسته بوجه شرطی
proviso U جمله شرطی
provisos U جمله شرطی
conditioned U شرطی
eventual U موکول بانجام شرطی
eventual U شرطی
apodosis U مکمل جملهء شرطی نتیجه جملهء شرطی
avoidance conditioning U شرطی کردن اجتنابی
backward conditioning U شرطی کردن وارونه
case branch U انشعاب شرطی
conditional branch U انشعاب شرطی
conditonal branching U انشعاب شرطی
cer U پاسخ هیجانی شرطی
conditioned emotional response U پاسخ هیجانی شرطی
classical conditioning U شرطی سازی کلاسیک
condeitional branch U انشعاب شرطی
conditionability U قابلیت شرطی شدن
conditional breakpoint U نقطه انفصال شرطی
conditional instruction U دستورالعمل شرطی
conditional jump U جهش شرطی
conditional jump instruction U دستورالعمل پرش شرطی
conditional operator U عملگر شرطی
conditional statement U حکم شرطی
conditional statement U دستور شرطی
conditional transfer U انتقال شرطی
conditionality U صورت شرطی
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
conditioned avoidance response U پاسخ اجتنابی شرطی
conditioned escape response U پاسخ گریز شرطی
conditioned inhibition U بازداری شرطی
conditioned reflex U بازتاب شرطی
conditioned response U پاسخ شرطی
conditioned stimulus U محرک شرطی
conditioned suppression U منع شرطی
counterconditioning U شرطی سازی تقابلی
covenant real U شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
cross conditioning U شرطی شدن ضمنی
deferred dividened U سودی که پرداخت ان مشروط به شرطی باشد
delayed conditioning U شرطی سازی درنگیده
differential conditioning U شرطی سازی افتراقی
discrimination instruction U دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
esorow U سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in fee U مالکیت مطلق و غیر شرطی نسبت به زمین
eyelid conditioning U شرطی کردن پلک چشم
higher order conditioning U شرطی سازی سطح بالا
instrumental conditioning U شرطی شدن وسیلهای
iterative process U فرآیندی که تکرار میشود تا به شرطی برسد
jump instruction U پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
jump instruction U دستوری که کنترل را از یک نقط ه برنامه به دیگری منتقل میکند بدون هیچ شرطی
modal auxiliary U فعل معین شرطی
operant conditioning U شرطی شدن کنش گر
operant conditioning U شرطی شدن عامل
pavlovian conditioning U شرطی شدن پاولفی
preconditioning U پیش شرطی کردن
protatic U شرطی
provisorily U بطور شرطی یا موقت
provisory U شرطی
soft hyphen U خط تیره شرطی
the subjunctive mood U وجه شرطی
trace conditioning U شرطی کردن ردی
type r conditioning U شرطی شدن نوع ار
type s conditioning U شرطی شدن نوع اس
ucr U پاسخ غیر شرطی
unconditioned response U پاسخ غیر شرطی
ucs U محرک غیر شرطی
unconditioned stimulus U محرک غیر شرطی
unconditional branch U انشعاب غیر شرطی
unconditional jump U جهش غیر شرطی
unconditional transfer U انتقال غیر شرطی
unconditioned U غیر شرطی
unconditioned inhibition U بازداری غیر شرطی
unconditioned reflex U بازتاب غیر شرطی
unconditioning U شرطی زدایی
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
vicarious conditioning U شرطی شدن جانشینی
vicarious conditioning U شرطی شدن مشاهدهای
while loop U دستورات برنامه شرطی که در صورت درست بودن یک شرط, یک قطعه را اجرا میکند
Other Matches
on no condition U به هیچ شرطی
conditioned response U واکنش شرطی
To win (lose ) a bet . U شرطی رابردن (باختن )
To purchase on approval . U بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
She will only date you if you ... U او [زن] فقط به شرطی با تو میرود بیرون اگر تو...
This must not happen in future at any cost. U در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
material conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implies U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material consequence U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
material implication U شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com