Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ball game
U
شرایط وضعیت
ball games
U
شرایط وضعیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
qualification
U
وضعیت شرایط
readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
Other Matches
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
serviceability criteria
U
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
U
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
active status
U
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
hartley
U
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
race
U
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced
U
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
U
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service
U
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flags
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag
U
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status
U
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
transparent
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently
U
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position
U
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
device
U
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
devices
U
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
defense readiness condition
U
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
conditions
U
شرایط
terms
U
شرایط
terming
U
شرایط
termed
U
شرایط
term
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
second order conditions
U
شرایط ثانوی
shipping terms
U
شرایط حمل
terms of shipment
U
شرایط حمل
conditions of purchase
U
شرایط خرید
qualifications
U
شرایط لازم
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
qulifications
U
واجد شرایط
settlement terms
U
شرایط تسویه
settlement terms
U
شرایط پرداخت
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
ambient conditions
U
شرایط محیطی
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
spring conditions
U
شرایط بهاری
condition of readiness
U
شرایط امادگی
requirements
U
شرایط لازم
sufficient conditions
U
شرایط کافی
existing circumstances
U
شرایط موجود
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
disadvantages
U
شرایط نامساعد
disadvantage
U
شرایط نامساعد
terms of payment
U
شرایط پرداخت
terms of trade
U
شرایط معامله
terms of trade
U
شرایط مبادله
working conditions
U
شرایط کار
boundary conditions
U
شرایط مرزی
plateau
U
شرایط پایا
plateaus
U
شرایط پایا
plateaux
U
شرایط پایا
stability conditions
U
شرایط ثبات
qualification
U
واجد شرایط
standard condition
U
شرایط استاندارد
final cinditions
U
شرایط فینال
standard conditions
U
شرایط متعارفی
average conditions
U
شرایط عادی
average conditions
U
شرایط متوسط
final cinditions
U
شرایط پایانی
boundary conditions
U
شرایط حدی
eligible
U
واجد شرایط
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
implied terms
U
شرایط تلویحی
credit terms
U
شرایط اعتبار
implied terms
U
شرایط ضمنی
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
mutual terms
U
شرایط متقابل
necessary conditions
U
شرایط لازم
fair play
U
شرایط برابر
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
payment terms
U
شرایط پرداخت
marginal conditions
U
شرایط نهائی
makings
U
شرایط لازم
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
competitive conditions
U
شرایط رقابت
competition conditions
U
شرایط رقابت
delivery terms
U
شرایط تحویل
bona fide
U
واجد شرایط
light conditions
U
شرایط نور
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
initial condition
U
شرایط اولیه
conditions
U
شرایط اوضاع
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
dis qualified
U
فاقد شرایط
present conditions
U
شرایط فعلی
conference terms
U
شرایط کنفرانس
usual conditions
U
شرایط معمول
qualify
U
واجد شرایط
qualifies
U
واجد شرایط
given conditions
U
شرایط معلوم
actude conditions
U
شرایط حاد
actude conditions
U
شرایط شدید
given conditions
U
شرایط معینه
qalified
U
واجد شرایط
adverse factors
U
شرایط نامساعد
suitable conditions
U
شرایط مناسب
admission requirements
U
شرایط پذیرش
qualified
U
واجد شرایط
conditions of use
U
شرایط کاربرد
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
quantifies
U
واجد شرایط شدن
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
quantify
U
واجد شرایط شدن
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
quantifying
U
واجد شرایط شدن
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
feudatory
U
تابع شرایط تیول
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
qualified
U
واجد شرایط لازمه
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
qualified
U
دارای شرایط لازم
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
machining requirments
U
شرایط براده برداری
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
quantified
U
واجد شرایط شدن
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
qualify for
U
واجد شرایط بودن
entry group
U
گروه واجد شرایط
meets
U
مطابق شرایط بودن
meet
U
مطابق شرایط بودن
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
ligting conditions
U
شرایط روشنایی نسبتهای نور
entry group
U
واجدین شرایط تخصصی شغلی
loan conversion
U
تجدید نظر در شرایط وام
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
However difficult the circumstances
[are]
, ...
U
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
time utility
U
بهره گیری از شرایط زمانی
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
fall back
U
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
ceteris paribus
U
ثابت بودن سایر شرایط
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
dead duck
<idiom>
U
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
qualified person
U
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
qualify
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
qualifies
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible
U
واجد شرایط برای انتخاب شدن
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
condition book
U
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
let (something) ride
<idiom>
U
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
differential effects
U
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
all weather fighter
U
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
advantaged
U
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
bargaining chips
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
farraginous
U
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chip
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
special contracts
U
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
quality
U
وضعیت
estate
U
وضعیت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com