Perdic | شرایط مرتبه دوم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	all of a sudden U	یک مرتبه
	echelon U	مرتبه
	echelons U	مرتبه
	once in a whiled U	یک مرتبه
	thrice U	سه مرتبه
	enmasse U	یک مرتبه
	order U	مرتبه
	ranks U	مرتبه
	rank U	مرتبه
	ranked U	مرتبه
	exalted U	بلند مرتبه
	pooh bah U	عالی مرتبه
	order of matrix U	مرتبه ماتریس
	order of magnitude U	مرتبه بزرگی
	positioned U	مرتبه مقام
	three fold U	سه دفعه سه مرتبه
	third order reaction U	واکنش مرتبه سه
	position U	مرتبه مقام
	second class U	دومین مرتبه
	stair U	مرتبه درجه
	ninths U	نهمین مرتبه
	first order reaction U	واکنش مرتبه یک
	semidiurnal U	دو مرتبه در روز
	elevated U	بلند مرتبه
	ninth U	نهمین مرتبه
	nth U	در مرتبه بیشمار
	hierarchy U	مرتبه بندی
	first order U	مرتبه اول
	first order reflection U	انعکاس مرتبه یک
	first order transition U	گداز مرتبه یک
	second order U	مرتبه دوم
	low order U	مرتبه پایین
	bond order U	مرتبه پیوند
	manyfold U	چندین مرتبه
	place U	وهله مرتبه
	placing U	وهله مرتبه
	places U	وهله مرتبه
	hierarchies U	مرتبه بندی
	second derivative U	مشتق مرتبه دوم
	higher order factor U	عامل مرتبه بالا
	top flight U	اعلی ترین مرتبه
	second order factor U	عامل مرتبه دوم
	flare up <idiom> U	یک مرتبه عصبانی شدن
	spheres U	مرتبه حدود فعالیت
	second order reaction U	واکنش مرتبه دوم
	m U	مرتبه دوازدهم یاسیزدهم
	pseudo first order reaction U	واکنش شبه مرتبه یک
	baronetcy U	مقام و مرتبه بارونی
	sphere U	مرتبه حدود فعالیت
	low order bit U	بیت مرتبه پایین
	to pull short U	یک مرتبه جلوگیری کردن
	to stop short U	یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
	ring a bell <idiom> U	یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
	etesian U	سالی یک مرتبه واقع شونده
	derivatives of higher order U	مشتقهای مرتبه بالا [ریاضی]
	third long period U	تناوب بزرگ مرتبه سوم
	vellicate U	دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
	nineteens U	نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
	nineteen U	نوزدهمین مرتبه نوزده تایی
	knight bachelor U	پایین ترین مرتبه سلحشوری قدیم انگلیس
	debutant U	دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
	outclasses U	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
	outclass U	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
	outclassed U	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
	outclassing U	دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
	spline U	در گرافیک کامپیوتری کثیرالجملهای چند قطعهای با تدوام مرتبه اول بین قطعههای ان
	conditions U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terms U	شرایط
	terming U	شرایط
	termed U	شرایط
	term U	شرایط
	makings U	شرایط لازم
	implied terms U	شرایط تلویحی
	initial condition U	شرایط اولیه
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	usual conditions U	شرایط معمول
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	light conditions U	شرایط نور
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	implied terms U	شرایط ضمنی
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	existing circumstances U	شرایط موجود
	final cinditions U	شرایط پایانی
	final cinditions U	شرایط فینال
	competition conditions U	شرایط رقابت
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	given conditions U	شرایط معینه
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	given conditions U	شرایط معلوم
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	ball games U	شرایط وضعیت
	terms of trade U	شرایط معامله
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	standard condition U	شرایط استاندارد
	stability conditions U	شرایط ثبات
	spring conditions U	شرایط بهاری
	terms of shipment U	شرایط حمل
	shipping terms U	شرایط حمل
	settlement terms U	شرایط تسویه
	terms of trade U	شرایط مبادله
	qalified U	واجد شرایط
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	mutual terms U	شرایط متقابل
	necessary conditions U	شرایط لازم
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	ball game U	شرایط وضعیت
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	payment terms U	شرایط پرداخت
	present conditions U	شرایط فعلی
	working conditions U	شرایط کار
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	plateau U	شرایط پایا
	average conditions U	شرایط متوسط
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	requirements U	شرایط لازم
	boundary conditions U	شرایط حدی
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	eligible U	واجد شرایط
	average conditions U	شرایط عادی
	plateaux U	شرایط پایا
	fair play U	شرایط برابر
	conditions U	شرایط اوضاع
	bona fide U	واجد شرایط
	actude conditions U	شرایط حاد
	actude conditions U	شرایط شدید
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	qualify U	واجد شرایط
	plateaus U	شرایط پایا
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	qualifications U	شرایط لازم
	qualified U	واجد شرایط
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	qualification U	واجد شرایط
	credit terms U	شرایط اعتبار
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	delivery terms U	شرایط تحویل
	dis qualified U	فاقد شرایط
	qulifications U	واجد شرایط
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	qualification U	وضعیت شرایط
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	qualifies U	واجد شرایط
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	berber knot U	گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
	qualified U	دارای شرایط لازم
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	quantified U	واجد شرایط شدن
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	quantify U	واجد شرایط شدن
	entry group U	گروه واجد شرایط
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	meets U	مطابق شرایط بودن
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	meet U	مطابق شرایط بودن
	disqualify U	فاقد شرایط لازم دانستن
	size up <idiom> U	بسته به شرایط ،برانداز کردن
	restructured U	شرایط وام را عوض کردن
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط