Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
advantaged
U
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
dead duck
<idiom>
U
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
Other Matches
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
accent mark
U
علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments
U
میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
surface mount technology
U
روش ساخت تختههای مدار که قط عات الکترونیکی مستقیماگ روی سطح تخته قرار دارند به جای اینکه در سوراخها قرار بگیرد و در آن محل جا شوند
writ of error
U
قرار یا حکم دادگاه که متضمن تصحیح اشتباه موجود در حکم یا قرار قبلی است
classifying
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classify
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
classifies
U
در یک کلاس قرار دادن یا در زیر مجموعههای مختلف قرار دادن
conditions
U
شرایط
terming
U
شرایط
terms
U
شرایط
termed
U
شرایط
term
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
final cinditions
U
شرایط فینال
given conditions
U
شرایط معینه
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
eligible
U
واجد شرایط
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
qualifies
U
واجد شرایط
qualify
U
واجد شرایط
given conditions
U
شرایط معلوم
final cinditions
U
شرایط پایانی
existing circumstances
U
شرایط موجود
qualifications
U
شرایط لازم
usual conditions
U
شرایط معمول
suitable conditions
U
شرایط مناسب
conditions of use
U
شرایط کاربرد
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
credit terms
U
شرایط اعتبار
conference terms
U
شرایط کنفرانس
requirements
U
شرایط لازم
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
dis qualified
U
فاقد شرایط
qualification
U
واجد شرایط
qualification
U
وضعیت شرایط
plateaux
U
شرایط پایا
plateaus
U
شرایط پایا
plateau
U
شرایط پایا
delivery terms
U
شرایط تحویل
conditions of purchase
U
شرایط خرید
qalified
U
واجد شرایط
spring conditions
U
شرایط بهاری
stability conditions
U
شرایط ثبات
standard condition
U
شرایط استاندارد
standard conditions
U
شرایط متعارفی
sufficient conditions
U
شرایط کافی
payment terms
U
شرایط پرداخت
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
terms of payment
U
شرایط پرداخت
terms of shipment
U
شرایط حمل
shipping terms
U
شرایط حمل
present conditions
U
شرایط فعلی
qualified
U
واجد شرایط
second order conditions
U
شرایط ثانوی
settlement terms
U
شرایط پرداخت
settlement terms
U
شرایط تسویه
terms of trade
U
شرایط معامله
terms of trade
U
شرایط مبادله
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
makings
U
شرایط لازم
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
light conditions
U
شرایط نور
initial condition
U
شرایط اولیه
actude conditions
U
شرایط حاد
implied terms
U
شرایط تلویحی
implied terms
U
شرایط ضمنی
disadvantages
U
شرایط نامساعد
marginal conditions
U
شرایط نهائی
mutual terms
U
شرایط متقابل
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
working conditions
U
شرایط کار
ball game
U
شرایط وضعیت
ball games
U
شرایط وضعیت
necessary conditions
U
شرایط لازم
disadvantage
U
شرایط نامساعد
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
average conditions
U
شرایط متوسط
boundary conditions
U
شرایط مرزی
ambient conditions
U
شرایط محیطی
fair play
U
شرایط برابر
qulifications
U
واجد شرایط
conditions
U
شرایط اوضاع
condition of readiness
U
شرایط امادگی
competition conditions
U
شرایط رقابت
competitive conditions
U
شرایط رقابت
bona fide
U
واجد شرایط
boundary conditions
U
شرایط حدی
actude conditions
U
شرایط شدید
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
adverse factors
U
شرایط نامساعد
average conditions
U
شرایط عادی
admission requirements
U
شرایط پذیرش
countershaft
U
محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
meet
U
مطابق شرایط بودن
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
entry group
U
گروه واجد شرایط
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
machining requirments
U
شرایط براده برداری
meets
U
مطابق شرایط بودن
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
quantifying
U
واجد شرایط شدن
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
quantify
U
واجد شرایط شدن
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
quantifies
U
واجد شرایط شدن
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
quantified
U
واجد شرایط شدن
feudatory
U
تابع شرایط تیول
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
qualified
U
واجد شرایط لازمه
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
qualify for
U
واجد شرایط بودن
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
qualified
U
دارای شرایط لازم
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
fall back
U
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
entry group
U
واجدین شرایط تخصصی شغلی
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
ligting conditions
U
شرایط روشنایی نسبتهای نور
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
U
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
ceteris paribus
U
ثابت بودن سایر شرایط
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
loan conversion
U
تجدید نظر در شرایط وام
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
time utility
U
بهره گیری از شرایط زمانی
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
qualify
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
condition book
U
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualified person
U
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
qualifies
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
eligible
U
واجد شرایط برای انتخاب شدن
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
let (something) ride
<idiom>
U
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
differential effects
U
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
all weather fighter
U
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
farraginous
U
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
bargaining chip
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
bargaining chips
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
special contracts
U
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
The prisoners of the terrorist militia were detained under inhumane conditions.
U
زندانیان گروه شبه نظامی تروریستی در شرایط غیرانسانی بازداشت شده بودند.
weakest maintained
U
ضعیف ترین مخلوط سوخت که تحت شرایط معین میتواندتوان را بیشینه نگهدارد
circuit
U
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
circuits
U
وسیلهای که عناصر را با قط ع برق در صورت بروز شرایط غیر عادی محافظت میکند
action oriented management report
U
گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
decision
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decisions
U
جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com