English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tenders conditions U شرایط عمومی مناقصه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
official submission U مناقصه عمومی
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation U شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
general quarters U اماده باش عمومی دریایی محلهای سکونت عمومی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
common hardware U ابزار و الات عمومی سخت ابزارهای عمومی
general porpose U کارهای عمومی مصارف عمومی
general orders U دستورات عمومی دستورالعملهای عمومی
tenderest U مناقصه
tendering U مناقصه
low bids U مناقصه
low tender U مناقصه
tendered U مناقصه
tender U مناقصه
tenders U مناقصه
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
invitation to tender U دعوت به مناقصه
bids U مناقصه مزایده
tendered U مناقصه مزایده
tender notice U مناقصه دهنده
tender U مناقصه مزایده
bid bond U ضمانتنامه مناقصه
tenderest U مناقصه مزایده
bid U مناقصه مزایده
tendering U مناقصه مزایده
public submission U مناقصه رسمی
bid U پیشنهاد مناقصه
bids U پیشنهاد مناقصه
to invite tenders for something U چیزی را به مناقصه گذاشتن
bid guarantee U ضمانتنامه شرکت در مناقصه
tender notice U اگهی دعوت به مناقصه
tendering U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tender U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
tenderest U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
to advertise for bids U چیزی را به مناقصه گذاشتن
tendered U پیشنهاد در مزایده یا مناقصه
bid bond U ضمانتنامه شرکت در مناقصه
by tender U از طریق مزایده یا مناقصه
earnest money U ضمانتنامه شرکت در مناقصه
bid U به مناقصه یا مزایده گذاشتن
bids U به مناقصه یا مزایده گذاشتن
bid bond U ضمانت شرکت در مناقصه یا مزایده
invite to tender U دعوت به مناقصه یا مزایده کردن
bid bond U ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
bidders U شرکت کننده در مناقصه یامزایده
call for tender U برای مزایده یا مناقصه فراخواندن
tenderer U شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tender bonds U ضمانت نامههای مناقصه یامزایده
bidder U شرکت کننده در مناقصه یامزایده
tender bond U ضمانتنامه شرکت در مناقصه یا مزایده
consolidated dining facility U تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
term U شرایط
termed U شرایط
terming U شرایط
the conditions U شرایط ان
conditions U شرایط
terms U شرایط
average conditions U شرایط عادی
ballistic conditions U شرایط بالیستیکی
delivery terms U شرایط تحویل
spring conditions U شرایط بهاری
requirements of the credit U شرایط اعتبار
credit terms U شرایط اعتبار
ambient conditions U شرایط محیطی
adverse factors U شرایط نامساعد
sufficient conditions U شرایط کافی
standard conditions U شرایط متعارفی
standard condition U شرایط استاندارد
tight spot <idiom> U شرایط سخت
conditions U شرایط اوضاع
condition of readiness U شرایط امادگی
stability conditions U شرایط ثبات
fair play U شرایط برابر
conditions of contract U شرایط قرارداد
conditions of purchase U شرایط خرید
actude conditions U شرایط شدید
conference terms U شرایط کنفرانس
admission requirements U شرایط پذیرش
actude conditions U شرایط حاد
average conditions U شرایط متوسط
qualify U واجد شرایط
implied terms U شرایط ضمنی
implied terms U شرایط تلویحی
boundary conditions U شرایط حدی
equilibrium conditions U شرایط تعادل
light conditions U شرایط نور
emergency conditions U شرایط اضطراری
makings U شرایط لازم
marginal conditions U شرایط نهائی
given conditions U شرایط معلوم
given conditions U شرایط معینه
qualifies U واجد شرایط
existing circumstances U شرایط موجود
eligible U واجد شرایط
final cinditions U شرایط پایانی
final cinditions U شرایط فینال
bona fide U واجد شرایط
boundary conditions U شرایط مرزی
mutual terms U شرایط متقابل
necessary conditions U شرایط لازم
normal temperature and pressure U شرایط استاندارد
qualified U واجد شرایط
settlement terms U شرایط پرداخت
settlement terms U شرایط تسویه
shipping terms U شرایط حمل
terms of shipment U شرایط حمل
second order conditions U شرایط ثانوی
dis qualified U فاقد شرایط
normal temperature and pressure U شرایط متعارفی
standard temperature and pressure U شرایط استاندارد
standard temperature and pressure U شرایط متعارفی
payment terms U شرایط پرداخت
present conditions U شرایط فعلی
initial condition U شرایط اولیه
qalified U واجد شرایط
liner terms U شرایط خط کشتیرانی
qualifications U شرایط لازم
usual conditions U شرایط معمول
suitable conditions U شرایط مناسب
conditions of use U شرایط کاربرد
plateaus U شرایط پایا
Russian roulette <idiom> U شرایط پرخطر
no bed of roses <idiom> U شرایط سختوبد
requirements U شرایط لازم
plateau U شرایط پایا
plateaux U شرایط پایا
qualification U وضعیت شرایط
qualification U واجد شرایط
qulifications U واجد شرایط
terms of trade U شرایط مبادله
ball game U شرایط وضعیت
tropical condition U شرایط گرمسیری
terms of trade U شرایط معامله
terms of payment U شرایط پرداخت
competition conditions U شرایط رقابت
working conditions U شرایط کار
ball games U شرایط وضعیت
competitive conditions U شرایط رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
terms and conditions U ضوابط و شرایط
disadvantage U شرایط نامساعد
disadvantages U شرایط نامساعد
tight squeeze <idiom> U شرایط سخت تجاری
conditions U مقررات و شرایط اسبدوانی
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
machining requirments U شرایط براده برداری
it does not s. the condition U واجدان شرایط نیست
ineligibility U فقدان شرایط لازم
turn the tables <idiom> U عوض کردن شرایط
terms and conditions of the credit U ضوابط و شرایط اعتبار
quantified U واجد شرایط شدن
quantifies U واجد شرایط شدن
quantify U واجد شرایط شدن
feudatory U تابع شرایط تیول
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
quantifying U واجد شرایط شدن
support conditions U شرایط تکیه گاهی
investigation of foundation conditions U تحقیق شرایط شالوده
entry group U گروه واجد شرایط
make a difference <idiom> U شرایط را عوض کردن
eligible U واجد شرایط مطلوب
qualified U دارای شرایط لازم
to impose conditions U با شرایط سنگین بارکردن
provisions of a contract U شرایط قرار داد
qualify for U واجد شرایط بودن
qualificatory U واجد شرایط کننده
meets U مطابق شرایط بودن
meet U مطابق شرایط بودن
second order conditions U شرایط مرتبه دوم
unqualified U فاقد شرایط لازم
qualified U واجد شرایط لازمه
volcanism U شرایط و خصوصیات اتشفشانی
possessing the necessary qualifications U واجد شرایط لازم
bend U شرایط خمیدگی زانویی
circumstance U شرایط محیط اهمیت
ineligible U فاقد شرایط لازم
other things being equal U اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
loan conversion U تجدید نظر در شرایط وام
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
However difficult the circumstances [are] , ... U هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
ceteris paribus U ثابت بودن سایر شرایط
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
get in the swing of things <idiom> U به شرایط جدید عادت کردن
restructure U شرایط وام را عوض کردن
disqualified U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies U فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify U فاقد شرایط لازم دانستن
restructures U شرایط وام را عوض کردن
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
restructured U شرایط وام را عوض کردن
come into one's own <idiom> U به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
ligting conditions U شرایط روشنایی نسبتهای نور
size up <idiom> U بسته به شرایط ،برانداز کردن
disqualifying U فاقد شرایط لازم دانستن
fall back U سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com