Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ballistic conditions
U
شرایط بالیستیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ballistic match
U
تطابق شرایط بالیستیکی خورند بالیستیکی
Other Matches
ballistic efficiency
U
کارایی بالیستیکی گلوله یاجنگ افزار بازده بالیستیکی
ballistic coefficient
U
ضریب زاویه بالیستیکی ضریب تاثیر بالیستیکی
dynamic condition
U
شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
synoptic situation
U
شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
ballistic missiles
U
موشک بالیستیکی
ballistic trajectory
U
منحنی بالیستیکی
ballistic wind
U
باد بالیستیکی
ballistic missile
U
موشک بالیستیکی
curving
U
منحنی نمودار بالیستیکی
curve
U
منحنی نمودار بالیستیکی
differential ballistic wind
U
باد بالیستیکی فرضی
bow wave
U
موج بالیستیکی جلو
curves
U
منحنی نمودار بالیستیکی
ballistic area
U
منطقه افت بالیستیکی
ballistic director
U
هدایت کننده بالیستیکی
thor
U
نوعی موشک یک مرحلهای اتمی بالیستیکی برد متوسط
trajectory shift
U
انحراف مسیر سهمی گلوله ازمسیر استانداد بالیستیکی
titan
U
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
titans
U
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
terming
U
شرایط
terms
U
شرایط
termed
U
شرایط
term
U
شرایط
the conditions
U
شرایط ان
conditions
U
شرایط
delivery terms
U
شرایط تحویل
final cinditions
U
شرایط پایانی
emergency conditions
U
شرایط اضطراری
qulifications
U
واجد شرایط
dis qualified
U
فاقد شرایط
Russian roulette
<idiom>
U
شرایط پرخطر
existing circumstances
U
شرایط موجود
equilibrium conditions
U
شرایط تعادل
requirements of the credit
U
شرایط اعتبار
credit terms
U
شرایط اعتبار
boundary conditions
U
شرایط حدی
second order conditions
U
شرایط ثانوی
condition of readiness
U
شرایط امادگی
conditions of contract
U
شرایط قرارداد
conditions of purchase
U
شرایط خرید
conference terms
U
شرایط کنفرانس
boundary conditions
U
شرایط مرزی
tight spot
<idiom>
U
شرایط سخت
no bed of roses
<idiom>
U
شرایط سختوبد
final cinditions
U
شرایط فینال
ball games
U
شرایط وضعیت
standard temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
payment terms
U
شرایط پرداخت
present conditions
U
شرایط فعلی
qalified
U
واجد شرایط
terms of trade
U
شرایط مبادله
terms of trade
U
شرایط معامله
terms of payment
U
شرایط پرداخت
settlement terms
U
شرایط پرداخت
settlement terms
U
شرایط تسویه
shipping terms
U
شرایط حمل
terms and conditions
U
ضوابط و شرایط
spring conditions
U
شرایط بهاری
stability conditions
U
شرایط ثبات
standard condition
U
شرایط استاندارد
standard conditions
U
شرایط متعارفی
standard temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
normal temperature and pressure
U
شرایط متعارفی
normal temperature and pressure
U
شرایط استاندارد
given conditions
U
شرایط معینه
given conditions
U
شرایط معلوم
ball game
U
شرایط وضعیت
implied terms
U
شرایط ضمنی
implied terms
U
شرایط تلویحی
initial condition
U
شرایط اولیه
working conditions
U
شرایط کار
light conditions
U
شرایط نور
tropical condition
U
شرایط گرمسیری
liner terms
U
شرایط خط کشتیرانی
makings
U
شرایط لازم
marginal conditions
U
شرایط نهائی
mutual terms
U
شرایط متقابل
necessary conditions
U
شرایط لازم
sufficient conditions
U
شرایط کافی
eligible
U
واجد شرایط
usual conditions
U
شرایط معمول
requirements
U
شرایط لازم
qualifies
U
واجد شرایط
qualifications
U
شرایط لازم
qualify
U
واجد شرایط
plateau
U
شرایط پایا
plateaus
U
شرایط پایا
disadvantages
U
شرایط نامساعد
disadvantage
U
شرایط نامساعد
terms of shipment
U
شرایط حمل
qualification
U
واجد شرایط
qualification
U
وضعیت شرایط
plateaux
U
شرایط پایا
conditions of use
U
شرایط کاربرد
suitable conditions
U
شرایط مناسب
competition conditions
U
شرایط رقابت
actude conditions
U
شرایط حاد
qualified
U
واجد شرایط
admission requirements
U
شرایط پذیرش
adverse factors
U
شرایط نامساعد
fair play
U
شرایط برابر
ambient conditions
U
شرایط محیطی
conditions of (the) competition
U
شرایط رقابت
competitive conditions
U
شرایط رقابت
average conditions
U
شرایط متوسط
average conditions
U
شرایط عادی
actude conditions
U
شرایط شدید
bona fide
U
واجد شرایط
conditions
U
شرایط اوضاع
to impose conditions
U
با شرایط سنگین بارکردن
circumstance
U
شرایط محیط اهمیت
support conditions
U
شرایط تکیه گاهی
ineligible
U
فاقد شرایط لازم
other things being equal
U
اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
possessing the necessary qualifications
U
واجد شرایط لازم
meet
U
مطابق شرایط بودن
second order conditions
U
شرایط مرتبه دوم
qualify for
U
واجد شرایط بودن
investigation of foundation conditions
U
تحقیق شرایط شالوده
terms and conditions of the credit
U
ضوابط و شرایط اعتبار
qualificatory
U
واجد شرایط کننده
meets
U
مطابق شرایط بودن
tenders conditions
U
شرایط عمومی مناقصه
provisions of a contract
U
شرایط قرار داد
machining requirments
U
شرایط براده برداری
qualified
U
دارای شرایط لازم
entry group
U
گروه واجد شرایط
quantified
U
واجد شرایط شدن
quantifies
U
واجد شرایط شدن
through the mill
<idiom>
U
تجربه شرایط مشکل
quantify
U
واجد شرایط شدن
quantifying
U
واجد شرایط شدن
conditions
U
مقررات و شرایط اسبدوانی
conditions of sale
U
شرایط اساسی معامله
bend
U
شرایط خمیدگی زانویی
tight squeeze
<idiom>
U
شرایط سخت تجاری
turn the tables
<idiom>
U
عوض کردن شرایط
feudatory
U
تابع شرایط تیول
eligible
U
واجد شرایط مطلوب
qualified
U
واجد شرایط لازمه
it does not s. the condition
U
واجدان شرایط نیست
volcanism
U
شرایط و خصوصیات اتشفشانی
unqualified
U
فاقد شرایط لازم
ineligibility
U
فقدان شرایط لازم
make a difference
<idiom>
U
شرایط را عوض کردن
restructured
U
شرایط وام را عوض کردن
restructure
U
شرایط وام را عوض کردن
restructures
U
شرایط وام را عوض کردن
However difficult the circumstances
[are]
, ...
U
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
Are you prepared to accept my conditions?
U
حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
loan conversion
U
تجدید نظر در شرایط وام
time utility
U
بهره گیری از شرایط زمانی
come into one's own
<idiom>
U
به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
debt rescheduling
U
تجدید نظر در شرایط وام
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
size up
<idiom>
U
بسته به شرایط ،برانداز کردن
ligting conditions
U
شرایط روشنایی نسبتهای نور
entry group
U
واجدین شرایط تخصصی شغلی
fall back
U
سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
ceteris paribus
U
ثابت بودن سایر شرایط
desirability
U
درجه تمایل شرایط مطلوب
disqualifying
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualify
U
فاقد شرایط لازم دانستن
disqualifies
U
فاقد شرایط لازم دانستن
reasonableness of terms in contract
U
معقول بودن شرایط قرارداد
disqualified
U
فاقد شرایط لازم دانستن
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
condition book
U
کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
qualified person
U
شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
demand oriented pricing
U
قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
put someone in the picture
<idiom>
U
شرایط را شرح دادن برای کسی
play it by ear
<idiom>
U
تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
dead duck
<idiom>
U
در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
eligible
U
واجد شرایط برای انتخاب شدن
qualify
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
to satisfy conditions
U
شرایط را برآورده کردن
[ریاضی]
[فیزیک]
qualifies
U
صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
let (something) ride
<idiom>
U
ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
differential effects
U
اثرتغییر شرایط استاندارد روی سهمی گلوله
breeding ground
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds
U
محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
To preserve the status quo .
U
وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
To stipulate.
U
شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
all weather fighter
U
هواپیمایی که در هر گونه شرایط جوی قادر به عمل باشد
bargaining chip
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
demands of providing healthy living and working conditions
U
خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
bargaining chips
U
عامل کمک کننده به عقد قرارداد یا دستیابی به شرایط خوب
farraginous
U
تلفیق کننده کلیه شرایط واخلاقهای متفاوت وجنسهای مخالف
to live like animals
[in a place]
U
در شرایط مسکنی خیلی بد زندگی کردن
[اصطلاح تحقیر کننده ]
advantaged
U
کسیکه در شرایط بهتری از لحاظ اجتماعی و یا مادی قرار دارد
special contracts
U
منظور عقودی هستند که نام و صیغه خاص و شرایط ویژه دارند
adverse yaw
U
شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com