Perdic | شرایط اعتبار | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	credit terms U	شرایط اعتبار
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words

	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
Other Matches

	overdrafts U	حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
	overdraft U	حواله بیش از اعتبار دریافتی اضافه بر اعتبار
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	unfinanced U	بدون اعتبار تضمین اعتبار نشده
	craft revolving fund U	حساب اعتبار مربوط به امادهنرهای دستی اعتبار خریدوسایل صنایع دستی
	credit system of supply U	سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	request for discharge U	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
	terms U	شرایط
	conditions U	شرایط
	termed U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terming U	شرایط
	term U	شرایط
	final cinditions U	شرایط پایانی
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	terms of shipment U	شرایط حمل
	existing circumstances U	شرایط موجود
	usual conditions U	شرایط معمول
	final cinditions U	شرایط فینال
	qualification U	وضعیت شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	implied terms U	شرایط تلویحی
	implied terms U	شرایط ضمنی
	plateaus U	شرایط پایا
	plateau U	شرایط پایا
	bona fide U	واجد شرایط
	given conditions U	شرایط معلوم
	given conditions U	شرایط معینه
	plateaux U	شرایط پایا
	initial condition U	شرایط اولیه
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	qualify U	واجد شرایط
	dis qualified U	فاقد شرایط
	qualifies U	واجد شرایط
	eligible U	واجد شرایط
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	delivery terms U	شرایط تحویل
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	qualified U	واجد شرایط
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	ball games U	شرایط وضعیت
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	working conditions U	شرایط کار
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	ball game U	شرایط وضعیت
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	actude conditions U	شرایط حاد
	fair play U	شرایط برابر
	average conditions U	شرایط عادی
	qalified U	واجد شرایط
	average conditions U	شرایط متوسط
	present conditions U	شرایط فعلی
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	stability conditions U	شرایط ثبات
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	qulifications U	واجد شرایط
	shipping terms U	شرایط حمل
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	competition conditions U	شرایط رقابت
	settlement terms U	شرایط تسویه
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	spring conditions U	شرایط بهاری
	actude conditions U	شرایط شدید
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	necessary conditions U	شرایط لازم
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	requirements U	شرایط لازم
	makings U	شرایط لازم
	mutual terms U	شرایط متقابل
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	payment terms U	شرایط پرداخت
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	qualifications U	شرایط لازم
	terms of trade U	شرایط معامله
	light conditions U	شرایط نور
	terms of trade U	شرایط مبادله
	boundary conditions U	شرایط حدی
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	conditions U	شرایط اوضاع
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	conditions U	مقررات و شرایط اسبدوانی
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	quantify U	واجد شرایط شدن
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	quantified U	واجد شرایط شدن
	qualified U	دارای شرایط لازم
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	entry group U	گروه واجد شرایط
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	meets U	مطابق شرایط بودن
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	meet U	مطابق شرایط بودن
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	disqualified U	فاقد شرایط لازم دانستن
	fall back U	سیستم پشتیبان در شرایط اضطراری
	desirability U	درجه تمایل شرایط مطلوب
	climate for growth U	شرایط لازم برای رشد
	ceteris paribus U	ثابت بودن سایر شرایط
	ligting conditions U	شرایط روشنایی نسبتهای نور
	reasonableness of terms in contract U	معقول بودن شرایط قرارداد
	time utility U	بهره گیری از شرایط زمانی
	loan conversion U	تجدید نظر در شرایط وام
	debt rescheduling U	تجدید نظر در شرایط وام
	get in the swing of things <idiom> U	به شرایط جدید عادت کردن
	disqualifying U	فاقد شرایط لازم دانستن
	disqualify U	فاقد شرایط لازم دانستن
	disqualifies U	فاقد شرایط لازم دانستن
	Are you prepared to accept my conditions? U	حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
	restructures U	شرایط وام را عوض کردن
	restructured U	شرایط وام را عوض کردن
	entry group U	واجدین شرایط تخصصی شغلی
	size up <idiom> U	بسته به شرایط ،برانداز کردن
	restructure U	شرایط وام را عوض کردن
	However difficult the circumstances [are] , ... U	هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
	come into one's own <idiom> U	به خاطر شرایط خوب رفتارکردن
	to satisfy conditions U	شرایط را برآورده کردن [ریاضی] [فیزیک]
	dead duck <idiom> U	در شرایط ناامید کننده قرار داشتن
	qualified person U	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص
	reschedules U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	make the best of <idiom> U	دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
	play it by ear <idiom> U	تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
	put someone in the picture <idiom> U	شرایط را شرح دادن برای کسی
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	reschedule U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	eligible U	واجد شرایط برای انتخاب شدن
	rescheduled U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	demand oriented pricing U	قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
	condition book U	کتابچه حاوی شرایط ومقررات اسبدوانی
	rescheduling U	در شرایط وام تجدید نظر کردن
	appropriation symbol U	کد اعتبار
	creditless U	بی اعتبار
	creditability U	اعتبار
	entitlement U	اعتبار
	entitlements U	اعتبار
	line of cerdit U	خط اعتبار
	validation U	اعتبار
	reputability U	اعتبار
	credit line U	حد اعتبار
	invalids U	: بی اعتبار
	invalid U	: بی اعتبار
	credits U	اعتبار
	crediting U	اعتبار
	importance U	اعتبار
	credited U	اعتبار
	funded U	اعتبار
	fund U	اعتبار
	esteem U	اعتبار
	influence U	اعتبار
	advancing U	اعتبار
	authenticity U	اعتبار
	credibility U	اعتبار
	prestigious U	با اعتبار
	influenced U	اعتبار
	influences U	اعتبار
	influencing U	اعتبار
	reputations U	اعتبار
	reputation U	اعتبار
	standing U	اعتبار
	advance U	اعتبار