Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
under the same conditions
U
شرایطی برابر
that depends
U
تا چه شرایطی درکار باشد
in one's element
<idiom>
U
شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
mutual terms
U
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
insets
U
: معین کردن
designate
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
designates
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
specifies
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
defining
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
define
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
settle
U
معین کردن
specifying
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
input output bound
U
شرایطی که در ان سرعت واحدپردازش مرکزی به دلیل عملیات ورودی و خروجی کم میشود
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
times
U
وقت معین کردن
time
U
وقت معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
date
U
مدت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
allots
U
معین کردن سهم دادن
allot
U
معین کردن سهم دادن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
area blocking
U
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
hung start
U
شرایطی در استارت توربینهای گاز که در ان احتراق صورت میگیرد ولی موتور به سرعت خودکفایی نمیرسد
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
blow-up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up
U
توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
zero lash
U
شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
define
U
معین کردن معنی کردن
delimiting
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
specifies
U
معین کردن تصریح کردن
delimits
U
معین کردن مرزیابی کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
delimit
U
معین کردن مرزیابی کردن
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
specify
U
معین کردن تصریح کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
delimited
U
معین کردن مرزیابی کردن
specifying
U
معین کردن تصریح کردن
limit state
U
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
tabulation
U
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
for the world
<idiom>
U
تحت تاثیر هرشرایطی ،تحت هر شرایطی
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
periphrastic conjugation
U
صرف افعال با استعمال غیرضروری فعلهای معین بجای ساده صرف کردن
reversion
U
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
ledger
U
معین
ledgers
U
معین
settled
U
معین
adjutor
U
معین
accessorial
U
معین
regular
U
معین
regulars
U
معین
allying
U
معین
specific
U
معین
limiting
U
معین
specifics
U
معین
definite
U
معین
auxiliaries
U
معین
given
U
معین
ancillary
U
معین
subsidiaries
U
معین
indeterminate
U
نا معین
subsidiary
U
معین
ally
U
معین
specified
U
معین
precise
U
معین
certain
U
معین
determinate
U
معین
accessory
U
معین
adjutants
U
معین
auxiliary
U
معین
punctual
U
معین
rubicon
U
حد معین
adjutant
U
معین
fixed
U
معین
part performance
U
عقد معین
on a given day
U
در روزی معین
specifics
U
مخصوص معین
ledger card
U
کارت معین
linking verb
U
فعل معین
specific
U
مخصوص معین
allotted time
U
وقت معین
spanning
U
مدت معین
spanning
U
فاصله معین
spans
U
مدت معین
spans
U
فاصله معین
systematically
U
با روش معین
positive
U
یقین معین
destined
U
مقصد معین
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
anyone
U
هرشخص معین
shall
U
فعل معین
specified time
U
وقت معین
dose
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
spanned
U
فاصله معین
spanned
U
مدت معین
span
U
فاصله معین
regular
U
معین مقرر
regulars
U
معین مقرر
aoristic
U
غیر معین
do
U
فعل معین
at a stated time
U
در وقت معین
periodically
U
در فواصل معین
auxiliaries
U
امدادی معین
auxiliary
U
امدادی معین
assignable
U
معین مشخص
thetical
U
مقرر معین
thetic
U
مقرر معین
the fullness of time
U
وقت معین
span
U
مدت معین
doses
U
اندازه معین
dosing
U
اندازه معین
determinate error
U
خطای معین
general ledger
U
معین عام
determinately
U
بطور معین
definitive
U
معین کننده
adverb
U
معین فعل
adverbs
U
معین فعل
adverb modifying a verb
U
معین فعل
spaces
U
مدت معین
rose bay
U
گل معین التجاری
rhomboidal
U
شبه معین
space
U
مدت معین
patches
U
مدت زمان معین
patch
U
مدت زمان معین
speciosity
U
کیفیت معین ومشخص
uncaused
U
بدون علت معین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com