English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
integrated intensity U شدت انتگرال گرفته شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
integrate U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating U انتگرال گرفتن انتگرال گیری
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
integral U انتگرال
integral action factor U ضریب انتگرال
integrates U انتگرال گرفتن
integral U انتگرال [ریاضی]
finite integral U انتگرال محدود
integrator U انتگرال گیر
limited integrator U انتگرال محدود
line integral U انتگرال خطی
integration U انتگرال گیری
phase integal U انتگرال فاز
double integral U انتگرال دوبل
integrating U انتگرال گرفتن
integrate U انتگرال گرفتن
integral calculus U محاسبه انتگرال [ریاضی]
double integration method U روش انتگرال دوبل
surface integral U انتگرال سطحی [ریاضی]
integrable U قابل گرفتن انتگرال
curvilinear integral U انتگرال خطی [ریاضی]
line integral U انتگرال خطی [ریاضی]
digital integrator U انتگرال گیر رقمی
variable of integration U متغیر انتگرال [ریاضی]
Stieltjes integral U انتگرال استیلتیس [ریاضی]
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
multiple integral U انتگرال چندگانه [ریاضی]
calculus U حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
infinitesimal calculus U حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
the integral from a to b of f-of-x with respect to x U انتگرال اف ایکس بین آ و ب [ریاضی]
upper limit [of the integral] U کرانه بالا [انتگرال] [ریاضی]
lower limit [of the integral] U کرانه پائین [انتگرال] [ریاضی]
Constant of integration U ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
calculus [infinitesimal calculus] U حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
calculus U حساب دیفرانسیل و انتگرال [ریاضی]
differential U نماد متغیر انتگرال گیری [ریاضی]
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
wet wing U بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
sombrous U گرفته
fogbound U مه گرفته
pokey U گرفته
heartsore U دل گرفته
darksome U گرفته
dullest U گرفته
dulling U گرفته
folded in mist U مه گرفته
dulls U گرفته
muzzy U گرفته
rancid U بو گرفته
air less U گرفته
brumous U مه گرفته
chock full U گرفته
bunged up U قی گرفته
adopted U گرفته
addicted U خو گرفته
clouded U گرفته
gruff U گرفته
choky U گرفته
muggy U گرفته
comate U مه گرفته
mistful U مه گرفته
duller U گرفته
fustier U بو گرفته
hoarsest U گرفته
hoarser U گرفته
hoarse U گرفته
low-spirited U گرفته
accustomed خو گرفته
thicker U گرفته
low spirited U گرفته
uptight U گرفته
fusty U بو گرفته
dulled U گرفته
thick U گرفته
thickest U گرفته
dull U گرفته
fustiest U بو گرفته
pokier U گرفته دلگیر
mity U کزم گرفته
pokiest U گرفته دلگیر
in mourning U چرک گرفته
wont U خو گرفته عادت
addict خو گرفته معتاد
addicts U : خو گرفته معتاد
filmier U غبار گرفته
maggoty U کرم گرفته
hoarsely U بطور گرفته
poky U گرفته دلگیر
divorcee U زن طلاق گرفته
divorcees U زن طلاق گرفته
smoky U دود گرفته
aeruginous U زنگ گرفته
blear U گرفته وتاریک
blear eyes U چشمان قی گرفته
cerated U موم گرفته
drippy U هوای گرفته
derivatives U گرفته شده
derivative U گرفته شده
solemn U گرفته موقرانه
measly U کرم گرفته
i have a secure grasp of it U انرا گرفته ام
caught U گرفته شده
rainy U تر رگبار گرفته
filmiest U غبار گرفته
eerie U ترساننده گرفته
patinous U کبره گرفته
fonder U انس گرفته
tristful U گرفته محزون
leaded U سرب گرفته
triste U گرفته محزون
verminous U شپش گرفته
to d. itself U گرفته شدن
dulled U کندشدن گرفته
dulls U کندشدن گرفته
reposing upon U قرار گرفته بر
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
fondest U انس گرفته
fond U انس گرفته
patinated U زنگار گرفته
rheumatic U رماتیسم گرفته
began U دست گرفته
duller U کندشدن گرفته
filmy U غبار گرفته
airless U گرفته یا دم کرده
Are you kidding ? Are you being funny? U شوخیت گرفته ؟
medalled U مدال گرفته
mistful U میغ گرفته
dullest U کندشدن گرفته
dull U کندشدن گرفته
dulling U کندشدن گرفته
on the panel U جزوصورت گرفته
lour U گرفته شدن عبوس
cut nails U ناخنهای گرفته یا چیده
to be tuned in to a channel U کانالی را گرفته باشند
included U دور گرفته شده
skim milk U شیرخامه گرفته ورقیق
followed by <adj.> U دنباله گرفته شده با
lour U هوای گرفته وابریwerewolf
mucid U بوزک زده بو گرفته
my time is occupied U وقتم گرفته است
He was choking . U گلویش گرفته بود
nidicolous U در اشیانه قرار گرفته
in contemplation U درنظر گرفته شده
My left leg is in plaster . U پای چپ؟ را گچ گرفته اند
i had been caught U گرفته شده بودم
foul house U چشمی گرفته لنگر
sultrily U بطور دم گرفته یا گرم
putrid flesh U گوشت گندیده یا بو گرفته
She was depressed. U دلش گرفته بود
patinous U زنگارگرفته جرم گرفته
malty U خو گرفته به ابجو خوری
skims U شیر خامه گرفته
funky U بوی ناه گرفته
game U شکار گرفته شده
low key U دارای صدای گرفته
low-key U دارای صدای گرفته
skim U شیر خامه گرفته
skimmed U شیر خامه گرفته
underlying U در زیر قرار گرفته
lowers U هوای گرفته وابری
mossy U خزه گرفته باتلاقی
lower U هوای گرفته وابری
assumed U بخود گرفته عاریتی
lowered U هوای گرفته وابری
lowering U هوای گرفته وابری
AC U گرفته شده است
skimmed milk U شیرخامه گرفته ورقیق
throaty U دارای صدای گرفته وخشن
we are beset with dangers U خطرها ما را فرا گرفته اند
parrot learned U طوطی وار یاد گرفته
woofer U دارای صدای کوتاه و گرفته
throatiest U دارای صدای گرفته وخشن
semidiurnal U در نصف روز انجام گرفته
tried U در محک ازمایش قرار گرفته
hard bitten U سخت گاز گرفته شده
oppressed U تحت ستم قرار گرفته
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
jugate U روی هم قرار گرفته جفت
weanling U کودک تازه از شیر گرفته
pokerface U قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
capsulate U درمحفظه یاحفره قرار گرفته
throatier U دارای صدای گرفته وخشن
she had him in her pocket U خوب جلوش را گرفته بود
bloods hot eyes U چشمان قرمز و خون گرفته
blinks U نادیده گرفته نگاه مختصر
captured material U وسایل گرفته شده از دشمن
subereous U از چوب پنبه گرفته شده
applique U مورد استفاده قرار گرفته
blighted U زنگ زده شپشه گرفته
borrowed money U پول قرض گرفته شده
designed U در نظر گرفته شده مخصوص
blink U نادیده گرفته نگاه مختصر
blinked U نادیده گرفته نگاه مختصر
it follows necessarily that U ناچار این نتیجه گرفته میشود
The car is on fire. U اتومبیل آتش گرفته (دارد می سوزد )
prussic acid U اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
leachate U مایعی که از صافی گرفته شده [شیمی]
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com