English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
farm out <idiom> U شخص دیگری برای انجام کار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
piracy U هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
Other Matches
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
double U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled U استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
multiplying U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
would just as soon <idiom> U توجیح انجام یک چیزدر مقابل دیگری
multiplies U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiply U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
multiplied U انجام عمل ضرب یک عدد در دیگری
compiler U اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
pantomiming <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
lock up U وضعیتی که در ان امکان انجام عمل دیگری نمیباشد
emulating <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
mimicking <adj.> <pres-p.> U [رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن]
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
play into someone's hands <idiom> U (به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
labor of love <idiom> U انجام کار برای خشنودی شخص نه برای پول
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
reach out with an olive branch U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> U [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
prints U چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
printed U چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
print U چاپ خودکار تعدادی متن مختلف در صف با سرعت طبیعی چاپگر وقتی کامپیوتر کار دیگری انجام میدهد
practical extraction and report language U برای توید متنهای CGI که می توانند فرم هایی را پردازش کنند یا روی وب سرور برای بهبود وب سایت توابعی انجام دهند
to feel for another U برای دیگری متاثرشدن
pur autre vie U برای مدت عمر دیگری
compurgator U یادکننده سوگند برای تبرئه دیگری
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
pedestal U میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
pedestals U میز یا پشتیبان فیزیکی دیگری برای یک ترمینال
cascade connection U خروجی یکی ورودی برای دیگری است
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
texture mapping U 2-پوشاندن یک تصویر با دیگری برای ایجاد یک بافت در اولی
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
dump U 1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه
relocation U کمیت افزوده شد به یک آدرس برای انتقال به محل دیگری ازحافظه
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
additive ماده ای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به آن اضافه شود
additives U مادهای که برای افزایش خواص مادهء دیگری به ان اضافه شود
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
stiffening U اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
interlocks U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocking U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock U رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
takedown U مدت زمانی که یک وسیله جانبی آماده برای کار دیگری میشود
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
for doing it U برای انجام ان
bookend U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
bookends U تخته یاچیز دیگری که درانتهای ردیف کتب برای نگاهداری انهامی گذارند
machines U سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
machined U سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
piggyback U اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
machine U سیستم کامپیوتری که برای ترجمه متن و دستورات از یک زبان به دیگری به کار می رود
piggybacks U اتصال در مدار مجتمع به صورت موازی . یک روی دیگری برای حفظ فضا
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
embedded code U کامپیوتر مخصوص برای کنترل یک ماشین . کامپیوتر مخصوص در یک سیستم بزرگ برای انجام یک تابع خاص
labels U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
label U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labelled U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
labeling U 1-کلمه یا نشانه دیگری در برنامه کامپیوتری برای مشخص کردن تابع با عبارت . 2-حرف
licence U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
owelty U سرانه نقدی که شریکی برای برابر شدن کالای تقسیم شده به دیگری میدهد
licences U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses U اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
undertakes U توافق برای انجام کاری
mission essential U ضروری برای انجام ماموریت
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
demands U تقاضا برای انجام چیزی
demand U تقاضا برای انجام چیزی
undertake U توافق برای انجام کاری
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
to have done U برای کسی [دیگر] انجام دادن
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
bars U توقف کسی برای انجام کاری
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
help U روش آسانتر برای انجام کاری
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
do one's thing <idiom> U انجام کار پر لذت برای شخص
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
blue flag U پرچم ابی برای علامت دادن بکسی که اتومبیل دیگری بدنبال و نزدیک اوست تا راه بدهد
workflow U نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
arithmetic U توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
process U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
macro U تابع و دستورات برای انجام عمل ماکرو
pool U عده کارمند اماده برای انجام امری
pooled U عده کارمند اماده برای انجام امری
authorizes U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
pools U عده کارمند اماده برای انجام امری
processes U انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
keep after <idiom> یادآوری مکرر به کسی برای انجام کاری.
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
twist one's arm <idiom> U مجبور کردن شخص برای انجام کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
intermediate U مجموعه رکوردهایی که حاوی دادههای پردازش شده هستند که در زمان دیگری برای تکمیل کار استفاده می شوند
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
beside one's self <idiom> U خیلی ناامید یا هیجان زده برای انجام کاری
computing U میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
server U کامپیوتر مخصوص که کاری را برای شبکه انجام میدهد
make it up to someone <idiom> U انجام کاری برای کسی درعوض وعده پولی
egg (someone) on <idiom> U خواهش کردن ومجبورکردن کسی برای انجام کاری
metacompilation U کامپایل که برای تولید کامپایلر دیگر انجام میشود
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
talk into <idiom> U موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
to pause U [برای مدت کوتاهی] در انجام کاری توقف کردن
validation U بررسی انجام شده برای معتبر بودن داده
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
offices U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
verification fire U تیرازمایشی تیراندازی که برای تشخیص خطای توپ انجام میشود
chord keying U عمل انتخاب دو یا چند کلید همزمان برای انجام کاری
for peanuts [and for chicken feed] <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
to sign up for something U نام خود را درفهرست نوشتن [برای انجام کاری اشتراکی]
office U استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
for next to nothing <idiom> U چندرغاز [رایگان] [مفت] [مزد خیلی کم برای انجام کاری]
manning the rail U گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
redirect U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirected U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirecting U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
redirects U حرفی در سیستم عامل برای نشان دادن اینکه خروجی یک برنامه به عنوان ورودی دیگری به کار می رود. در DOS حرف
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
consortium U ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
crunches U بیان فرفیت کامپیوتر برای پردازش اعداد و انجام اعمال ریاضی
yaght club U باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com