Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
square peg in a round hole
<idiom>
U
شخصی که مناسب کاری نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relevantly
U
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
low priority work
U
کاری که مهم نباشد
concertina fold
U
قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
copyright
U
شخصی که دارای حق کپی در کاری است
copyrights
U
شخصی که دارای حق کپی در کاری است
background processing
U
کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
programmers
U
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
programmer
U
شخصی که قادر به طراحی و نوشتن برنامه کاری است
CD WO
U
مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
naive user
U
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
f.drss
U
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers
U
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
cover one's tracks
<idiom>
U
پنهان کردن یا نگفتن اینکه شخصی کجا بوده (پنهان کاری کردن)
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to be on the safe side
U
باقی نباشد
at least
U
هیچ نباشد
unrepresentative
U
کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
For all we know he may be living .
U
از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
not too expensive
U
خیلی گران نباشد.
impasse
U
حالتی که از ان رهایی نباشد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
U
همیشه در صدف گوهر نباشد .
to not give a stuff about something
[British E]
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something
[British E]
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
to not give a hoot in hell for something
U
برایشان اصلا مهم نباشد.
simple
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
simplest
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler
U
آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
blow torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching
U
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
U
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
right out
<idiom>
U
به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
other things being equal
U
اگر برای چیزهای دیگر نباشد
sinecures
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure
U
هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
illegal
U
دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
rigid
U
یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
null
U
لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
Just sign here and leave at that .
U
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
If anything ,it is more expensive.
U
اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
factory
U
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factories
U
قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
no man's land
U
سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
capital expenditure
U
هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
i speak under correction
U
انچه می گویم ممکن است درست نباشد
poll degree
U
درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
stringing
U
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
U
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
figures
U
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figure
آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
an insolvent estate
U
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
machine address
U
مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
gentelmen's agreement
U
کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
figuring
U
آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
She is forty if a day .
U
چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
What You See Is All You Get
U
برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
glid
U
تذهیب کاری
[در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
unpriced
U
درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
unformatted
U
1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
purchase
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
lap
U
ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
purchased
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases
U
هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
ideology
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies
U
بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
stacks
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stacked
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
stack
U
پیام خطا که وقتی نمایش داده میشود که حافظه خالی در کامپیوتر نباشد درصد نیاز برنامه
common nuisance
U
منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
an impossible hat
U
کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
bombs
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
bombed out
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
biaxial deformation
U
خمشی که در یک قطعه مستقیم الخط ایجاد میشودموقعی که تحت تاثیر زوج نیرویی که صفحه ان باهیچیک از سطوح اصلی اینرسی منطبق نباشد
bomb
U
یک برنامه زمانی دچار این حالت میشود که خروجیهای ان نادرست بوده و یا به علت اشتباهات منطقی وگرامری قابل اجرا شدن نباشد
presentment
U
اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
machine
U
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machined
U
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
machines
U
غیراستاندارد یا آنچه روی سخت افزار یا نرم افزار تولیدکننده دیگر بدون تغییرات قابل استفاده نباشد
oportuneness
U
مناسب
close fit
U
مناسب
beneficial
<adj.>
U
مناسب
handy
[useful]
<adj.>
U
مناسب
functional
<adj.>
U
مناسب
purposive
<adj.>
U
مناسب
purposeful
<adj.>
U
مناسب
proper
U
مناسب
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
مناسب
suitable
<adj.>
U
مناسب
handy
<adj.>
U
مناسب
becoming
U
مناسب
applicatory
<adj.>
U
مناسب
utile
[archaic]
[useful]
<adj.>
U
مناسب
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
مناسب
valuable
<adj.>
U
مناسب
congurous
U
مناسب
condign
U
مناسب
advantageous
<adj.>
U
مناسب
optimum
U
مناسب
fits
U
مناسب
by fits and starts
U
مناسب
fittest
U
مناسب
serviceable
<adj.>
U
مناسب
adaption
U
مناسب
purpose-built
<adj.>
U
مناسب
practical
<adj.>
U
مناسب
apposite
U
مناسب
fit
U
مناسب
helpful
<adj.>
U
مناسب
adequate
<adj.>
U
مناسب
habile
U
مناسب
useful
<adj.>
U
مناسب
appropriate
<adj.>
U
مناسب
relevant
U
مناسب
expedient
<adj.>
U
مناسب
practicable
<adj.>
U
مناسب
accomodating
U
مناسب
convenient
<adj.>
U
مناسب
irrelative
U
نا مناسب
sufficient
<adj.>
U
مناسب
satisfactory
<adj.>
U
مناسب
fitting
U
مناسب
pertain
U
مناسب
idoneous
U
مناسب
pertained
U
مناسب
in point
U
مناسب
accurate
[correct]
<adj.>
U
مناسب
correct
<adj.>
U
مناسب
sufficing
<adj.>
U
مناسب
infelicitous
U
نا مناسب
shapeable
U
مناسب
exact
<adj.>
U
مناسب
pertains
U
مناسب
semblable
U
مناسب
proper
<adj.>
U
مناسب
good
[sufficient]
<adj.>
U
مناسب
euqal
U
مناسب
incompetent
U
نا مناسب
appropriate
[to]
<adj.>
U
مناسب
[به]
vantage
U
مناسب
acceptable
<adj.>
U
مناسب
assorted
U
مناسب
tailored
U
مناسب
real
<adj.>
U
مناسب
true
<adj.>
U
مناسب
adaptations
U
مناسب
adaptation
U
مناسب
civil
U
شخصی
personal
U
شخصی
privates
U
شخصی
ones
U
شخصی
one
U
شخصی
personas
U
شخصی
personae
U
شخصی
civilians
U
شخصی
civilian
U
شخصی
personable
U
شخصی
private
U
شخصی
persona
U
شخصی
informal
U
شخصی
some one
U
شخصی
the proper time to do a thing
U
موقع مناسب
wintery
U
مناسب زمستان
seasonable
U
مناسب فصل
felicitous
U
مناسب مقتضی
moderates
U
میانه رو مناسب
topicality
U
حالت مناسب
appositely
U
بطور مناسب
commodities
U
وسیله مناسب
efficiently
U
به یک روش مناسب
adequate
U
بسنده مناسب
commodity
U
وسیله مناسب
adaptable
U
مناسب سازوار
meet
U
مناسب دلچسب
meets
U
مناسب دلچسب
fair weather
U
مناسب برای
accommodating
U
منزل مناسب
opportune
U
درخور مناسب
acceptable quality level
U
کیفیت مناسب
tailors
U
مناسب کردن
suited
U
مناسب بودن
seem
U
مناسب بودن
seemed
U
مناسب بودن
appropriates
U
درخور مناسب
suitable conditions
U
شرایط مناسب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com