English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 158 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
multiple personality U شخصیت چندگانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
split personality U تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
incorporates U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporating U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate U شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
multiple U چندگانه
multiple bond U پیوند چندگانه
multiple address U با نشانی چندگانه
multiple telegraphy U تلگراف چندگانه
multiple access U دستیابی چندگانه
multiplex system U سیستم چندگانه
multiple sclerosis U فلج چندگانه
multiple capacitor U خازن چندگانه
multiple circuit U مدار چندگانه
multiple reinforcement U تقویت چندگانه
multiple length U با درازی چندگانه
multiple punch U منگنه چندگانه
multiple moment U گشتاور چندگانه
multiple star U ستاره چندگانه
multiple images U تصاویر چندگانه
multiple correlation U همبستگی چندگانه
multisync monitor U مونیتور همزمانی چندگانه
multiple U چند فاز چندگانه
multiple integral U انتگرال چندگانه [ریاضی]
combination toolholder U ابزار نگهدار چندگانه
double sampling U نمونه گیری چندگانه
index of multiple correlation U شاخص همبستگی چندگانه
multifold U چند برابر چندگانه
coefficient of multiple correlation U ضریب همبستگی چندگانه
multiple landuse U استفاده چندگانه زمین
multiple access network U شبکه با دسترسی چندگانه
parallel series U مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiprogramming system U سیستم برنامه سازی چندگانه
multiple series U مدارهای زنجیری با اتصال چندگانه
multiaddress U چند نشانی ادرس چندگانه
multiple drum winding U سیم پیچ استوانهای چندگانه
peronality U شخصیت
notability U شخصیت
personas U شخصیت ها
intrapsychic U با شخصیت
sympatric U هم شخصیت
personality U شخصیت
selfdom U شخصیت
personae U شخصیت ها
persona U شخصیت ها
person U شخصیت
identities U شخصیت
identity U شخصیت
personalities U شخصیت
presence U شخصیت
personages U شخصیت
persons U شخصیت
personage U شخصیت
individuality U شخصیت
personification U شخصیت بخشی
personification U تجسم شخصیت
modal personality U شخصیت هنجاری
personality structure U ساخت شخصیت
personality module U واحد شخصیت
personality inventory U پرسشنامه شخصیت
personality disturbance U اختلال شخصیت
personality disorder U اختلال شخصیت
personality disintegration U تلاشی شخصیت
personality assessment U ارزیابی شخصیت
personality trait U ویژگی شخصیت
personality type U سنخ شخصیت
paranoid personality U شخصیت پارانویای
selfhood U شخصیت خودپسندی
personality integration U یکپارچگی شخصیت
personality test U ازمون شخصیت
legal personality U شخصیت حقوقی
personify U شخصیت دادن به
cosmopolite U شخصیت جهانی
schizoid personality U شخصیت اسکیزوئید
to create an image for oneself as somebody U شخصیت دادن
impersonator U شخصیت دهنده
characterization U توصیف شخصیت
impersonators U شخصیت دهنده
anal personality U شخصیت مقعدی
self U شخصیت جنبه
shut in personality U شخصیت بسته
superego U شخصیت اخلاقی
personifying U شخصیت دادن به
syntality U شخصیت گروهی
ethos U شخصیت ملی
impersonal U فاقد شخصیت
personified U شخصیت دادن به
personifies U شخصیت دادن به
depersonalization U زوال شخصیت
primary personality U شخصیت نخستین
individuate U شخصیت دادن
impersonify U شخصیت دادن به
personology U شخصیت شناسی
impersonality U عدم شخصیت
hysterical personality U شخصیت هیستریایی
juridical personality U شخصیت حقوقی
hypostatize or size U شخصیت دادن به
epileptoid personality U شخصیت صرعی
dual personality U شخصیت دوگانه
depersonalize U بی شخصیت کردن
inadequate personality U شخصیت نابسنده
heart of gold <idiom> U شخصیت بخشنده داشتن
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
premorbid personality U شخصیت پیش مرضی
personalize U دارای شخصیت کردن
to have a magnetic personality U شخصیت مغناطیسی داشتن
characters U مجسم کردن شخصیت
personified U دارای شخصیت کردن
depersonalize U فاقد شخصیت کردن
personifies U دارای شخصیت کردن
personify U دارای شخصیت کردن
amour propre U عزت نفس شخصیت
personifying U دارای شخصیت کردن
extravaganza U ازیک شخصیت خیالی
luminary U پر فروغ شخصیت تابناک
corporate U دارای شخصیت حقوقی
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
personage U شخصیت بازیگران داستان
personages U شخصیت بازیگران داستان
being U موجود زنده شخصیت
character U مجسم کردن شخصیت
extravaganzas U ازیک شخصیت خیالی
luminaries U پر فروغ شخصیت تابناک
corporation U که دارای شخصیت حقوقی باشند
personifier U مجسم کننده شخصیت دیگری
ciothes do not make the man. <proverb> U لباس شخصیت نمی آورد .
heart of stone <idiom> U شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
corporations U که دارای شخصیت حقوقی باشند
triune U اعتقاد بوجود سه شخصیت در خدا
intrapsychic U واقع دردرون شخصیت یا روان
prepsychotic personality U شخصیت پیش روان پریشی
star turn U ستاره یا شخصیت برجسته جماعت
sixteen factor personality questionnaire U پرسشنامه شانزده عاملی شخصیت
individuation U تک شدگی تشخیص فرد در جمع شخصیت
masculinize U شخصیت مردانه در زنی بوجود اوردن
california tests of personality U ازمونهای کالیفرنیا برای سنجش شخصیت
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
personal remarks U اشارات وسخنانی که به شخصیت کسی برخورد
personalize U شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
mask design U اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
incorporation U جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
mmpi U شخصیت سنج چند وجهی مینه سوتا
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
corporator U گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
attribute U [نشان قدرت شخصیت های اسطوره ای مانند آپولو و ونوس]
corporations U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation U شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
incorporating U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
apolitical U دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
incorporate U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates U جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
He is rich but is lacking in personality . U پولدار است ولی بی شخصیت است
id U مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
historic character U [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com