Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
best
U
شایسته ترین پیشترین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
meritorious
U
شایسته ترین
ends
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended
U
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
nethermost
U
پایین ترین زیر ترین
carried
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying
U
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
combat resolution
U
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم
court rug
U
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
fits
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
seemly
U
شایسته
proper
U
شایسته
competent
U
شایسته
worthy
U
شایسته
worthier
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
qua
U
شایسته
apropos
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
meritorious
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
good
U
شایسته
fit
U
شایسته
meet
U
شایسته
meets
U
شایسته
fittest
U
شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
functional
<adj.>
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
practicable
<adj.>
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
qualified
U
شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
suitable
<adj.>
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
proper dress
U
جامه شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
eligible
U
شایسته انتخاب
the ticket
U
کار شایسته
derisible
U
شایسته ریشخند
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
behoove
U
شایسته بودن
ogr
U
شایسته غول
ought not
U
شایسته نیست
conditioning
U
شایسته سازی
adequate
U
شایسته بودن
befitting
U
درخور شایسته
beseem
U
شایسته بودن
behove
U
شایسته بودن
devisable
U
شایسته اندیشه
courtlier
U
شایسته دربار
courtliest
U
شایسته دربار
courtly
U
شایسته دربار
devisable
U
شایسته تامل
fitly
U
بطور شایسته
quoteworthy
U
شایسته ذکر
meetly
U
بطور شایسته
meet for a man
U
شایسته است که
apt
U
مناسب شایسته
to be proper for
U
شایسته بودن
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
in due form
U
بطرز شایسته
companionable
U
شایسته رفاقت
winnable
U
شایسته پیروزی
fittest
U
لایق شایسته
worthful
U
شایسته مستحق
fits
U
لایق شایسته
fit
U
لایق شایسته
christianlike
U
شایسته مسیحیت
suitable
U
شایسته فراخور
by fits and starts
U
شایسته لایق
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
intrinsic
U
مرتب شایسته
becoming
U
شایسته درخور
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
properly
U
بطور شایسته
as it deserves
U
بطور شایسته
worshipful
U
شایسته احترام
backmost
U
پس ترین
nameable
U
شایسته نام بردن
sufficient
U
شایسته صلاحیت دار
suitably
U
بطور مناسب یا شایسته
competent
U
شایسته دارای سر رشته
humance
U
انسانی شایسته بشریت
servile
U
شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't
U
نبایستی شایسته نیست
righted
U
شایسته خوب ذیحق
righting
U
شایسته خوب ذیحق
it does not befit me to
U
شایسته من نیست که مرانشاید که
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
right
U
شایسته خوب ذیحق
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
worthily
U
بطور شایسته و در خور
ineligible
U
نا شایسته برای انتخاب
leftmost
U
سمت چپ ترین
least significant
U
کم اهمیت ترین
lower most
U
پایین ترین
lattermost
U
پست ترین
lattermost
U
عقب ترین
first and foremost
<adv.>
U
پیش ترین
downmost
U
پایین ترین
middlemost
U
میان ترین
lowermost
U
پایین ترین
hindmost
U
عقب ترین
midmost
U
میان ترین
more like;most like
U
شبیه ترین
most significant
U
پراهمیت ترین
bottommost
U
پایین ترین
arrant
U
بدنام ترین
eldest
U
مسن ترین
lowest
U
پایین ترین
undermost
U
زیر ترین
topmost
U
اعلی ترین
driest
U
خشک ترین
rearmost
U
عقب ترین
aftmost
U
عقب ترین
proto
U
مهم ترین
undermost
U
پایین ترین
rightmost
U
راست ترین
most important
<adj.>
U
مهم ترین
furthest
U
پیشرفته ترین
backmost
U
عقب ترین
foremost
U
پیش ترین
best
U
عظیم ترین
drier
U
: خشک ترین
nethermost
U
پست ترین
westernmost
U
غربی ترین
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
hellishness
U
خویی که شایسته دوزخ باشد
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
give someone their due
<idiom>
U
دادن اعتبار به شخص شایسته
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
he is unworthy of his position
U
شایسته مقام خود نیست
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
palmary
U
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
quotable
U
شایسته نقل قول کردن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
most significant bit
U
با ارزش ترین بیت
neap
U
خفیف ترین جزر و مد
most significant digit
U
با اهمیت ترین رقم
neap tide
U
پائین ترین جزر و مد
most significant bit
U
با اهمیت ترین بیت
most significant digit
U
با ارزش ترین رقم
tenth rate
U
پایین ترین درجه
top flight
U
اعلی ترین مرتبه
royal road
U
اسان ترین راه
lsb
U
کم اهمیت ترین بیت
tenth rate
U
از پایین ترین جنس
least significant digit
U
کم اهمیت ترین رقم
least significant bit
U
کم اهمیت ترین بیت
ticked
U
سخت ترین مرحله
full-backs
U
عقب ترین بازی کن
bottom price
U
پائین ترین قیمت
ticks
U
سخت ترین مرحله
aftermost
U
عقب ترین واپسین
full-back
U
عقب ترین بازی کن
easternmost
U
شرقی ترین نقطه
eastermost
U
شرقی ترین نقطه
tick
U
سخت ترین مرحله
heartstring
U
عمیق ترین احساسات دل
next
U
نزدیک ترین پس ازان
innermost
U
داخلی ترین دراعماق
disqualify
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualified
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualifying
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
last
U
پایین ترین درجه یا مقام
combat resolution
U
پایین ترین رده رزمی
primitive data type
U
ساده ترین شکل داده
lasted
U
پایین ترین درجه یا مقام
Put your warmest clothes on .
U
گرم ترین لباسهایت را تن کرد
admirals
U
عالی ترین افسرنیروی دریایی
sternmost
U
عقب ترین قسمت کشتی
thermosphere
U
خارجی ترین لایه اتمسفر
upmost
U
عالی ترین بالاترین درجه
admiral
U
عالی ترین افسرنیروی دریایی
troposphere
U
پایین ترین بخش اتمسفر
lasts
U
پایین ترین درجه یا مقام
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com