English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
balanced transmission line U سیم انتقال متقارن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
concurrent U متقارن
homolographic U متقارن
isochronal U متقارن
isochronous U متقارن
symmetric U متقارن
symmetrization U متقارن
simultaneous U متقارن
symmetrical U متقارن
palindrome U متقارن
palindromes U متقارن
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
symmetric list U لیست متقارن
symmetric matrix U ماتریس متقارن
symmetric U هم اندازه متقارن
summetrical defence U دفاع متقارن
symmetrical distribution U توزیع متقارن
polarised U متقارن کردن
asymmetrical U غیر متقارن
bilateral U متقارن الطرفین
polarises U متقارن کردن
polarizing U متقارن کردن
axially symmetric U متقارن محوری
axisymmetric U متقارن محوری
polarizes U متقارن کردن
centrosymmetric U متقارن مرکزی
polarize U متقارن کردن
equilateral U ازدوطرف متقارن
timed U متقارن ساختن
time U متقارن ساختن
times U متقارن ساختن
symmetry substance U ماده متقارن
syzygy U جفت متقارن
zygomorphic U متقارن الطرفین
turkish knot U گره متقارن
symmetry vibration U ارتعاش متقارن
symmetry top U فرفرهای متقارن
symmetry stretching U کشش متقارن
polarising U متقارن کردن
symmetrize U متقارن ساختن
symmetrical system U جریان متقارن
holohedral U دارای بلورهای متقارن
symmetry double bond U پیوند دوگانه متقارن
symmetrical pawn structure U ساختمان پیادهای متقارن
allocheiria U جابجایی بساوشی متقارن
allochiria U جابجایی بساوشی متقارن
anisometric U دارای قسمتهای غیر متقارن
radiosymmetrical U دارای اضلاع یا شعاعهای متقارن
rhombus wing U بالی با سطح مقطع متقارن
subcordate U بشکل قلب غیر متقارن
isocline U دارای شیب متقارن ومساوی
symmetrical alternating quantity U کمیت متناوب متقارن نامتوازن
homocercal U دارای دم قرینه متقارن الذنب
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
polar U دارای قطب مغناطیسی یا الکتریکی متقارن
counter vailing power U تقارن دو نیروی اقتصادی نیروهای متقارن
cypher U [حروف بزرگ الفبا در طرح های متقارن]
Gulli motife U [نوعی گل و بته متقارن در فرش های ترکمن]
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
warping U پیچاندن بالها بصورت متقارن برای بدست اوردن پایداری عرضی و قابل کنترل
endless knots U طرح گره بدون انتها [که حالتی از پیچش نخ را بصورت متقارن و ستاره ای شکل به نگاره می بخشد.]
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
rosette border U حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.]
proportions U متناسب کردن متقارن کردن
proportion U متناسب کردن متقارن کردن
synesthesia U احساس سوزش یادرد در یک عضو بدن در اثروجود درد در عضو دیگر بدن احساس متقارن
transmission U انتقال
translations U انتقال
transmissions U انتقال
assignments U انتقال
conduction U انتقال
migration U انتقال
intuition U انتقال
transformation U انتقال
intuitions U انتقال
transportation U انتقال
conveyance U انتقال
conveyances U انتقال
assignment U انتقال
displacement U انتقال
transfer check U انتقال
mittimus U انتقال
metabasis U انتقال
marque U انتقال
line shaft U انتقال
downloading U انتقال
conductance U انتقال
abaloenation U انتقال
transfer line U خط انتقال
transmission line U خط انتقال
shift U انتقال
move U انتقال
bail arm U انتقال
turn over U انتقال
transter U انتقال
negotiations U انتقال
negotiation U انتقال
transferring U انتقال
transfer U انتقال
transfers U انتقال
transition U انتقال
transference U انتقال
convey U انتقال
shifted U انتقال
devolution U انتقال
shifts U انتقال
shift U انتقال
conveyed U انتقال
conveying U انتقال
translation U انتقال
conveys U انتقال
transitions U انتقال
Herati pattern U طرح هراتی [در این طرح گل ها در قالب شکل لوزی خود را نشان داده و تمامی متن فرش را در بر می گیرند. برگ ها از چهارسو به سمت خارج امتداد داده شده و با لوزی های مجاور خود متقارن می شوند.]
portability U قابلیت انتقال
positive transfer U انتقال مثبت
positive transference U انتقال مثبت
delivery U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
parallel transmission U انتقال موازی
overhead transmission line U خط انتقال هوایی
traffics U انتقال دریانوردی
not negotiable U غیرقابل انتقال
light transmission U انتقال نور
open cheque U چک انتقال پذیر
transfers U انتقال دادن
trafficked U انتقال دریانوردی
open cheque U چک قابل انتقال
traffic U انتقال دریانوردی
trafficking U انتقال دریانوردی
convection U انتقال گرما
deliveries U انتقال دادن
power transmission U انتقال انرژی
intuitively U ازراه انتقال
shift forward U انتقال به جلو
shift of a curve U انتقال یک منحنی
shift of a tax U انتقال مالیات
tax shifting U انتقال مالیات
shift out U انتقال به بیرون
social transmission U انتقال اجتماعی
heredity U انتقال موروثی
shift U انتقال دادن
built-in U غیرقابل انتقال
transmissive U انتقال یافته
negotiable U قابل انتقال
shifting U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
portable U قابل انتقال
shift backward U انتقال به عقب
sewarage U انتقال گنداب
saltus U انتقال ناگهانی
power transmission U انتقال قدرت
carried U انتقال دادن
progation U افزایش انتقال
protect a player U معاف از انتقال
quickness U سرعت انتقال
carries U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
red shift U انتقال سرخ
velocity U سرعت انتقال
carrying U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
removable U قابل انتقال
alienation U انتقال مالکیت
synchronous transmission U انتقال همزمان
electron transition U انتقال الکترون
data transfer U انتقال داده ها
data communication U انتقال اطلاعات
heat transmission U انتقال گرما
crawl carry U انتقال خزشی
counter transference U انتقال متقابل
conveying capacity U قدرت انتقال
conveyable U قابل انتقال
convect U انتقال یافتن
image propagation factor U ضریب انتقال
conductible U قابل انتقال
deed of transfer U انتقال نامه
conditional transfer U انتقال شرطی
internal transmittance U ضریب انتقال
heat transfer U انتقال گرما
heat transfer U انتقال حرارت
grantor U انتقال دهنده
energy transfer U انتقال انرژی
energy transmission U انتقال انرژی
power transfer U انتقال انرژی
doppler shift U انتقال دوپلری
evocate U انتقال دادن
digital transmission U انتقال رقمی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com