English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
stabilization policy U سیاست تثبیت اقتصادی
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
monetary school U مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
price support U تثبیت قیمت توسط دولت برای حمایت کالا
monetrarist keynesian debate U اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
economic nationalism U ناسیونالیسم اقتصادی خودکفایی اقتصادی سیستم فکری اقتصادی که هدف ان ایجاد سیستم اقتصادی مبنی بر خودبسی است به طوریکه اقتصاد کشور به تجارت خارجی برای کالاهای اصلی احتیاج نداشته باشد
stop go policy U سیاست تثبیت
economic stabilization U تثبیت اقتصادی
the policy of the government U سیاست دولت
fiscal policy U سیاست مالی
financial policy U سیاست مالی
plateform U اعلامیه سیاست دولت
restrictive fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
contractionary fiscal policy U سیاست مالی انقباضی
functional finance U سیاست مالی اصولی
pure fiscal policy U سیاست مالی خالص
expansionary fiscal policy U سیاست مالی انبساطی
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
discretionary fiscal policy U سیاست مالی اختیاری
tools of fiscal policy U ابزار سیاست مالی
austere fiscal policy U سیاست مالی مضیق
economic policy U سیاست اقتصادی
subsidies U مکهای مالی دولت , سوبسید
bounties U کمک اقتصادی دولت
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
land policy U سیاست اقتصادی مربوط به زمین
mercantilist U طرفدار سیاست موازنه اقتصادی
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
libertarian U طرفدارآزادی [جدا از حکم دولت] فردی [فلسفه] [سیاست]
Economic expert [A person who is a member of the Advisory Council on the Assessment of Overall Economic Development in Germany] U حکیم اقتصادی [ کسی که عضو شورای کارشناسان برای سنجش توسعه کلی اقتصادی در آلمان است]
interventionism U سیستم مداخله دولت درامور اقتصادی و عدم وجودازادی درتجارت
jingo U کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
corporate model U نمایش یا شبیه سازی ریاضی اعمال حسابداری و خطوط راهنمای سیاست مالی یک شرکت
inward looking development policies U سیاستهای توسعه "درون نگر " سیاست هائی است که بر خود اتکائی اقتصادی
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
isolationism U سیاست مبتنی برکناره گیری و دوری جستن ازجریانات سیاسی جهان و نیزقطع رابطه اقتصادی با سایرکشورها
communism U کمونیسم نظام اقتصادی مبتنی براندیشههای مارکسیستی که مالکیت و ابزار تولید عمومی و در کنترل دولت قرار دارد
pork barrel U برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
mercantilism U روش فکری اقتصادی مبنی بر اعتقاد به لزوم افزایش صادرات برواردات و حمایت دولت ازصنایع داخلی و بالاخره جمع اوری هر چه بیشتر طلا درمملکت
identic notes U منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion U عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
wagners law U براساس این قانون که توسط اقتصاددان المانی بیان شده رابطه مستقیمی بین افزایش مخارج دولت و افزایش رشد وتوسعه اقتصادی وجود دارد
stop bath U ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
mud bath U گل مالی تن برای درمان
notification U عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
laissez faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
laisser faire U عدم مداخله سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
fair trade laws U قوانین تجارت منصفانه قرارداد بین تولیدکننده وفروشنده برای تثبیت یا تعیین حداقل قیمت
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
automatic pilots U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
automatic pilot U وسیله تثبیت خودکار مسیرتقرب هواپیما تثبیت کننده خودکار مسیر
deodand U چیزیکه دولت برای استفاده عموم ضبط میکردزیرامایه مرگ کسی شده
GOSIP U استاندارد دولت آمریکا برای اطمینان از کار همزمان کامپیوترها و سیستمهای ارتباطی
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy. U ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker U سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
dependent state U دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
letters patent U نامهای که ازطرف دولت برای کسی فرستاده میشود تافورا بازنموده وبرای همه بخواند
DES U استاندارد دولت آمریکا برای سیستم رمز بلاک داده با امنیت بالا. مقایسه با # Public Key #
voltage stabilizer U تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
federal state U دولت متحده یا دولت اتحادی
economic aggregates U مجموعههای اقتصادی ارقام کلی اقتصادی
economic liberalism U مکتب ازادی اقتصادی لیبرالیسم اقتصادی
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
stabilizer U تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
stabilisers U تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
real will U مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
social contract U اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
economic imperialism U جهانخواری اقتصادی امپریالیسم اقتصادی
reciprocal agreement U قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
marshall plan U طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
authoritarainism U نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
quarterly journal of economics U مجله اقتصادی سه ماهه مجله اقتصادی که هر سه ماه یک بار منتشر میشود
economic and social council U شورای اقتصادی و اجتماعی یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل متحد که وفیفه اش انجام امور اقتصادی واجتماعی و فرهنگی و تربیتی مربوط به سازمان ملل
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
exchange control U نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
autarky U خود بسی اقتصادی خود کفایی اقتصادی
reprisals U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
marxist economics U نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
fixing U تثبیت
stabilization U تثبیت
stabilising U تثبیت
corroboration U تثبیت
stabilises U تثبیت
stabilised U تثبیت
stabilized U تثبیت
stabilize U تثبیت
fixations U تثبیت
fixity U تثبیت
anchor cell U سل تثبیت
stabilizes U تثبیت
confirmation U تثبیت
consolidation U تثبیت
fixation U تثبیت
stabilisation U تثبیت
patented U حق تثبیت اختراع
confirmation U تثبیت استقرار
stabilized U تثبیت کردن
patenting U حق تثبیت اختراع
patents U حق تثبیت اختراع
stabilizes U تثبیت کردن
father fixation U تثبیت پدری
stabilisers U تثبیت کننده
patent U حق تثبیت اختراع
maintenance level U سطح تثبیت
price stability U تثبیت قیمت
price freezing U تثبیت قیمت
price freeze U تثبیت قیمت ها
avouch U تثبیت کردن
stabilizer U تثبیت کننده
stabilises U تثبیت کردن
stabilize U تثبیت کردن
mechanical stabilization U تثبیت مکانیکی
stabilising U تثبیت کردن
price stabilization U تثبیت قیمت
reinstatement U تثبیت در مقام
price ceilings U تثبیت قیمت
fixation point U نقطه تثبیت
stabilization U پابرجاسازی تثبیت
fixate U تثبیت کردن
wage stabilization U تثبیت مزد
voltage stabilization U تثبیت ولتاژ
positioning U تثبیت موقعیت
visual fixation U تثبیت دیداری
fixation of affect U تثبیت عاطفی
stabilizers U تثبیت کننده ها
course stabilizer U تثبیت کننده
functional fixedness U تثبیت کارکردی
holding attack U تک تثبیت کننده
nitrogen fixation U تثبیت نیتروژن
fixedness U تثبیت شدگی
stabilised U تثبیت کردن
fixing agent U عامل تثبیت
heat setting U تثبیت گرمائی
reinstate U تثبیت کردن
reinstated U تثبیت کردن
fixation process U فرایند تثبیت
reinstates U تثبیت کردن
reinstating U تثبیت کردن
course stabilizer U تثبیت کننده مسیر
automatic stabilizer U تثبیت کننده خودکار
emulsion stabilizer U تثبیت کننده امولسیونی
course stabilizer U دستگاه تثبیت مسیر
voltage stabilization U تثبیت فشار الکتریکی
stabilizing sleeve U غلاف تثبیت کننده
viscosity stabilizer U تثبیت کننده گرانروی
stabilized layer U لایه تثبیت شده
hard shoulder U شانه تثبیت شده
stabilisers U ثابت تثبیت کننده
verge U شانه تثبیت نشده
fix U تثبیت محل ناو
stabilized layer U قشر تثبیت شده
built in stabilizers U تثبیت کنندههای خودکار
stabilizer U ثابت تثبیت کننده
holding force U نیروی تثبیت کننده
fixes U تثبیت محل ناو
well fixed U خوب تثبیت شده
exchanged stabilization fund U صندوق تثبیت ارز
verges U شانه تثبیت نشده
zener diode stabilization U تثبیت کنندگی دیود زنر
routes U به خاک نشاندن تثبیت کردن
route U به خاک نشاندن تثبیت کردن
commodity agreement U تثبیت مشترک قیمت فروش
mains voltage stabilizer U تثبیت کننده ولتاژ شبکه
voltage stabilizer U تثبیت کننده اختلاف سطح
self stabilizing dynamo U دینام خود تثبیت کننده
pegging U تثبیت قیمت اوراق بهادار وارز
stabilised U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilize U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilized U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilizes U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilising U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
stabilises U به حال تعادل دراوردن تثبیت مسیر
high frequency stabilized arc U قوس نوری تثبیت شده ی فرکانس بالا
adjustable stabilizer U تثبیت کننده افقی قابل تنظیم هواپیما
state- U دولت
powering U دولت
respublica U دولت
government U دولت
powers U دولت
states U دولت
state U دولت
stating U دولت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com