English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (646 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scaffold U سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds U سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scaffolding U سکوب بندی
weather board U تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
boarded U هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board U هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
palletize U روی سکوب بلند قراردادن بوسیله سکوب متحرک
planking U تخته پوشی تخته بندی
planking U تخته بندی
scaffold U تخته بندی
wainscoting U تخته بندی
shuttering U تخته بندی
scaffolds U تخته بندی
lathing U تخته بندی
patchboard U تخته سیم بندی
plugboard U تخته سیم بندی
patchboard U تخته سرهم بندی
sheathing U تخته بندی قائم
timberwork U الوارکاری تخته بندی
frameworks U استخوان بندی قالب چهار دیواری
framework U استخوان بندی قالب چهار دیواری
panel formwork U تخته قالب بندی بتن
concurrently U مراجعه کنید به چهار طبقه بندی پردازندههای MIMD , MISD , SIMD , SISD ,
decking U تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
putlock U تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog U تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
plank U تخته تخته کردن
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
rating U طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings U طبقه بندی کردن درجه بندی
multi board computer U کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board U تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard U تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
boarded U تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
daughter board U تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board U تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
group U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades U درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade U دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
podium U سکوب
podiums U سکوب
stool U سکوب
plateform U سکوب
board U تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded U تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
turntables U سکوب چرخنده
pulpit U سکوب خطابه
pulpits U سکوب خطابه
turntable U سکوب چرخنده
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
laggin U اب بندی کردن اب بندی ناوها
ramp U سکوب سراشیب سرازیر
plateform scale U قپان سکوب دار
stand U سکوب تماشاچیان مسابقات
ramps U سکوب سراشیب سرازیر
downgrading U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades U کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
scaffold U سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds U سکوب زدن بدار اویختن
tribune U سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
dais U سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
gift wrap U بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
gangplank U سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplanks U سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
plywood U تخته لایی تخته چند لا
notice board U 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots U شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board U تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
impaling U چهار میل کردن
impales U چهار میل کردن
impaled U چهار میل کردن
impale U چهار میل کردن
graticule U چهار خانه کردن
soapboxes U جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
soapbox U جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
declassification U از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
to go away in a foursome U چهار نفره سفر کردن
lagvt U تخته پوش کردن
ceil U تخته پوش کردن
board U تخته پوش کردن
boarded U تخته پوش کردن
plank U تخته پوش کردن
board U جلد کردن تخته
boarded U جلد کردن تخته
to orient oneself U چهار سوی خود را پیدا کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
immure U در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
to panel a wall U دیواری را تخته کوبی کردن
to play at d. U تخته نرد بازی کردن
to orient oneself U جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
to put a notice up U آگهیی را به تخته ای [ستونی] آویزان کردن
divides U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide U پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
trims U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall U [مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
trim U هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
stall out U کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet U جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
NIC U تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
evaluation rating U درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rig U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps U دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs U نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
To do something slapdash. U کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking U دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix U سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbles U اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications U طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification U طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification U طبقه بندی [درجه بندی] فرش
to take a snack U ته بندی کردن
to pin up U بی بندی کردن
to make a muddle of U سر هم بندی کردن
seal U اب بندی کردن
underpin U پی بندی کردن
seals U اب بندی کردن
sealing U اب بندی کردن
underpinned U پی بندی کردن
to nails up U سر هم بندی کردن
lacevi U بندی کردن
batten down U اب بندی کردن
caulk U اب بندی کردن
to make a mess of U سر هم بندی کردن
underpins U پی بندی کردن
to mull a mull of U سر هم بندی کردن
to put on U شرط بندی کردن تحمیل کردن
resorts U جدا کردن طبقه بندی کردن
grades U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade U طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portions U تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion U تسهیم کردن سهم بندی کردن
resort U جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted U جدا کردن طبقه بندی کردن
sorted U دسته کردن طبقه بندی کردن
segregation U جدا کردن درجه بندی کردن
vamp U وصله کردن سرهم بندی کردن
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
partitions U جدا کردن جزء بندی کردن
types U ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
typed U ماشین کردن طبقه بندی کردن
break down U تجزیه کردن طبقه بندی کردن
type U ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorts U دسته کردن طبقه بندی کردن
sort U دسته کردن طبقه بندی کردن
partition U جدا کردن جزء بندی کردن
formulates U فرمول بندی کردن
grade U درجه بندی کردن
formulate U فرمول بندی کردن
formulated U فرمول بندی کردن
railroads U سرهم بندی کردن
formulating U فرمول بندی کردن
jerry build U سرهم بندی کردن
to provide against U پیش بندی کردن
parcels U بسته بندی کردن
triangulation U مثلث بندی کردن
parcel U بسته بندی کردن
impost U تعرفه بندی کردن
impone U شرط بندی کردن
compartmentalises U فصل بندی کردن
packing U بسته بندی کردن
paginate U صفحه بندی کردن
compartmentation U تقسیم بندی کردن
slub U سرهم بندی کردن
ratings U دسته بندی کردن
to categorize U رده بندی کردن
to categorize U دسته بندی کردن
to categorize U طبقه بندی کردن
rating U دسته بندی کردن
compartmentalised U بخش بندی کردن
compartmentalised U فصل بندی کردن
paricle size analysis U دانه بندی کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com