Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
scaffold
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
scaffolds
U
سکوب یا چهار چوب تخته بندی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scaffolding
U
سکوب بندی
weather board
U
تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
boarded
U
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
board
U
هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
palletize
U
روی سکوب بلند قراردادن بوسیله سکوب متحرک
planking
U
تخته پوشی تخته بندی
planking
U
تخته بندی
scaffold
U
تخته بندی
wainscoting
U
تخته بندی
shuttering
U
تخته بندی
scaffolds
U
تخته بندی
lathing
U
تخته بندی
patchboard
U
تخته سیم بندی
plugboard
U
تخته سیم بندی
patchboard
U
تخته سرهم بندی
sheathing
U
تخته بندی قائم
timberwork
U
الوارکاری تخته بندی
frameworks
U
استخوان بندی قالب چهار دیواری
framework
U
استخوان بندی قالب چهار دیواری
panel formwork
U
تخته قالب بندی بتن
concurrently
U
مراجعه کنید به چهار طبقه بندی پردازندههای MIMD , MISD , SIMD , SISD ,
decking
U
تخته هائیکه برای قالب بندی دالهای بتنی بکار میروند
putlock
U
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
putlog
U
تیر وتخته روی تخته بندی ساختمان که معماران پا روی ان میگذارند کف چوب بست
plank
U
تخته تخته کردن
cross-in-square
U
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster
U
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium
U
چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
multi board computer
U
کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
lee board
U
تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
stopboard
U
تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
boarded
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
daughter board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board
U
تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
quatrefoil
U
چهار وجهی
[این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
tetragonal
U
دارای چهار زاویه چهار کنجی
quadrumana
U
چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
quadrumvir
U
انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetrahedron
U
جسم چهار سطحی چهار ضلعی
tetrapterous
U
دارای چهار بال چهار جناحی
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
podium
U
سکوب
podiums
U
سکوب
stool
U
سکوب
plateform
U
سکوب
board
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded
U
تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
turntables
U
سکوب چرخنده
pulpit
U
سکوب خطابه
pulpits
U
سکوب خطابه
turntable
U
سکوب چرخنده
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
ramp
U
سکوب سراشیب سرازیر
plateform scale
U
قپان سکوب دار
stand
U
سکوب تماشاچیان مسابقات
ramps
U
سکوب سراشیب سرازیر
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
qyaternary
U
چهار واحدی چهار عضوی
quadrangles
U
چهار گوش چهار دیواری
quadrangle
U
چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil
U
چهار ترک چهار گوشه
scaffold
U
سکوب زدن بدار اویختن
scaffolds
U
سکوب زدن بدار اویختن
tribune
U
سکوب سخنرانی کرسی یامیز خطابه
dais
U
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
gangplank
U
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
gangplanks
U
سکوب قابل حمل ونقل کشتی و غیره
plywood
U
تخته لایی تخته چند لا
notice board
U
1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
expansion slots
U
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
bare board
U
تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
impaling
U
چهار میل کردن
impales
U
چهار میل کردن
impaled
U
چهار میل کردن
impale
U
چهار میل کردن
graticule
U
چهار خانه کردن
soapboxes
U
جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
soapbox
U
جعبه یا سکوب چوبی مخصوص نطق در کنارخیابانها ومیدانهای عمومی
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
to go away in a foursome
U
چهار نفره سفر کردن
lagvt
U
تخته پوش کردن
ceil
U
تخته پوش کردن
board
U
تخته پوش کردن
boarded
U
تخته پوش کردن
plank
U
تخته پوش کردن
board
U
جلد کردن تخته
boarded
U
جلد کردن تخته
to orient oneself
U
چهار سوی خود را پیدا کردن
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
immure
U
در چهار دیوار نگاهداشتن محصور کردن
to panel a wall
U
دیواری را تخته کوبی کردن
to play at d.
U
تخته نرد بازی کردن
to orient oneself
U
جهات چهار گانه خود راتعیین کردن
to put a notice up
U
آگهیی را به تخته ای
[ستونی]
آویزان کردن
divides
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
divide
U
پیدا کردن تعداد چهار هایی که در عدد جا می شوند
trims
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
trimmest
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
wall-to-wall
U
[مفروش کردن کل اتاق توسط یک تخته فرش]
trim
U
هدایت کردن تخته موج به قسمت هموار
stall out
U
کند کردن سرعت تخته موج تاموج بگذرد
rabbet
U
جفت کردن نر ومادگی یاکام و زبانه لبه تخته و امثال ان
tetragraph
U
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
NIC
U
تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
rig
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
U
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
classifications
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
to take a snack
U
ته بندی کردن
to pin up
U
بی بندی کردن
to make a muddle of
U
سر هم بندی کردن
seal
U
اب بندی کردن
underpin
U
پی بندی کردن
seals
U
اب بندی کردن
sealing
U
اب بندی کردن
underpinned
U
پی بندی کردن
to nails up
U
سر هم بندی کردن
lacevi
U
بندی کردن
batten down
U
اب بندی کردن
caulk
U
اب بندی کردن
to make a mess of
U
سر هم بندی کردن
underpins
U
پی بندی کردن
to mull a mull of
U
سر هم بندی کردن
to put on
U
شرط بندی کردن تحمیل کردن
resorts
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
grades
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
portions
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
portion
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resort
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
resorted
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
segregation
U
جدا کردن درجه بندی کردن
vamp
U
وصله کردن سرهم بندی کردن
gaduate
U
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
partitions
U
جدا کردن جزء بندی کردن
types
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate
U
درجه بندی کردن مخلوط کردن
typed
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
break down
U
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
type
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
partition
U
جدا کردن جزء بندی کردن
formulates
U
فرمول بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن
formulate
U
فرمول بندی کردن
formulated
U
فرمول بندی کردن
railroads
U
سرهم بندی کردن
formulating
U
فرمول بندی کردن
jerry build
U
سرهم بندی کردن
to provide against
U
پیش بندی کردن
parcels
U
بسته بندی کردن
triangulation
U
مثلث بندی کردن
parcel
U
بسته بندی کردن
impost
U
تعرفه بندی کردن
impone
U
شرط بندی کردن
compartmentalises
U
فصل بندی کردن
packing
U
بسته بندی کردن
paginate
U
صفحه بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
slub
U
سرهم بندی کردن
ratings
U
دسته بندی کردن
to categorize
U
رده بندی کردن
to categorize
U
دسته بندی کردن
to categorize
U
طبقه بندی کردن
rating
U
دسته بندی کردن
compartmentalised
U
بخش بندی کردن
compartmentalised
U
فصل بندی کردن
paricle size analysis
U
دانه بندی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com