English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
active cell U سل فعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
focus U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focused U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focuses U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussed U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focusses U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
focussing U پنجرهای در CUI که فعال است و ورودی کاربر را می پذیرد یا توسط یک برنامه کنترل میشود و از برنامه دستورات را می پذیرد
activate فعال کردن
activate U فعال کردن
activated U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activated U فعال کردن
activated U فعال کردن تخلیص کردن
activates U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activates U فعال کردن
activates U فعال کردن تخلیص کردن
activating U فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
activating U فعال کردن
activating U فعال کردن تخلیص کردن
active U فعال
active U فعال کنشی
active U هدف فعال خط مشی فعال
inactive U غیر فعال
session U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
sessions U 1-زمان یک کار. 2-مدت زمانی که برنامه یا فرآیند اجرا میشود یا فعال است
standby U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standby U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U سیستم پشتیبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
standbys U قطعه پشتبان که در صورت خرابی سیستم فعال میشود
operational U فعال
up U فعال
upped U فعال
upping U فعال
passive U غیر فعال مطیع وتسلیم
passive U غیر فعال
passives U غیر فعال مطیع وتسلیم
passives U غیر فعال
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
strenuous U فعال
mask U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
masks U کلمه داده در کامپیوتر که خط وط وقفهای که باید فعال می شوند را انتخاب میکند
go-ahead U فعال
key کلید خاص یا ترکیب کلیدها که فرآیندی را آغاز میکند یا برنامه ای را فعال میکند
arm U خط وط وقفه فعال شده .
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
smacking U فعال
go getter U شخص فعال و زرنگ
go-getter U شخص فعال و زرنگ
go-getters U شخص فعال و زرنگ
text U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
texts U حالت فعال کامپیوتر یا صفحه نمایش که فقط حروف از پیش تعیین شده را نمایش میدهد و امکان نمایش تصاویر گرافیکی را فراهم نمیکند
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
deactivate U غیر فعال کردن
deactivated U غیر فعال کردن
deactivates U غیر فعال کردن
deactivating U غیر فعال کردن
kinetic energy U نیروی فعال
energetic U فعال
attribute U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributes U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
attributing U مشخصه مخصوص یک فایل که در صورت فعال بودن فقط اجازه میدهد محتوای فایل دیده شود و هیچ تغییری قابل اعمال نیست
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handles U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
microchip U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
microchips U مداری ه تمام قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک قطعه نیمه هادی قرار دارند با روشهای حکاکی و فرآیندهای شیمیایی
pragmatic U فعال واقع بین
acting U فعال کاری
reactivate U دوباره فعال کردن
reactivated U دوباره فعال کردن
reactivates U دوباره فعال کردن
reactivating U دوباره فعال کردن
hot U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hot U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hotter U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hotter U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
hottest U کلیه خاص یا ترکیب کلیه ها که یک فرآیند را آغاز میکند یا یک برنامه را فعال میکند
hottest U سخت افزار که همیشه فعال ست و در صورت خرابی سیستم به عنوان پشتیبان به کار می رود
activities U فعال یا مشغول بودن
activity U فعال یا مشغول بودن
interrupt U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupt U خط وقفه که فعال شده است
interrupting U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupting U خط وقفه که فعال شده است
interrupts U اصط لاحی در برنامه نویسی کامپیوتری که خط وط وقفهای که باید فعال شوند را انتخاب میکند
interrupts U خط وقفه که فعال شده است
apparatus U شعبه زیرزمینی و مخفی فعال دستگاه وسیله
absorbo cel U سلولوز فعال شده
actinic rays U اشعه فعال
activated carbon U کربن فعال شده
activated carbon U ذغال فعال شده
activated charcoal U کربن فعال شده
activated charcoal U ذغال فعال شده
activated cathode U کاتد فعال شده
activated complex U کمپلکس فعال شده
activated diffusion U پخش فعال شده
activated methylene group U گروه متیلن فعال شده
activated sludge U لجن فعال شده
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
activation U فعال سازی
activation U فعال شدن کنش وری
activation U فعال کردن
Other Matches
snell U فعال
efective U فعال
sthenic U فعال
smacker U فعال
astir U فعال
light footed U فعال
light foot U فعال
commissioned <adj.> U فعال
active absorption U جذب فعال
active installation U تاسیسات فعال
operating personnel U پرسنل فعال
active aircraft U هواپیمای فعال
hot money U پول فعال
cycle stock U موجودی فعال
activation barrier U سد فعال سازی
active vocabulary U واژگان فعال
enthalpy U حرارت فعال
activator U فعال ساز
active analysis U تحلیل فعال
active area U ناحیه فعال
active lines U خطهای فعال
active mine U مین فعال
active program U برنامه فعال
active site U محل فعال
active site U موضع فعال
active sonar U سونار فعال
active sonar U ردیاب فعال
active stock U موجودی فعال
active therapy U درمان فعال
active window U پنجره فعال
actual output U بازداده فعال
actuator U فعال کننده
active installation U قسمت فعال
active index U شاخص فعال
active avoidance U اجتناب فعال
active carbon U کربن فعال
active cell U سلول فعال
active center U مرکز فعال
active hydrogen U هیدروژن فعال
active centers U مراکز فعال
active device U دستگاه فعال
active element U عنصر فعال
active file U پرونده فعال
active file U فایل فعال
active index U ایندکس فعال
adrenergic U فعال شونده
optically active U فعال نوری
spiritous U فعال زنده
activate U فعال کردن
whip up <idiom> U فعال کردن
active balance U مانده فعال
come alive <idiom> U فعال ماندن
trig U فعال سرحال
semiactive U نیمه فعال
spirituous U فعال سرزنده
out of action U غیر فعال
active force U نیروی فعال
active sonar U رادار دریایی فعال
active zone of well U حوزه فعال چاه
ce U تراشه فعال کننده
blocked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
disabled <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active labor force U نیروی کار فعال
locked <adj.> <past-p.> U غیر فعال شده
active database U پایگاه دادههای فعال
active status U خط مشی فعال توپخانه
cationic U دارای کاتیون فعال
active fiscal policy U سیاست مالی فعال
surface active agents U مواد فعال در سطح
idle money U پول غیر فعال
euchromatin U بخش فعال کروماتین
inactivate U غیر فعال کردن
overactive U فوق العاده فعال
passive element U یکان غیر فعال
nonoperating strength U پرسنل غیر فعال
passive sonar U ردیاب غیر فعال
surfactants U مواد فعال در سطح
commissioning the ship U فعال کردن کشتی
reactive current U جریان غیر فعال
reactive power U توان غیر فعال
activation energy U انرژی فعال سازی
pragmatics U فعال واقع بین
man about town U مرد فعال اجتماعی وجهانی
passive fiscal policy U سیاست مالی غیر فعال
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
psychoactive drug U داروی فعال کننده روان
reticular activating system U دستگاه فعال ساز شبکهای
lie by U غیر فعال باقی ماندن
to lie dormant U غیر فعال بودن [اصطلاح مجازی]
nonstriker U یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
membrane keyboard U احساس کننده فشار را فعال میکند
anaerobic U زنده و فعال بدون هوا واکسیژن
paper fed U که وقتی فعال میشود که کاغذ وارد آن شود
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
epo U Off Power Emergency مدار و دکمههای فعال کننده ان
ascending reticular activating system U دستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
coacher U مامور علامت دادن ازمربی به توپزن فعال بیس بال
maskable U وقفهای که توسط ماسک وقفه قابل فعال شدن است
aras U system reticularactivating ascendingدستگاه فعال ساز صعودی ساخت شبکهای
viscosity valve U شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
unmount U برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
child process U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
autoexec bat U در DOS یک فایل دستهای است که هنگام روشن شدن کامپیوتر یا شروع مجدد کاردستگاه فعال میشود
child program U تابع یا برنامهای که توسط برنامههای دیگر فراخوانده می شوند و در حین اجرای برنامه دوم فعال می مانند
sense probe U مکانیسم ورودی که نقاط حساس روی یک صفحه نمایش را فعال کرده و درنتیجه برای یک کامپیوترورودی تهیه کند
mesfet U دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
head switching U فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
integrated circuit U مداری که همه قط عات فعال و غیرفعال آن روی یک نیمه هادی کوچک قرار دارند به وسیله روشهای حکاکی و شیمیایی
inactivate U غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
dynamic data exchange U در ویندوز ماکروسافت و OS/2 روشی که در آن دو برنامه فعال می توانند دادههای خود را رد و بدل کنند یک برنامه از سیستم عامل می خواهد تا بین دو برنامه اتصال برقرار کند
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com