English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
levee U سلام عام بارعام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
salutes U سلام دادن
salute U سلام دادن
saluted U سلام دادن
saluting U سلام دادن
to salute an officer U افسری را سلام دادن
to return a greeting U جواب سلام دادن
hand salute U سلام نظامی دادن سلام نظامی
parting salute U سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
saluted U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
salutes U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
saluting U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
cap U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
salute U سلام کردن یا دست دادن دو کشتی گیر در اغازمبارزه
capped U سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
To stand at the salute. U بحالت سلام ایستادن (سلام نظامی )
saluting battery U توپ اجراکننده تیر سلام اتشبار تیر سلام
saluting U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salute U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes U احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
greeted U : سلام
saluted U سلام
salute U سلام
salutes U سلام
greets U : سلام
saluting U سلام
greet U : سلام
all hail U سلام
hullo U سلام
allhail U سلام
regard U سلام
regarded U سلام
regards U سلام
greetings U سلام
ave U سلام
salaams U سلام
salutation U سلام
salaamed U سلام
greeting U سلام
good afternoon U سلام
howdy U سلام !
hello U سلام
salaam U سلام
salutations U سلام
salaaming U سلام
kind regards U سلام
hailed U سلام کردن
salaams U سلام کردن
hailed U : سلام درود
hailing U سلام کردن
color salute U سلام به پرچم
styes U سنده سلام
hailing U : سلام درود
hallos U سلام کردن
hails U : سلام درود
greeting U سلام کننده
blank catridge U گلوله سلام
hail U : سلام درود
hello U سلام کردن
minute gun U توپ سلام
greetings U سلام کننده
hellos U سلام کردن
hullos U سلام کردن
hail U سلام کردن
hails U سلام کردن
take the salute U سلام گرفتن
nodding acquaintance U سلام علیک
to take the salute U سلام گرفتن
salaamed U سلام کردن
to give the time of day U سلام کردن
admirals' march U سلام تیمساری
salaaming U سلام کردن
gun salute U تیر سلام
sties U سنده سلام
stye U سنده سلام
saluting gun U توپ سلام
salaam U سلام کردن
sty U سنده سلام
half cap U نیم سلام
full dress U لباس سلام
peace be with you U سلام برشما باد
hailing U سلام برشما باد
curtsying U سلام یاتواضع کردن
hailed U سلام برشما باد
hails U سلام برشما باد
curtsey U سلام یاتواضع کردن
hail U سلام برشما باد
Please give him my (best) regards. U سلام مرا به اوبرسانید
to fire salute U توپ سلام انداختن
They greeted each other. U با هم سلام وتعارف کردند
curtsy U سلام یاتواضع کردن
curtseying U سلام یاتواضع کردن
curtsies U سلام یاتواضع کردن
fire salute U توپ سلام انداختن
give my r. s to him U سلام مرابه او برسانید
evening gun U توپ سلام شامگاه
Give him my regards. U سلام من را به او برسان. [مرد]
to make a curtsy U سلام زنانه کردن
curtsied U سلام یاتواضع کردن
Remember me to him. سلام من را به او برسان. [مرد]
saluter U سلام دهنده یاکننده
To greet someone . To exchange greetings with someone. U با کسی سلام وتعارف کردن
salutations U تعارف سلام اول نامه
He didnt return (acknowledge) my greetings. U جواب سلام مرا نداد
he has an axe to grind U سلام لربی طمع نیست
To take the salute. U جواب سلام ( نظامی ) رادادن
To be a nodding acquaintance of someone . U با کسی سلام وعلیک داشتن
personal salute U مراسم سلام افراد برجسته
personal salute U تیر سلام برای افراد
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
half cap U سلام با اندک تکانی درکلاه
present arms U سلام درحال پیش فنگ
salutation U تعارف سلام اول نامه
Everyone sends their regards to you. U همگی بهت سلام رسوندن.
to do make or pay obeisance to U بکسی تواضع یا باسر سلام کردن
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
ahoy U ندا و خبر برای مواقع سلام لفظ
parting shots U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
Can't you just say hello like a normal person? U نمیتونی مثل یک آدم معمولی سلام بدی؟
gun salute U سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
salvoes U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvo U شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
rifle salute U احترام با تفنگ سلام با تفنگ
color salute U سلام پرچم احترام به پرچم
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
illustrate U شرح دادن نشان دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
illustrating U شرح دادن نشان دادن
illustrates U شرح دادن نشان دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com