English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to show f. U تسلیم نشدن رام نشدن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
overseer U سرکار
overseers U سرکار
taskmaster U سرکار
taskmasters U سرکار
lady ship U سرکار علیه
aye aye U بله سرکار
you and i U بنده و سرکار
thank you U لطف سرکار زیاد
thank you U مرحمت سرکار زیاد
disallowed U قائل نشدن
to get out of the way U مانه نشدن
resist temptation U وسوسه نشدن
to fall through U موفق نشدن
disallow U قائل نشدن
to keep up one's spirits U دلسرد نشدن
to miss fire U کامیاب نشدن
to miss plant U سبز نشدن
to put by U تسلیم نشدن
unsay U گفته نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
disallowing U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
to go wrong U موفق نشدن
excluding U شامل نشدن
keep cold U دست پاچه نشدن
to keep cold U دست پاچه نشدن
keep one's hair on U دست پاچه نشدن
keep one's head U دست پاچه نشدن
underdraw U کشیده نشدن زه تا اخر
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
exclusion U عمل شامل نشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
to keep ones hair on U دست پاچه نشدن
to keep ones he U دست پاچه نشدن
to keep one's hair on U دست پاچه نشدن
expostfacto U عطف به ماسبق نشدن قانون
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
blackout U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
blackouts U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
leakage U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakages U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
ratchet effect U اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
presenting U حاضر
agreeable U حاضر
presented U حاضر
existing U حاضر
presents U حاضر
stock U :حاضر
in the saddle U حاضر
ubiquitous U حاضر
stocked U :حاضر
on hand <idiom> U حاضر
present U حاضر
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
roll call U حاضر و غایب
ready wit U حاضر جوابی
readiness to report U حاضر جوابی
get ready U حاضر شدن
at the present moment U درحال حاضر
operationally ready U حاضر به عملیات
operationally ready U حاضر به کار
make ready U حاضر شدن
johnny on the sopt U حاضر و اماده
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
toss off <idiom> U حاضر جواب
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
stand by U حاضر بودن
to e. an appearance U حاضر شدن
at the moment U در حال حاضر
at present U در حال حاضر
currents U در حال حاضر
rigged U وضع حاضر
rigs U وضع حاضر
omnipresent U همه جا حاضر
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
action front U حاضر به تیر
readies U قبضه حاضر
readies U حاضر به کار
readied U قبضه حاضر
repartee U حاضر جوابی
readied U حاضر به کار
here U بدینسو حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
current U در حال حاضر
rig U وضع حاضر
existing U در حال حاضر
readying U حاضر به کار
operational U حاضر به کار
ready U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
active حاضر بخدمت
willing U حاضر خواهان
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
attends U حاضر بودن
readying U قبضه حاضر
fair game U طعمهی حاضر و آماده
unready U غیراماده حاضر نشده
ready position U حالت حاضر به تیر
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
show up U سر موقع حاضر شدن
action U فرمان حاضر به تیر
actions U فرمان حاضر به تیر
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
to conjure up U با سحر حاضر کردن
attender U شخص حاضر در جایی
operational route U جاده حاضر به کار
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
call the roll U حاضر و غایب کردن
i agreed to go U حاضر شدم بروم
roll-calls U حاضر و غایب کردن
he refused to go U حاضر نشد برود
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
get ready U حاضر کردن یا شدن
roll-call U حاضر و غایب کردن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
fitting out U حاضر کردن ناو
obliging U حاضر خدمات مهربان
march order U حاضر براه کردن
lanolin U لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
make ready U اماده شدن حاضر کردن
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
get ready U اماده شدن حاضر کردن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
show up U حاضر شدن حضور یافتن
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
embattle U حاضر شدن برای جنگ
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
make the scene <idiom> U به محل یا حادثه خاص رفتن ،حاضر شدن
It doesn't fly with me [American E] [colloquial] U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
ready missile U موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
That won't work with me! U من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
our offer to render a service U حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
rolling reserve U امادذخیره دم دست وهمیشه حاضر در پای کار
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
colour U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
colours U انتخاب رنگهایی که در حال حاضر در تصویر استفاده می شوند
to report for duty U برای کار حاضر شدن وخود رامعرفی کردن
raise pistol U فرمان حاضر به تیر درتیراندازی کلت طپانچه ها بالا
embattle U حاضر بجنگ شدن تحت فشار شدید قرار دادن
individual demand schedule U صورت کالاهایی که یک فرد در یک مدت معین حاضر به خریدانها باشد
to call the roll U حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
resident school U مدارس حضوری یا مدارسی که شاگرد عملا در کلاس حاضر میشود
inactive U پنجرهای که نمایش داده میشود ولی در حال حاضر استفاده نمیشود
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
window U فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
minuteman U داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com