English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
truck U سروکار داشتن با
trucked U سروکار داشتن با
trucking U سروکار داشتن با
trucks U سروکار داشتن با
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
treat U بحث کردن سروکار داشتن با
treated U بحث کردن سروکار داشتن با
treats U بحث کردن سروکار داشتن با
Other Matches
alethiology U قسمتی از منطق که باحقیقت سروکار دارد
paleozoology U شعبهای از دیرین شناسی که باسنگواره ها وجانوران فسیل شده سروکار دارند
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lack U کم داشتن
bear U داشتن
having U داشتن
owned U داشتن
own U داشتن
relieve U داشتن
owning U داشتن
lacks U کم داشتن
lacked U کم داشتن
relieving U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
relieves U داشتن
possessing U داشتن
bear U در بر داشتن
wanted U کم داشتن
doubts U شک داشتن
owns U داشتن
intercommon U داشتن
possesses U داشتن
lackvt U کم داشتن
bears U در بر داشتن
bears U داشتن
possess U داشتن
have U داشتن
to have U داشتن
redolence U بو داشتن
to hold U داشتن
to go hot U تب داشتن
want U کم داشتن
doubt U شک داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
to possess U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
to have possession of U داشتن
to hold a meeting U داشتن
to have f. U تب داشتن
to be feverish U تب داشتن
desiring U میل داشتن
reside U اقامت داشتن
aspire U هوش داشتن
provides U مقرر داشتن
loathe U نفرت داشتن از
in a hurry <idiom> U عجله داشتن
up to <idiom> U بستگی داشتن به
send U ارسال داشتن
aspire U ارزو داشتن
resided U اقامت داشتن
resides U اقامت داشتن
withheld U دریغ داشتن
withholding U دریغ داشتن
withholds U دریغ داشتن
take kindly to <idiom> U دوست داشتن
loathed U نفرت داشتن از
loathes U نفرت داشتن از
varies U فرق داشتن
vary U فرق داشتن
contesting U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
contest U اعتراض داشتن بر
adjudge مقرر داشتن
contests U اعتراض داشتن بر
lends U معطوف داشتن
in the cards <idiom> U انتظار داشتن
in common <idiom> U مسئولیت داشتن
correlate U همبستگی داشتن
correlates U همبستگی داشتن
correlating U همبستگی داشتن
sends U ارسال داشتن
in a rush <idiom> U عجله داشتن
lend U معطوف داشتن
espousing U عقیده داشتن به
espouses U عقیده داشتن به
minding U در نظر داشتن
apprehends U بیم داشتن
apprehending U بیم داشتن
apprehended U بیم داشتن
espouse U عقیده داشتن به
espoused U عقیده داشتن به
apprehend U بیم داشتن
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
sends U اعزام داشتن
cherish U گرامی داشتن
aspiring U هوش داشتن
aspiring U ارزو داشتن
aspires U هوش داشتن
aspires U ارزو داشتن
aspired U هوش داشتن
provide U مقرر داشتن
cherishing U گرامی داشتن
send U گسیل داشتن
cherished U گرامی داشتن
sends U گسیل داشتن
cherishes U گرامی داشتن
sending U ارسال داشتن
sending U اعزام داشتن
sending U گسیل داشتن
send U اعزام داشتن
aspired U ارزو داشتن
stinks U تعفن داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
to be there U وجود داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
to think [of] U عقیده داشتن
disguises U نهان داشتن
disguising U نهان داشتن
stink U تعفن داشتن
exists U وجود داشتن
existed U وجود داشتن
exist U وجود داشتن
resembling U شباهت داشتن
resembles U شباهت داشتن
resembled U شباهت داشتن
resemble U شباهت داشتن
differs U فرق داشتن
differing U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
differ U فرق داشتن
occupying U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupies U مشغول داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
expect U چشم داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
retained U نگاه داشتن
to follow U دنباله داشتن
to continue U دنباله داشتن
retains U نگاه داشتن
retaining U نگاه داشتن
hears U خبر داشتن
attend U حضور داشتن
hear U خبر داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
tolerate U طاقت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooting U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
scoot U سرعت داشتن
deserves U استحقاق داشتن
tolerating U طاقت داشتن
implies U دلالت داشتن
abominating U تنفر داشتن
abominates U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
abominate U تنفر داشتن
withhold U دریغ داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
contradicted U تناقض داشتن با
contradict U تناقض داشتن با
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com