Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hell
U
سروصدا راه انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
To make a racket.
U
سروصدا راه انداختن ( جنجال )
Other Matches
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
brabble
U
سروصدا
blatancy
U
سروصدا
insidiously
U
بی سروصدا
slumberous
U
بی سروصدا
zippy
U
طر سروصدا
vociferous
U
پر سروصدا
vociferant
U
پر سروصدا
vociferance
U
سروصدا
noises
U
سروصدا
noise
U
سروصدا
slumb
U
بی سروصدا
slumbery
U
بی سروصدا
slumbrous
U
بی سروصدا
stramash
U
سروصدا
romps
U
سروصدا
romping
U
سروصدا
romped
U
سروصدا
small-town
U
کم سروصدا
fuss
U
سروصدا
fussed
U
سروصدا
fusses
U
سروصدا
fussing
U
سروصدا
romp
U
سروصدا
high jinks
U
سروصدا و شادی
swash
U
سروصدا جریان اب
The noise died down.
U
سروصدا ها خوابید
clamour
U
غوغا سروصدا
messan
U
ادم پر سروصدا
eclat
U
سروصدا زیاد
clamoured
U
غوغا سروصدا
clamouring
U
غوغا سروصدا
clamours
U
غوغا سروصدا
rave-ups
U
مهمانی پر سروصدا
rave-up
U
مهمانی پر سروصدا
clamor
U
غوغا سروصدا
bruit
U
گزارش سروصدا
The noise kept me awake .
U
سروصدا نگذاشت بخوابم
rave-up
U
کنسرت پر سروصدا و پرهیجان
rave-ups
U
کنسرت پر سروصدا و پرهیجان
explosions
U
بیرون ریزی سروصدا
doodled
U
فریفتن سروصدا کردن
doodle
U
فریفتن سروصدا کردن
hoopla
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
doodling
U
فریفتن سروصدا کردن
doodles
U
فریفتن سروصدا کردن
carnival
[American E]
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
funfair
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
explosion
U
بیرون ریزی سروصدا
shivaree
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
razzamatazz
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
hustle and bustle
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
razzmatazz
U
سروصدا
[اصطلاح روزمره]
I wI'll achieve my purpose (goals) quietly.
U
بی سروصدا منظورم راعملی خواهم کرد
What are those strange noises?
U
این سروصدا های عجیب وغریب چیست ؟
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
hitched
U
انداختن
hitches
U
انداختن
hitching
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
blobs
U
لک انداختن
launches
U
به اب انداختن
pilling
U
تل انداختن
spill
U
انداختن
spilling
U
انداختن
spills
U
انداختن
slings
U
انداختن
slinging
U
انداختن
hitch
U
انداختن
benite
U
به شب انداختن
to leave out
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
delete
U
انداختن
deleted
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
deletes
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
deleting
U
انداختن
spilled
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
sling
U
انداختن
omit
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
floriate
U
گل انداختن در
let fall
U
انداختن
leave out
U
انداختن
lay away
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
throws
U
انداختن
jaculate
U
انداختن
throwing
U
انداختن
throw
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
omitting
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
retroject
U
پس انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
souse
U
انداختن
brush finish
U
خط انداختن
launched
U
به اب انداختن
thrusts
U
انداختن
string
U
زه انداختن به
thrusting
U
انداختن
omits
U
انداختن
thrust
U
انداختن
omitted
U
انداختن
run home
U
جا انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
to let drop
U
انداختن
lines
U
خط انداختن در
launching
U
به اب انداختن
relegate
U
انداختن
hurl
U
انداختن
flings
U
انداختن
flinging
U
انداختن
hewing
U
انداختن
fling
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
hurled
U
انداختن
hews
U
انداختن
hewed
U
انداختن
relegated
U
انداختن
relegates
U
انداختن
line
U
خط انداختن در
fells
U
انداختن
felling
U
انداختن
felled
U
انداختن
fell
U
انداختن
hurls
U
انداختن
relegating
U
انداختن
hew
U
انداختن
stagger
U
از پا انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrew
U
بر انداختن
hewn
U
انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
bottoms
U
ته انداختن
to put back
U
پس انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
bottom
U
ته انداختن
overthrown
U
بر انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
to let fall
U
انداختن
overthrows
U
بر انداختن
beggar
U
بگدایی انداختن
to postpone
U
به تعویق انداختن
to defer
U
به تعویق انداختن
contorted
U
از شکل انداختن
risks
U
به مخاطره انداختن
anchorage
U
لنگر انداختن
roll
U
بدوران انداختن
to put off
U
به تعویق انداختن
contorts
U
از شکل انداختن
contorting
U
از شکل انداختن
to delay
U
به تعویق انداختن
risks
U
به خطر انداختن
risked
U
به خطر انداختن
risk
U
به مخاطره انداختن
tossing
U
بالا انداختن
tosses
U
بالا انداختن
tossed
U
بالا انداختن
toss
U
بالا انداختن
perils
U
درخطر انداختن
rolls
U
بدوران انداختن
peril
U
درخطر انداختن
suspends
U
به تعویق انداختن
risk
U
به خطر انداختن
risked
U
به مخاطره انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
suspend
U
به تعویق انداختن
beggars
U
بگدایی انداختن
extrudes
U
بیرون انداختن
risking
U
به مخاطره انداختن
suspending
U
به تعویق انداختن
risking
U
به خطر انداختن
extruding
U
بیرون انداختن
extruded
U
بیرون انداختن
extrude
U
بیرون انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
inaugurating
U
براه انداختن
inaugurates
U
براه انداختن
inaugurated
U
براه انداختن
inaugurate
U
براه انداختن
trap
U
در تله انداختن
trap
U
درتله انداختن
trap
U
بدام انداختن
pickles
U
ترشی انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com