English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
his fate is sealed U سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
destine U مقدر کردن سرنوشت معین کردن
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
ascertained U معلوم کردن
familiarised U معلوم کردن
familiarizing U معلوم کردن
familiarizes U معلوم کردن
familiarized U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
known U معلوم کردن
familiarises U معلوم کردن
ascertains U معلوم کردن
ascertain U معلوم کردن
ascertaining U معلوم کردن
To make known . To signify . U معلوم کردن
to bring tl light U معلوم کردن
to make known U معلوم کردن
bid U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verified U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
bids U خداحافظی کردن قیمت خریدرا معلوم کردن مزایده
verifies U رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
types U نوع خون را معلوم کردن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
typed U نوع خون را معلوم کردن
type U نوع خون را معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
specifying U معین کردن معلوم کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
reveal U فاش کردن معلوم کردن
locating U تعیین کردن معلوم کردن
revealed U فاش کردن معلوم کردن
manifest U معلوم کردن فاش کردن
manifested U معلوم کردن فاش کردن
manifesting U معلوم کردن فاش کردن
reveals U فاش کردن معلوم کردن
specify U معین کردن معلوم کردن
specifies U معین کردن معلوم کردن
manifests U معلوم کردن فاش کردن
uncovering U معلوم کردن فاهر کردن
uncover U معلوم کردن فاهر کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
uncovers U معلوم کردن فاهر کردن
doom U سرنوشت بد
the weird sisters U سرنوشت
fates U سرنوشت
die U سرنوشت
kismet U سرنوشت
destination U سرنوشت
destinations U سرنوشت
destinies U سرنوشت
destiny U سرنوشت
predestination U سرنوشت
fate U سرنوشت
lot U سرنوشت
allotment U سرنوشت تقدیر
allotments U سرنوشت تقدیر
portions U سرنوشت قسمت
fatalist U معتقد به سرنوشت
manifest destiny U سرنوشت ملی
parcae U سه خدای سرنوشت
fatalism U اعتقاد به سرنوشت
common fate U سرنوشت مشترک
fatalism U سرنوشت باوری
portion U سرنوشت قسمت
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
depths U بازیگر سرنوشت ساز
to be the clincher U سرنوشت ساختن [موقعیتی]
to turn the scales U سرنوشت ساختن [موقعیتی]
deciding U امتیاز سرنوشت ساز
a fateful mistake U اشتباهی سرنوشت ساز
depth U بازیگر سرنوشت ساز
law of common fate U قانون سرنوشت مشترک
karma U سرنوشت مراسم دینی
run off U مسابقه سرنوشت ساز
run-off U مسابقه سرنوشت ساز
run-offs U مسابقه سرنوشت ساز
ice U امتیاز سرنوشت ساز
heart of stone <idiom> U شخصیت با یک سرنوشت وخوی بی رحم
take in stride <idiom> U خودرا به باد سرنوشت دادن
dole U سرنوشت تقسیم پول یا غذا در فواصل معین
predestinate U قبلا تعیین شده دارای سرنوشت ونصیب وقسمت ازلی
determinate U معلوم
indistinct U نا معلوم
assignable U معلوم
known U معلوم
the active voice U معلوم
to the fore U معلوم
obvious U معلوم
definite U معلوم
given U معلوم
invisible U نا معلوم
inevidence U معلوم
sharp cut U معلوم
intelligible U معلوم
illiquid U نا معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
overt U معلوم
active U معلوم
pronounced U معلوم
cretain U معلوم بعض
kithe U معلوم شدن
known distance U فاصله معلوم
evidently U از قرار معلوم
known datum point U ایستگاه معلوم
manifestly U بطور معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
discernibly U بطور معلوم
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
known data U عناصر معلوم
vaguest U غیر معلوم
known distance U مسافت معلوم
known target U هدف معلوم
given conditions U شرایط معلوم
presumedly U از قرار معلوم
noticeably U بطوربرجسته یا معلوم
verb active U فعل معلوم
seemingly U از قرار معلوم
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
the active voice U فعل معلوم
vague U غیر معلوم
to come to light U معلوم شدن
vaguer U غیر معلوم
that depends U معلوم نیست
he proved to know the secret U معلوم شد راز را میداند
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
time will tell U در آینده معلوم می شود
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
obviously U بطور اشکار یا معلوم
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
participles U وجه وصفی معلوم
participle U وجه وصفی معلوم
deponent U درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
present participle U وجه وصفی معلوم
fatherless U فاقد مولف معلوم
present participles U وجه وصفی معلوم
apparent U معلوم وارث مسلم
taskwork U کار معلوم کارناخوشایند
Certain notorious ( dubious ) characters . U عده افراد معلوم الحال
we shall see U تا ببینم بعد معلوم میشود
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
We know it for a fact that… U برایمان کاملا" معلوم است که ...
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
Is the departure time certain ? U وقت حرکت معلوم است؟
pedigreed U دارای نسب یادودمان معلوم
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
Presumably she hasnt arrived yet . U از قرار معلوم هنوز واردنشده است
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
fates U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
fate U پرداخت یا عدم پرداخت چک سرنوشت چک
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
he talks very indistinctly U بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
trend line U یک بسط محاسبه شده از سری داده به منظور پیش بینی خط سیرهای ورای داده معلوم
wheatstone bridge U مداری متشکل از مقاومتهای معلوم و مجهول که توسط ان میتوان مقاومت مجهول رادقیقا اندازه گیری کرد
to reveal itself U فاش شدن معلوم شدن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com