English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
planned investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی شده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
Other Matches
capital program U برنامه سرمایه گذاری برنامه تولید سرمایه
investment plan U برنامه سرمایه گذاری
residential investments U سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
overcapitalization U سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment U سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer U بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
supply price of capital U قیمت عرضه سرمایه اصطلاح کینز در رابطه باهزینه سرمایه گذاری
liquidity trap U سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
disinvestment U سرمایه گذاری منفی سرمایه برداری
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
multiplier principle U اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
businesses U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
scheduled wave U امواج برنامه ریزی شده حرکات اب خاکی موج طبق برنامه
pl/m U زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
finance U سرمایه گذاری
invested U سرمایه گذاری
financed U سرمایه گذاری
finances U سرمایه گذاری
investment U سرمایه گذاری
invest U سرمایه گذاری
investments U سرمایه گذاری
investing U سرمایه گذاری
enterprises U سرمایه گذاری
financing U سرمایه گذاری
invests U سرمایه گذاری
capitalization U سرمایه گذاری
enterprise U سرمایه گذاری
invest U سرمایه گذاری کردن
gross investment U سرمایه گذاری ناخالص
investment function U تابع سرمایه گذاری
financial investment U سرمایه گذاری مالی
foreign investment U سرمایه گذاری خارجی
joint venture U سرمایه گذاری مشترک
replacement investment U سرمایه گذاری جانشینی
fixed investment U سرمایه گذاری ثابت
investment cost U هزینه سرمایه گذاری
fund U سرمایه گذاری کردن
joint adventure U سرمایه گذاری مشترک
industrial investment U سرمایه گذاری صنعتی
share holding U سرمایه گذاری در سهام
capital output ratio U ضریب سرمایه گذاری
yield of invested capital U بازده سرمایه گذاری
induced investment U سرمایه گذاری القائی
funded U سرمایه گذاری کردن
investment mulliplier U ضریب سرمایه گذاری
investment institutions U موسسات سرمایه گذاری
social investment U سرمایه گذاری اجتماعی
capital outlay U ارزش سرمایه گذاری
investment banks U بانکهای سرمایه گذاری
overinvestment U سرمایه گذاری بیش از حد
deposit U سرمایه گذاری کردن
deposits U سرمایه گذاری کردن
propensity to invest U گرایش به سرمایه گذاری
primary investment U سرمایه گذاری اولیه
capital investment U سرمایه گذاری ثابت
investing U سرمایه گذاری کردن
invests U سرمایه گذاری کردن
net investment U سرمایه گذاری خالص
rate of investment U نرخ سرمایه گذاری
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
over investment U سرمایه گذاری بیش از حد
autonomous investment U سرمایه گذاری مستقل
investment opportunities U امکانات سرمایه گذاری
real investment U سرمایه گذاری واقعی
national investment U سرمایه گذاری ملی
actual investment U سرمایه گذاری واقعی
reinvestment U سرمایه گذاری مجدد
invested U سرمایه گذاری کردن
malinvestment U سرمایه گذاری نامناسب
compiler U نرم افزاری که برنامه کد گذاری شده را به برنامه با کد ماشین تبدیل میکند
coding U صفحه چاپی مخصوص که برنامه نویس دستورات کد گذاری نوعی برنامه را می نویسد
overcapitalize U بیش از حد سرمایه گذاری کردن
net fixed investment U سرمایه گذاری ثابت خالص
net foreign investment U خالص سرمایه گذاری خارجی
holding company U شرکت در سرمایه گذاری درسهام
useful life of an investment U عمر مفیع یک سرمایه گذاری
holding company U شرکت سرمایه گذاری درسهام
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
investitures U سرمایه گذاری دادن امتیاز
investment in human capital U سرمایه گذاری در نیروی انسانی
investments U مبلغ سرمایه گذاری شده
marginal efficiency of investment U کارائی نهائی سرمایه گذاری
international investment U سرمایه گذاری بین المللی
marginal propensity to invest U میل نهائی به سرمایه گذاری
investment multiplier U ضریب فزاینده سرمایه گذاری
recapitalize U سرمایه گذاری مجدد کردن
intended investment U سرمایه گذاری مورد انتظار
marginal return of investment U بازدهی نهائی سرمایه گذاری
investiture U سرمایه گذاری دادن امتیاز
investment U مبلغ سرمایه گذاری شده
margin efficiency of investment U بازده نهایی سرمایه گذاری
outlay U مبلغ سرمایه گذاری شده خرج
capitalized value U درامد حاصله از سرمایه گذاری در یک سال
don't put all your eggs in one basket <idiom> U [تمام منابعت رو یک جا سرمایه گذاری نکن]
marginal efficiency of investment schedu U نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
investment U مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
To put money into somethings. U درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
investments U مواد قالب گیری بسته سرمایه گذاری
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
induced investment U سرمایه گذاری که پاسخگوی تغییرات و تحولات درامد ملی باشد
plow back U عایدات حاصله از کسب وکاررا برای سرمایه گذاری مجددکنار گذاردن
crowding out effect U نرخ بهره را بالامیبرد و سبب کاهش هزینههای سرمایه گذاری خصوصی در اقتصاد میشود
schematization U برنامه ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
managements U برنامه ریزی
management U برنامه ریزی
programming U برنامه ریزی
product planning U برنامه ریزی محصولات
rural planning U برنامه ریزی روستائی
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
programs U برنامه ریزی کردن
develops U برنامه ریزی و تولید
central planning U برنامه ریزی مرکزی
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
planning principles U اصول برنامه ریزی
programming methods U روشهای برنامه ریزی
plan U برنامه ریزی کردن
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
macroplanning U برنامه ریزی کلان
develop U برنامه ریزی و تولید
national planning U برنامه ریزی ملی
linear programming U برنامه ریزی خطی
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
programmed U برنامه ریزی شده
timing U برنامه ریزی زمانی
family planning U برنامه ریزی خانواده
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
schedule U برنامه ریزی کردن
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
planning model U الگوی برنامه ریزی
ex ante U برنامه ریزی شده
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
financial planning U برنامه ریزی مالی
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
scheduled U برنامه ریزی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن
overall planning U برنامه ریزی کلی
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
population planning U برنامه ریزی جمعیت
planning horizon U مدت برنامه ریزی
planning horizon U افق برنامه ریزی
planning cycle U دوره برنامه ریزی
dietetics U برنامه ریزی غذایی
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
planning system U نظام برنامه ریزی
curriculum development U برنامه ریزی درسی
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
plans U برنامه ریزی کردن
program U برنامه ریزی کردن
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
production planning U برنامه ریزی تولید
state planning U برنامه ریزی دولتی
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
development planning U برنامه ریزی توسعه
acceleration principle U براساس این اصل سرمایه گذاری متناسب است با تغییرات تولید که بارابطه زیر بیان می گردد : Y * A = I
scheduled fire U اتشهای برنامه ریزی شده اتشهای طبق برنامه
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
devising U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
devises U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
multi level planning U برنامه ریزی چند سطحی
planned saving U پس انداز برنامه ریزی شده
material requirements planning U برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
programmed switch U گزینه برنامه ریزی شده
programmable terminal U ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed label U برچسب برنامه ریزی شده
nonlinear programming U برنامه ریزی غیر خطی
non numeric programming U برنامه ریزی غیر عددی
programmed instruction U دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed computer U کامپیوتر برنامه ریزی شده
devise U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
production planning and control U برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed check U بررسی برنامه ریزی شده
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
long run planning U برنامه ریزی بلند مدت
decentralized planning U برنامه ریزی غیر متمرکز
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
short run planning U برنامه ریزی کوتاه مدت
gosplan U سازمان برنامه ریزی شوروی
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
directive planning U برنامه ریزی هدایت شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com