Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
At the beginning of the month (year).
U
سرش ؟ بسنگ خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
the ship struck a arock
U
کشتی بسنگ خورد
we missed our mark
U
تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
Other Matches
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything.
U
او
[زن]
گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او
[زن]
کلا همه چیز می خورد.
silicification
U
تبدیل بسنگ
gorgonize
U
تبدیل بسنگ کردن
mineralize
U
تبدیل بسنگ معدن کردن
manganic
U
دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
manganesian
U
مغنیسایی دارای مغنیساوابسته بسنگ سیاه شیشه گران
He had a nast fall.
U
بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
engagements
U
زد و خورد
prize fighting
U
زد و خورد
passage of arms
U
زد و خورد
punch-up
U
زد و خورد
punch-ups
U
زد و خورد
encountered
U
زد و خورد
encounters
U
زد و خورد
feed
U
خورد
feeds
U
خورد
engagement
U
زد و خورد
encountering
U
زد و خورد
feedback
U
پس خورد
encounter
U
زد و خورد
ate
U
خورد
parallel feed
U
خورد موازی
misfeed
U
سوء خورد
eating
U
خورد و خوراک
melec
U
زدو خورد
it ran into ten editions
U
ده چاپ خورد
self absorbed
U
در خورد فرورفته
to sinister in
U
خورد رفتن
regulating slack
U
خورد دادن
pulverizer
U
خورد کننده
passage at arms
U
زدو خورد
squish
U
خورد کردن
pin feed
U
خورد سنجاقی
in-fighting
U
زد و خورد از فاصلهی کم
waterline
U
خط بر خورد اب باکشتی
the timber warped
U
تیرپیچ خورد
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
he drank himself to death
U
خورد که مرد
cross feed
U
خورد متقابل
face down feed
U
خورد رو به پایین
face up feed
U
خورد رو به بالا
feedback circuit
U
مدار پس خورد
card feed
U
خورد کارت
drank
U
عرق خورد
feedback
U
باز خورد
drank
U
خورد سرکشید
he partook of fare
U
ازخوراک ما خورد
drank
U
نوشابه خورد
I don't believe that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
whang
U
صدای بر خورد دو جسم
I don't expect that ...
U
چشمم آب نمی خورد که ...
He sprained (twisted) his ankle.
U
پایش پیچ خورد
a dog in the manger
<idiom>
U
نه خود خورد نه کس دهد
THere is not even a ripple in the water .
<proverb>
U
آب از آب تکان نمى خورد .
It melts in the mouth.
U
مثل آب مشروب می خورد
It wI'll pass off without one single incident
U
آب از آب تکان نخواهد خورد
I am in a good mood today.
U
حالش بهم خورد
My head hit the wall.
U
سرم خورد به دیوار
He is good for nothing.
U
به هیچ دردنمی خورد
It is of no use to me. I have no use for it.
U
بدرد من نمی خورد
He fell on his face.
U
با صورت خورد زمین
The stone struch me on the face.
U
سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup.
U
سه کاسه سوپ خورد
overwhelming
U
خورد کننده پرقدرت
warfare
U
نزاع زدو خورد
eating disorder
U
اختلال خورد و خوراک
diner
U
کسی که شام می خورد
he sprained his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
diners
U
کسی که شام می خورد
it is quite another story now
U
ان دفتر را گاو خورد
the ship was snagged
U
کشتی بچیزی خورد
he wrenched his ankle
U
قوزکش پیچ خورد
overwhelmingly
U
خورد کننده پرقدرت
window panes
U
باران با صدا به پنجره می خورد
Where does this street lead on to ?
U
این خیابان یکجا می خورد ؟
The ball hit the wall and bounced back.
U
توپ خورد به دیوار وبرگشت
He eats bread at the ruling market price.
<proverb>
U
نان را به نرخ روز مى خورد .
The bell goes at 9 .
U
ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
I heard a sound .
U
صدائی به گوشم خورد( رسید )
She eats extraordinary quantities.
U
او
[زن]
مقدار فوق العاده ای را می خورد.
abstemious
U
ممسک در خورد ونوش و لذات
Appearances are deceptive.
U
فریب ظاهر رانباید خورد
They became estranged . They fell out .
U
میانه آنها بهم خورد
I wont budge an inch.
U
من که از جایم تکان نخواهم خورد
He drank himself to death.
U
آنقدر مشروب خورد تامرد
He is as cool as a cucumber.
<idiom>
U
آب تو دلش تکان نمی خورد.
You're a pain in the neck!
U
اعصاب آدم را خورد می کنی!
force-fed
U
به زور به خورد کسی دادن
they came to a rupture
U
میانه انها بهم خورد
force-feeding
U
به زور به خورد کسی دادن
force-feeds
U
به زور به خورد کسی دادن
pain in the neck
U
آدم
[چیز]
اعصاب خورد کن
to blow out one's brains
U
اعصاب کسی را خورد کردن
it puckered up in sewing
U
درضمن دوختن چین خورد
he was given 0 lashes
U
بیست ضربه شلاق خورد
force-feed
U
به زور به خورد کسی دادن
He tripped and fell .
U
پایش گیر کرد وزمین خورد
The blow made my head swin.
U
در اثر ضربه سرم گیج خورد
the door banged
U
درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
cousin
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
After all that money is of no use.
تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
pabulum
U
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
engrain
U
درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
A few spelling errors caught my eye.
U
چند غلط املایی به چشمم خورد
numbly
U
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
she doesnt even cough without her husband s permission(consent)
U
بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
cousins
U
حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
I'm sick of that jike, cut it out, can't you?
U
حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
He swore off smoking cigarettes .
U
قسم خورد سیگه ررا کنا ربگذارد
He swore to having paid for the goods .
U
قسم می خورد که پول کالاها را پرداخته است
This car wI'll do beautifully .
U
این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
bounce shot
U
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
The way he eats his food disgusts
[revolts]
[repulses]
me.
U
به نحوه ای که او
[مرد]
غذا می خورد حال من را بهم می زند.
If you criticize him, it's like a red rag to a bull.
U
اگر از او
[مرد]
انتقاد بکنی زود بهش بر می خورد.
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
alley shot
U
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
to interlock levers
U
اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
fish cake
U
نان شیرینی که از ماهی خورد کرده وپوره سیب زمینی درست کنند
slap shot
U
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
mouses
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouse
U
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
This stone wont lift.
U
این سنگ از جایش بلند نمی شود ( تکان نمی خورد )
What the eye doesnt see the heart doesnt grieve ov.
<proverb>
U
چیزى را که چشم نمى بیند قلب نیز غصه اش نمى خورد .
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
you shall rue it
U
از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
that will not serve ourp
U
این به کارمانخواهد خورد این مقصودمارا انجام نخواهدداد
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
oppressive
U
خورد کننده ناراحت کننده
Memling motif
U
طرح گل مملینگ
[این طرح الهام گرفته شده از آثار هنرمند بلژیکی قرن پانزدهم میلادی، هانس مملینگ است که در فرش های آن ناحیه به چشم می خورد.]
Mother-daughter boteh design
U
طرح بته جقه مادر و بچه
[این طرح در فرش های قشقایی، خمسه و بعضی دیگر از طرح ها به چشم می خورد و شامل یک بته جقه بزرگ و یک بته کوچک در دل یکدیگر است.]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com