English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
talking to U سرزنش رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reprimand U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
Other Matches
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
nagging U سرزنش
exprobration U سرزنش
demerits U سرزنش
expostulation U سرزنش
demerit U سرزنش
scolding U سرزنش
reproofs U سرزنش
blame U سرزنش
twits U سرزنش
twit U سرزنش
censuring U سرزنش
remonstrance U سرزنش
condemnation U سرزنش
rail U سرزنش
reprehension U سرزنش
stinger U سرزنش
blaming U سرزنش
blames U سرزنش
blamed U سرزنش
reproaching U سرزنش
reproaches U سرزنش
reproached U سرزنش
reproach U سرزنش
repoach U سرزنش
condemnations U سرزنش
reproof U سرزنش
censure U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
increpation U سرزنش
upbraiding U سرزنش
rating U سرزنش
ratings U سرزنش
dressing-down U سرزنش
railing U سرزنش
censured U سرزنش
censures U سرزنش
sneap U سرزنش
chastiesement U سرزنش
railings U سرزنش
vituperator U سرزنش کننده
haze U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
obloquy U سرزنش افترا
upbraided U سرزنش کردن
vituperatory U سرزنش امیز
censures U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
vituperatively U سرزنش کنان
lash vt U سرزنش کردن
vituperation U بدگویی سرزنش
admonition U سرزنش دوستانه
objurgatory U سرزنش امیز
admonitions U سرزنش دوستانه
trounces U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
repoachful U سرزنش امیز
trounced U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
objurgation U سرزنش سخت
reprehensible U سرزنش کردنی
blameful U سزاوار سرزنش
reprimand U سرزنش کردن
blameworthiness U شایستگی سرزنش
reprimanded U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
scolder U سرزنش کننده
twittingly U سرزنش کنان
reprovingly U سرزنش کنان
rebuking U سرزنش کردن
blamable U قابل سرزنش
rebukes U سرزنش کردن
reprehensible U سزاوار سرزنش
irreproachable U سرزنش نکردنی
twitter U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
twittering U سرزنش کننده
to get ticked off [British E] <idiom> U سرزنش شدن
to get a rocket [British E] <idiom> U سرزنش شدن
twitters U سرزنش کننده
raillery U سرزنش انتقاد
rebuke U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
blamable U سزاوار سرزنش
reprovable U شایان سرزنش
twit U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
raps U سرزنش سخت
taunter U سرزنش کننده
irreprehensible U سرزنش نکردنی
rap U سرزنش سخت
threap U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
sarcasm U ریشخند سرزنش
reproachless U سرزنش نکردنی
berates U سرزنش کردن
rater U سرزنش کننده
railer U سرزنش کننده
chides U سرزنش کردن
irreproachability U غیرقابل سرزنش بودن
irreproachableness U غیرقابل سرزنش بودن
irreprovable U غیر قابل سرزنش
bob U سرزنش یا طعنه شوخی
bobbing U سرزنش یا طعنه شوخی
bobs U سرزنش یا طعنه شوخی
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
chidden U صداکردن سرزنش کردن
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
renounced U سرزنش یا متهم کردن
finger-wagging U سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure U سرزنش [اصطلاح روزمره]
renounces U سرزنش یا متهم کردن
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
reproof U سرزنش [اصطلاح روزمره]
snubs U کلفت وکوتاه سرزنش
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U کلفت وکوتاه سرزنش
wite U توهین سرزنش کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
snub U کلفت وکوتاه سرزنش
snubbing U کلفت وکوتاه سرزنش
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
reproachfully U بطور سرزنش امیز
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
unimpeachable U غیر قابل سرزنش
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
snubber U سرزنش کننده کمک فنر
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
imputable U اسناد دادنی سزاوار سرزنش
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
slater U سرزنش کننده کارگرسنگ لوح
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com