English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Middle East U سرزمین های میان خاور نزدیک East Near و خاور دور East Far
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Near East U خاور نزدیک
Near East U خاور نزدیک [جغرافیا]
north north east U میان شمال و شمال خاور
orients U خاور
orienting U خاور
east <adj.> U خاور
orient U خاور
the oriel U خاور
lowlander U خاور
the orthodox church U کلیسای خاور
orientalist U خاور شناس
easterner U خاور نشین
south east U در جنوب خاور
north-easterly U درشمال خاور
levantine U ساکن خاور
east U خاور مشرق
levanter U ساکن خاور
levant U خاور وشرق
Far East U خاور دور
north east U در شمال خاور
it lies on the east of U در خاور واقع
the eastern question U مسئله خاور
greek church U کلیسای خاور
easterners U خاور نشین
north easterly U درشمال خاور
north east U شمال خاور
north-easterly U وابسته بشمال خاور
orientates U توجه بسوی خاور
orthodoxly U بشیوه کلیسای خاور
in a south easterly direction U از جهت جنوب خاور
south east U سوی جنوب خاور
orientating U توجه بسوی خاور
south easterly U سوی جنوب خاور
orientate U توجه بسوی خاور
north easterly U وابسته بشمال خاور
north easter U باد شمال خاور
the sovereign U پاپ اعظم کشیش بخش درکلیسای خاور
ecafe U کمیسیون اقتصادی اسیا و خاور دور که در سال 7491 در سازمان ملل تشکیل شده است
indies U هند خاور و هند و چین وجزایر وابسته به ان
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
find touch U بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
insides U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside U ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closes U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer U نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore U نزدیک کرانه نزدیک ساحل
clime U سرزمین
eldorado U سرزمین زر
land n U سرزمین
climes U سرزمین
mainland U سرزمین
terrain U سرزمین
terren U سرزمین
regions U سرزمین
territory U سرزمین
region U سرزمین
territories U سرزمین
land U سرزمین
el dorado U سرزمین زر کشورزرخیز
fertile land U سرزمین بارور
annexation of territory U الحاق سرزمین
fertile land U سرزمین حاصلخیز
land U سرزمین دیار
rough country U سرزمین ناهموار
Wales U سرزمین ویلز
land masses U سرزمین بزرگ
land mass U سرزمین بزرگ
cloudworld U سرزمین پریان
wilderness U سرزمین نارام
spatial planning U امایش سرزمین
wildernesses U سرزمین نارام
mother land U سرزمین مادری
no man's land U سرزمین بی صاحب
cloud-cuckoo-land U سرزمین اوهام
canaan U سرزمین موعوداسرائیل
ice field U سرزمین یخی
land U سرزمین عرصه
wonderland U سرزمین عجایب
wonderland U سرزمین پرنعمت
wonderlands U سرزمین عجایب
terrene U زمین سرزمین
southland U سرزمین جنوب
immeasureable land U سرزمین بیکران
wonderlands U سرزمین پرنعمت
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
homeland U سرزمین ابا و اجدادی
cloud-cuckoo-land U سرزمین خواب و خیال
homelands U سرزمین ابا و اجدادی
mandated territory U سرزمین تحت قیمومت
home U سرزمین پدر و مادر
occupied territory U سرزمین اشغال شده
ornis U کلیه مرغان یک سرزمین
homeland U سرزمین پدر و مادر
dreamland U سرزمین خواب وخیال
in iranian territory U در خاک [سرزمین] ایران
light latitudes U نواحی یا سرزمین دور از خط استوا
soil U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
shangri U شهر زیبا سرزمین دلخواه
soils U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
A part of Iranian territory. U بخشی از خاک ( سرزمین) ایران
soiling U سرزمین مملکت پوشاندن باخاک
wilderness U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
fauna U کلیه جانوران یک سرزمین یایک زمان
wildernesses U صحرا سرزمین نامسکون و رام نشده
swale U سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
avifauna U کلیه مرغان یک سرزمین پرندگان یک ناحیه
flora U کلیه گیاهان یک سرزمین گیاه نامه
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
mid wicket U توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
mandatory power U دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
condominium U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
condominiums U اعمال حاکمیت مشترک دو یا چند کشور بریک سرزمین را به نحو اشاعه گویند
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
approach lane U مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
encroachments U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachment U تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
middle U میان
intershoot U در میان
into U در میان
overthwart U از میان
middle part U میان
centered U میان
centers U میان
centre U میان
centred U میان
per U از میان
omphalos U میان
in our midst U در میان ما
in the midden of U در میان
middles U میان
diameters U میان بر
diameter U میان بر
center U میان
midrib U رگ میان
mongst U میان
middling U میان
thru U از میان
through U از میان
among U میان
waists U میان
staggers U یک در میان
waistlines U میان
mean line U خط میان
half back U میان
mean water U میان اب
amongst U در میان
stagger U یک در میان
amid U در میان
crosscut U میان بر
shortcut U میان بر
between U میان
waistline U میان
waist U میان
cross country U میان بر
mesocarp U میان بر
staggering U یک در میان
upcoming U نزدیک
on the eve of U نزدیک
forthcoming U نزدیک
hand-to-hand U نزدیک
fast by U نزدیک
near upon U نزدیک
next door to U نزدیک
towards U نزدیک
narrowly U از نزدیک
not ahunderd mails flom U نزدیک
hand to hand U نزدیک
approaching U نزدیک
foreby U نزدیک
forbye U از نزدیک
adjacent U نزدیک
forbye U نزدیک
forby U از نزدیک
forby U نزدیک
beside U نزدیک
by U از نزدیک
at hand U نزدیک
close by U نزدیک
hard by U نزدیک
vicinal U نزدیک
contiguous U نزدیک
nearby U نزدیک
nigh U نزدیک
in sight U نزدیک
on the verge of U نزدیک به
proximate U نزدیک
near U نزدیک
nears U نزدیک
closes U نزدیک
closer U نزدیک
to gain ground upon U نزدیک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com