English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
editor U سردبیر روزنامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
staffer U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
staffers U مخبر روزنامه سردبیر روزنامه
Other Matches
redactor U سردبیر
Chancellor U سردبیر سفارت
Chancellors U سردبیر سفارت
papers U روزنامه
the daily paper U روزنامه
newspaper U روزنامه
newspapers U روزنامه
papering U روزنامه
papered U روزنامه
paper U روزنامه
journal U روزنامه
journals U روزنامه
news vendor U روزنامه فروش
journals U دفتر روزنامه
paper boys U روزنامه فروش
paper boy U روزنامه رسان
newsstand U روزنامه فروشی
newspaper columns U ستونهای روزنامه
news agent U روزنامه فروش
logbook U روزنامه دریاپیمایی
local paper U روزنامه محلی
official jurnal U روزنامه رسمی
gazetteer U روزنامه نویس
sportswriter U خبرنگارورزشی روزنامه
daybook U دفتر روزنامه
day book U دفتر روزنامه
daily news paper U روزنامه یومیه
paper boy U روزنامه فروش
book of account U دفتر روزنامه
official gazette U روزنامه رسمی
paper boys U روزنامه رسان
cutting U برش روزنامه
publicist U روزنامه نگار
newsman U روزنامه فروش
newspaperman U روزنامه فروش
journalists U روزنامه نگار
journalist U روزنامه نگار
newsmen U روزنامه فروش
columns U ستون روزنامه
column U ستون روزنامه
publicists U روزنامه نگار
newsprint U طبع روزنامه
journalism U روزنامه نگاری
newspaperman U روزنامه نگار
newspapermen U روزنامه نگار
dailies U روزنامه یومیه
daily U روزنامه یومیه
journal U دفتر روزنامه
unit journal U دفتر روزنامه یکان
journals U دفتر روزنامه یکان
name plates U نام و آرم روزنامه
journalistic U وابسته به روزنامه و روزنامهنگاری
trade journal U روزنامه یا مجله بازرگانی
semi monthly U روزنامه یامجله دوهفتگی
sales d. U دفتر فروش روزنامه
purchase journal U دفتر روزنامه خرید
a newspaper's political affiliation U وابستگی سیاسی روزنامه ها
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
news room U اطاق روزنامه خوانی
journal U دفتر روزنامه یکان
newspapermen U صاحب وگرداننده روزنامه
newsprint U ماشین چاپ روزنامه
news-stand U جایگاه فروش روزنامه
news-stands U جایگاه فروش روزنامه
news stand U جایگاه فروش روزنامه
newspapers U روزنامه نگاری کردن
newspaper U روزنامه نگاری کردن
newspaperman U صاحب وگرداننده روزنامه
editoress U مدیره روزنامه یامجله
headliner U نویسنده سرمقاله روزنامه
head line U عنوان سرصفحه روزنامه
newsstand U دکه روزنامه فروشی
intelligence journal U دفتر روزنامه اطلاعات
gazette U مجله رسمی روزنامه
newsboy U پسر روزنامه فروش
tabloids U روزنامه نیم قطع و مصور
tabloid U روزنامه نیم قطع و مصور
newsstand U دکه یا کیوسک روزنامه فروشی
city article U گزارش مختصرمالی یاتجاری در روزنامه
back issue U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
back copy U نسخه قدیمی مجله یا روزنامه
feuilleton U پاورقی قسمت پایین روزنامه
he writes for the papers U برای روزنامه هامقاله مینویسد
editorial board U هئیت مدیره یا کارکنان روزنامه
offprint U مقاله نقل شده از روزنامه یامجله
scrap U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
balaam U موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
there is a rush for the papers U مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
scrapped U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
scrapping U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
tear sheet U قطعه یا مقاله پاره شده ازمجله یا روزنامه
an open letter U نامهای که بوسیله روزنامه به کسی عنوان شود
shirt-tail U اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
shirt-tails U اطلاعاتی که در آخر مقالهی روزنامه افزوده میشو
press campaingn or stunt U مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
scraps U عکس یا قسمتی از کتاب یا روزنامه که بریده شده
paragraphist U کسیکه مطلب کوتاه برای روزنامه تهیه میکند
itemizer U کسیکه مقالات کوچک برای روزنامه تهیه میکند
personals U بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
feuilleton U کتاب یامقالهای که بصورت پاورقی در روزنامه چاپ شود
advertorial U تبلیغ در مجله یا روزنامه که به شکل مقاله معمولی به نظر می رسد
paper U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papered U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papering U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
papers U ماده باریک برای ساخت کتاب یا روزنامه یا صفحات کاغذ کار روزمره
penny a liner U کسیکه مقالات ارزان برای روزنامه می فرستد و ازروی سطر شماری پول می گیرد
agony aunt U شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
subscriber U مشترک روزنامه وغیره مشترک
diarists U روزنامه نگار وقایع نگار
diarist U روزنامه نگار وقایع نگار
subscribers U مشترک روزنامه وغیره مشترک
journalize U در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com