Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 180 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the violence of a wind
U
سختی یاتندی باد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to burn ones fingers
U
ازدخالت یاتندی درکاربدی دیدن
temper
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempers
U
درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
aggravation
U
سختی
arduousness
U
سختی
astingency
U
سختی
strictness
U
سختی
buckram
U
سختی
sternness
U
سختی
adamancy
U
سختی
adamancy
U
سر سختی
toughness
U
سختی
tenacity
U
سختی
stiffness
U
سختی
duress
U
سختی
terribleness
U
سختی
steeliness
U
سختی
soreness
U
سختی
hardily
U
به سختی
hardiness
U
سختی
long suffering
U
سختی کش
intolerableness
U
سختی
impenetrableness
U
سختی
intension
U
سختی
intenseness
U
سختی
implacability
U
سختی
inclemency
U
سختی
odburacy
U
سختی
hard lines
U
سختی
roughing
U
سختی
rigorousness
U
سختی
rigorism
U
سختی
rigor
U
سختی
inexpiableness
U
سختی
flintiness
U
سختی
inexorability
U
سختی
oppressiveness
U
سختی
grievousness
U
سختی
induration
U
سختی
rigours
U
سختی
austerity
U
سختی
hardness of water
U
سختی اب
rigour
U
سختی
rigors
U
سختی
privations
U
سختی
privation
U
سختی
violence
U
سختی
severity
U
سختی
intensity
U
سختی
intractability
U
سختی
hardships
U
سختی
hardship
U
سختی
inflexibility
U
سختی
rigidity
U
سختی
difficulty
U
سختی
difficulties
U
سختی
hardness
U
سختی
seriously
U
به سختی
heavily
U
به سختی
irreconcilability
U
سختی در عقیده
rebound hardness
U
سختی جهشی
hardly any
U
به سختی هیچ
[هر]
narrow circumstances
U
تنگی سختی
I hardly ate
U
من تو را سختی خوردم
softens
U
سختی را گرفتن
irreconcilableness
U
سختی در عقیده
refractorily
U
باسر سختی
painfulness
U
زحمت سختی
strain hardness
U
سختی کشی
strain hardness
U
سختی درجه
to suffer hardship
U
سختی کشیدن
life of privation
U
زندگی در سختی
softener
U
کاهنده سختی اب
sclerometer
U
سختی سنج
water hardness
U
درجه سختی آب
tenacity coefficient
U
ضریب سختی
thermosetting
U
سختی پذیر
permanent hardness of water
U
سختی دایم اب
permanent hardness
U
سختی دائمی
temporary hardness
U
سختی موقت
imperviousness
U
سختی بی اعتنائی
gameness
U
جان سختی
resistance
U
سختی مخالفت
soften
U
سختی را گرفتن
softened
U
سختی را گرفتن
eburnation
U
عاجی سختی
durometer
U
سختی سنج
depth of hardening zone
U
عمق سختی
solidity
U
استواری سختی
depth of case
U
عمق سختی
stubbornness
U
سر سختی لجاجت
asperity
U
سختی ترشی
acataposis
U
سختی بلع
graveness
U
عبوسی سختی
hardenability
U
قابلیت سختی
impact hardness
U
سختی برخورد
stubbornly
U
از روی سر سختی
granite
U
سختی استحکام
addle
U
سختی گرفتاری
hardness test
U
ازمایش سختی
duration
U
سختی بقاء
to start with difficulty
U
به سختی روشن شدن
to escape with life and limb
U
سختی رهایی جستن
quenching
U
ترساندن درجه سختی
thrust hardness
U
درجه سختی فشاری
thermoplastics
U
پلاستیک سختی ناپذیر
thermoset
U
پلاستیک سختی ناپذیر
hardly a child anymore
U
دیگر به سختی بچه ای
to rub through or along
U
با سختی بسر بردن
stress
U
سختی پریشان کردن
stressing
U
سختی پریشان کردن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
come down hard on
<idiom>
U
به سختی تنبه کردن
stresses
U
سختی پریشان کردن
It was raining hard.
U
باران سختی می با رید
nip and tuck
<idiom>
U
به سختی تمام کردن
vickers hardness test
U
ازمایش سختی ویکرز
rockwell hardness test
U
ازمایش سختی راک ول
drop hardness test
U
ازمایش سختی سقوطی
rebound hardness test
U
ازمایش سختی جهشی
scleroscope hardness
U
دستگاه سختی سنج
scratch hardness
U
درجه سختی خراش
scratch hardness tester
U
ازمایشگر سختی خراش
red hardness
U
سختی گرم سرخ
brinell hardness number
U
ضریب سختی برینل
hardness testing machine
U
دستگاه ازمایش سختی
heavy fighting is in progress
U
جنگ سختی جریان
Difficult times lie ahead.
U
دوران سختی درپیش است
pressed for time
<idiom>
U
با اشکال وبه سختی وقت
let (someone) have it
<idiom>
U
شخصی را به سختی صدمه زدن
to plow
[one's way]
through something
[American English]
U
با سختی در کاری جلو رفتن
violence
U
شدت و تندی و سختی خشونت
pull through
U
در سختی بکسی کمک کردن
footed
U
سر تیر ماده سختی راقراردادن
water softener
U
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
to get off cheaply
U
بدون سختی رها یافتن
joming test
U
ازمایش تعیین سختی فلزات
to get off easy
U
بدون سختی رها یافتن
to get off lightly
U
بدون سختی رها یافتن
hardness tester
U
ازمایش کننده یا تستر سختی
lift is full of troubles
U
زندگی را سراسر سختی است
to pile up or on the agony
U
شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
dark horse
<idiom>
U
کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
serverance allowance
U
حق پوشاک برای سختی هوا
thermoplast
U
پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
English is not a hard language .
U
انگلیسی زبان سختی نیست
charley horse
U
سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
He is hard nut to crack .
U
آدم سختی (سخت گیری )است
irresistibleness
U
غیر قابل مقاومت بودن سختی
brinell hardness test
U
طریقه اندازه گیری سختی برینل
dutch uncle
U
کسی که به سختی دیگری راملامت کند
to talk like a Dutch uncle to somebody
[American E]
<idiom>
U
کسی را به سختی راملامت کردن
[اصطلاح]
vicker's diamond hardness tester
U
دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
implacably
U
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
impenitence
U
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time
<idiom>
U
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
dimension stock
U
چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
accolade
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix.
U
بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns
U
دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
durometer
U
اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
high test
U
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness
U
درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
accolades
U
سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
to stand the racket
U
ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
parkinsonism
U
اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
lignum vi tae
U
یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
cold rolling
U
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby.
U
ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds
U
شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem
U
روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
temper brittleness
U
شکنندگی حالت سختی شکنندگی بازپخت
aviation pay
U
معاش هوایی سختی خدمت هوایی
brinell hardness
U
سنجش سختی نسبی اجسام جامد یا صلب توسط اندازه گیری میزان فرورفتگی ناشی از فشردن گلوله 01 میلیتری سخت روی سطح فلز موردازمایش
cold working
U
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com