English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 217 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
shade U سایه دار کردن
shades U سایه دار کردن
shadings U سایه دار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
watermark U علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks U علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
shade U سایه دار کردن سایه افکندن
shades U سایه دار کردن سایه افکندن
shadings U سایه دار کردن سایه افکندن
overcast U سایه افکندن ابر ابر دار کردن
hill shading U سایه زدن ارتفاعات و تپه هاروی نقشه رنگ کردن ارتفاعات در عکس جهت تابش نور خورشید
mezzotint U نقاشی سایه روشن کردن
mezzotinto U نقاشی سایه روشن کردن
stipple U با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
to go to the shades U مردن سایه دار کردن
To shadow someone. U مثل سایه کسی را تعقیب کردن
Other Matches
silhouettes U طرح سایه سایه انداختن
silhouette U طرح سایه سایه انداختن
half tone screen U صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting U سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
He fight with his shadow. <proverb> U او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
shades U سایه
cleek U سایه
shadowless U بی سایه
shadowed U سایه
shadiness U سایه
shadow U سایه
auspices U سایه
shadowing U سایه
shadings U سایه
shadows U سایه
thanks to..... U در سایه
sunshade U سایه
umbrage U سایه
shading U سایه
umbra U سایه
sunshades U سایه
shade U سایه
umber U سایه
umbrageous [literary] <adj.> U سایه دار
kinema or cin U سایه نما
kinephantoscope U سایه نما
penumbra U نیم سایه
silhouette target U سایه هدف
umbrageous U سایه دار
shadings U سایه بان
shadeless U بدون سایه
shader U سایه رنگ زن
to go to the shades U سایه افکندن در
shady [place] <adj.> U سایه دار
shaded <adj.> U سایه دار
shadow play U نمایش سایه ها
shadowlike U سایه مانند
obtenebrate U سایه افکندن بر
drop shadow U سایه برجسته
shadings U سایه انداختن
bowers U سایه بان
adumbral U سایه افکن
bower U سایه بان
overshadows U سایه افکندن بر
umber U سایه انداختن
canopy U سایه بان
canopies U سایه بان
shadowy <adj.> U سایه دار
shadowy U سایه افکن
umbriferous U سایه افکن
light and shade U سایه روشن
tone U سایه رنگ
tones U سایه روشن
adumbration U سایه افکنی
sciamachy U جنگ با سایه
ski graphŠetc U سایه نگاری
sciagraphy U سایه نگاری
lighting U سایه روشن
overcast U سایه انداختن
shadowy U سایه مانند
bowery U سایه دار
shades U سایه بان
halftones U سایه رنگ
halation U نیم سایه
shadowing U شدو سایه
shadowing U شبح سایه
overshadowing U سایه افکندن بر
shade U سایه بان
boxed cornice U سایه بان
overshadowed U سایه افکندن بر
shadows U شبح سایه
To cast a shadow . U سایه انداختن
half shadow U نیم سایه
To cast a shadow. U سایه انداختن
shades U سایه انداختن
tone U سایه روشن
shading U سایه اندازی
shadows U شدو سایه
shading U سایه زنی
halftone U سایه رنگ
penumbra U سایه روشن
shadow U شدو سایه
overshadow U سایه افکندن بر
shady U سایه دار
shadow U شبح سایه
shadowed U شبح سایه
hatching U سایه زنی
somber U سایه دار
sombre U سایه دار
tinges U سایه رنگ
shadowed U شدو سایه
tinge U سایه رنگ
half tone U سایه روشن
shade U سایه انداختن
halftoning U سایه رنگ زدن
pastel shades U سایه رنگهای خفیف
shades U جای سایه دار
thermal shadow U سایه روشن حرارتی
phantasm U فاهر فریبنده سایه
to be afraid of one's own shadow . از سایه خود هم ترسیدن .
shade U جای سایه دار
shady U سایه افکن مشکوک
thank you U سایه شما کم نشود
umbrage U سایه شاخ و برگ
umbrage U شابهت سایه وار
thanks U افهار امتنان در سایه
half tone U سایه روشن زدن
contrasted U زمینه طرح و سایه
contrasts U زمینه طرح و سایه
auspice U سایه حمایت توجهات
contrasting U زمینه طرح و سایه
gray scale U مقیاس سایه زنی
contrast U زمینه طرح و سایه
shading response U پاسخ سایه روشن
She has become rather off hand. U سایه اش سنگین شده
sciagraph U عکس سایه نما
adumbrate U سایه افکندن بر طرح
shadings U جای سایه دار
tintless U بدون سایه رنگ
shadow factor U ضریب انحراف سایه
pencilled U بامداد سایه زده
croddhatching U بطور اریب سایه زدن
shaded pole motor U موتور با قطب سایه دار
shade U اختلاف جزئی سایه رنگ
tones U سایه روشن عکس هوایی
The trees give a pleasant shade . U درختان سایه قشنگه می اندازد
shadings U اختلاف جزئی سایه رنگ
shades U اختلاف جزئی سایه رنگ
luminist U نقاش سایه روشن نما
sciomantic U غیبگو از روی سایه مرده
tone U سایه روشن عکس هوایی
crosshatch U بطور اریب سایه زدن
contrast enhancement U توسعه تشخیص سایه روشن
hachure U سایه زنی قلم هاشور زدن
shadow U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
shadowed U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solids U سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadowing U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
solid U سه بعدی سایه دار ایجاد میکند
shadows U سایه افکندن بر رد پای کسی را گرفتن
anti dazzle vizor U سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
sciomacy U غیب گویی از روی سایه مرده
Lets sit in the shade , Its cooler. U توی سایه بنشینیم خنک تر است
galanty show U نمایش اشکال بوسیله سایه انداختن
He hates my gusts. He detests me . He loathes the sight of me . U سایه ام را با تیر می زند ( دشمنی وعداوت )
tones U درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
hachures U خطوط مقطع کوتاه برای سایه زدن بعکس
tone U درجه تیرگی و سایه داربودن رنگ در گرافیک کامپیوتری
shadow factor U ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
grey scale U سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
tan alt U ضریب انحراف سایه برای تعیین ارتفاع اشیا در روی عکس هوایی
monochrome U صفحه نمایش کامپیوتر که متن و گرافیک را سیاه و سفید و سایه دار و نه رنگی نشان میدهد
composite video U واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
hypsometric diagram U طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
cloud U ابری شدن سایه افکن شدن
clouds U ابری شدن سایه افکن شدن
To shade ones eyes. U سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
clouding U ابری شدن سایه افکن شدن
half tone U رنگ متوسط سایه رنگ
blacked U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacks U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black U 1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
offset knots U گره نامتقارن [گاه جهت ایجاد سایه و تفاوت ظاهری طرح با دیگر قسمت ها به جای تکرار گره زدن بر روی دو تار مشابه در ردیف بافت بعدی از سه تار شماره یک، دو، سه و یا یک، سه، دو استفاده می کنند.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com