Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
anti dazzle vizor
U
سایه بان شیشه جلوی اتومبیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
windshield
U
شیشه جلوی اتومبیل
wind screen
U
شیشه جلوی اتومبیل
windshields
U
شیشه جلوی اتومبیل
windscreen
U
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
windscreens
U
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
front mud guard
U
گلگیر جلوی اتومبیل
front wing
U
گلگیر جلوی اتومبیل
ackermanaxle
U
محور جلوی اتومبیل
front wheel suspension
U
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
panel
U
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
panels
U
قسمت جلوی پیشخوان اتومبیل وهواپیماوغیره
He parked the car right in front of the garage.
U
درست جلوی گاراژ اتومبیل را پارک کرد
windshield
U
شیشه جلو اتومبیل
windshields
U
شیشه جلو اتومبیل
shades
U
سایه دار کردن سایه افکندن
shade
U
سایه دار کردن سایه افکندن
shadings
U
سایه دار کردن سایه افکندن
silhouettes
U
طرح سایه سایه انداختن
silhouette
U
طرح سایه سایه انداختن
half tone screen
U
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
slingshot
U
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshots
U
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
plate glass
U
شیشه سنگ شیشه تختهای
ink bottle
U
شیشه مرکب شیشه جوهر
glassman
U
تاجر شیشه شیشه ساز
stock car
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-car
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock-cars
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod
U
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
flatbed
U
وسیلهای با شیشه مسط ح که کار هنری روی آن قرار می گیرد نوک اسکن زیر شیشه حرکت میکند و تصویر را به فایل گرافیکی تبدیل میکند
vignetting
U
سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
automobiles
U
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobile
U
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
He fight with his shadow.
<proverb>
U
او با سایه خود مى جنگد (از سایه خود مى ترسد).
vitrify
U
بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
glass wool
U
پشم یا براده شیشه پشم شیشه
feont
U
جلوی
frontward
U
جلوی
former
U
جلوی
in the way
U
جلوی راه
sincipital
U
واقع در جلوی سر
fore
U
جلوی درجلو
before my very eyes
U
جلوی چشمهایم
forwarded
U
جلوی گستاخ
forward
U
جلوی گستاخ
fore
U
جلوی قایق
prior
U
پیشین جلوی
at the fore
U
در جلوی کشتی
afterleech
U
بادبان جلوی قایق
anticum
U
جرز جلوی معبد
cambers
U
انحنای جلوی اسکی
bowling crease
U
خط موازی جلوی پایه ها
head sail
U
بادبان جلوی دکل
camber
U
انحنای جلوی اسکی
foresheets
U
فضای جلوی قایق
forward area
U
منطقه جلوی رزم
to get in the way
U
جلوی راه را گرفتن
forward echelon
U
رده جلوی نبرد
googol
U
عدد یک با صد صفر در جلوی ان
bowing
U
قسمت جلوی قایق
prowords
U
کلمات جلوی جملات
Get out of my face!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
Get out of my sight!
<idiom>
U
از جلوی چشمم دور شو!
bow
U
قسمت جلوی قایق
to stop the bus
U
جلوی اتوبوس را گرفتن
under one's nose
<adv.>
U
جلوی چشم کسی
decks
U
سکوی جلوی تانک
decked
U
سکوی جلوی تانک
deck
U
سکوی جلوی تانک
bows
U
قسمت جلوی قایق
nose spray
U
بسکهای جلوی گلوله
bowed
U
قسمت جلوی قایق
I walked past the shop ( store ) .
U
از جلوی فروشگاه گذشتم
jibbing
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
to bridle one's own tongue
U
جلوی زبان خودرا گرفتن
To teach grandma to suck eggs.
U
جلوی لوطی معلق زدن
foresail
U
بادبان سه گوش در جلوی دکل
forebody
U
بدنه قسمت جلوی ناو
to block
[hold up]
(the) traffic
U
جلوی رفت و آمد را گرفتن
jibs
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
nip in the bud
<idiom>
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
jibbed
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
jib
U
بادبان سه گوشه جلوی دکل
forwards
U
سه بازیگر جلوی تور والیبال
hold one's fire
<idiom>
U
جلوی زبان خود را گرفتن
to nip something in the bud
U
از ابتدا جلوی چیزی را گرفتن
foreshores
U
لبه جلوی ساحل دریا
Accidents wI'll happen .
U
جلوی اتفاق رانتوان گرفت
To keep prices down.
U
جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
foreshore
U
لبه جلوی ساحل دریا
metopon
U
قسمت جلوی زائده جلومغز
forward bow spring
U
فنر جلوی سینه کشتی
shadow
U
سایه
shadowing
U
سایه
umbra
U
سایه
thanks to.....
U
در سایه
shadings
U
سایه
shadowed
U
سایه
shades
U
سایه
sunshade
U
سایه
sunshades
U
سایه
shade
U
سایه
shadows
U
سایه
shading
U
سایه
shadiness
U
سایه
cleek
U
سایه
shadowless
U
بی سایه
umbrage
U
سایه
auspices
U
سایه
umber
U
سایه
to get in somebody's way
U
جلوی راه کسی
[چیزی]
را گرفتن
fore and aft
U
واقع درطول کشتی جلوی و عقبی
It took place under my very eyes.
U
درست جلوی چشمم اتفاق افتاد
to block
[to block up]
[to clog]
[to clog up]
something
U
جلوی جریان
[ریزش]
چیزی را گرفتن
washed
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
washes
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
wash
U
حرکت غیرمجاز جلوی قایق دیگر
He doesnt smok in front of (in the presence of)his father.
U
جلوی پدرش سیگار نمی کشد
Come and get warm by the fire .
U
بیا جلوی آتش که گرم بشوی
There is nothing to prevent me.
U
هیچی نمیتونه جلوی منو بگیره.
foreland
U
زمین جلوی موضع دماغه سنگر
Drop me by the phone booth.
U
مرا جلوی کیوسک تلفن پیاده کن
shadowy
<adj.>
U
سایه دار
shady
U
سایه دار
shader
U
سایه رنگ زن
shades
U
سایه انداختن
tinges
U
سایه رنگ
hatching
U
سایه زنی
halation
U
نیم سایه
To cast a shadow.
U
سایه انداختن
shadow play
U
نمایش سایه ها
half tone
U
سایه روشن
half shadow
U
نیم سایه
bower
U
سایه بان
shadings
U
سایه بان
kinephantoscope
U
سایه نما
shadow
U
شبح سایه
shadow
U
شدو سایه
kinema or cin
U
سایه نما
sciamachy
U
جنگ با سایه
ski graphŠetc
U
سایه نگاری
sciagraphy
U
سایه نگاری
shadowed
U
شبح سایه
umber
U
سایه انداختن
shadowing
U
شبح سایه
shadowing
U
شدو سایه
bowers
U
سایه بان
shadows
U
شدو سایه
canopies
U
سایه بان
canopy
U
سایه بان
shadows
U
شبح سایه
shadeless
U
بدون سایه
shadings
U
سایه انداختن
light and shade
U
سایه روشن
tinge
U
سایه رنگ
shadowed
U
شدو سایه
overshadowing
U
سایه افکندن بر
lighting
U
سایه روشن
umbrageous
U
سایه دار
shading
U
سایه اندازی
shades
U
سایه بان
shading
U
سایه زنی
shadowy
U
سایه مانند
shadowy
U
سایه افکن
somber
U
سایه دار
drop shadow
U
سایه برجسته
to go to the shades
U
سایه افکندن در
To cast a shadow .
U
سایه انداختن
tone
U
سایه روشن
boxed cornice
U
سایه بان
tones
U
سایه روشن
overshadowed
U
سایه افکندن بر
bowery
U
سایه دار
overshadow
U
سایه افکندن بر
penumbra
U
نیم سایه
shaded
<adj.>
U
سایه دار
overshadows
U
سایه افکندن بر
umbrageous
[literary]
<adj.>
U
سایه دار
adumbration
U
سایه افکنی
shady
[place]
<adj.>
U
سایه دار
silhouette target
U
سایه هدف
overcast
U
سایه انداختن
adumbral
U
سایه افکن
sombre
U
سایه دار
shade
U
سایه انداختن
halftones
U
سایه رنگ
penumbra
U
سایه روشن
umbriferous
U
سایه افکن
obtenebrate
U
سایه افکندن بر
shade
U
سایه بان
shadowlike
U
سایه مانند
tone
U
سایه رنگ
halftone
U
سایه رنگ
mizzen staysail
U
بادبان روی سیم جلوی دکل فرعی
tacking
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tack
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
tacked
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
Drop me off in front of the train station!
U
من را جلوی ایستگاه راه آهن پیاده کنید!
tacks
U
گوشه پایینی و جلوی بادبان طولی ناو
You are roasting yourself in front of the fire .
U
خودت را جلوی آتش که داری کباب می کنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com