English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decorated U زینت کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
scarf joint U جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burger U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burgers U تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak U گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess. U دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
adornment U زینت
grnish U زینت
adornments U زینت
ornament U زینت
zenith U زینت
gracing U زینت بخشیدن
decker U زینت دهنده
grace U زینت بخشیدن
graced U زینت بخشیدن
graces U زینت بخشیدن
bedecks U زینت دادن
adorn U زینت دادن
trim U زینت دادن
bedecking U زینت دادن
bedecked U زینت دادن
bedeck U زینت دادن
grnisher U زینت کننده
trims U زینت دادن
trimmest U زینت دادن
adorning U زینت کننده
ornamented U زینت شده
adorns U زینت دادن
decorous U زینت دار
decoration U زینت کاری
decorating U زینت کردن
decorates U زینت کردن
decorations U زینت کاری
decorate U زینت کردن
passementerie U زینت الات
decked U : اراستن زینت کردن
flourish U زینت کاری کردن
deck U : اراستن زینت کردن
star U باستاره زینت کردن
flourished U زینت کاری کردن
flourishes U زینت کاری کردن
starred U باستاره زینت کردن
decks U : اراستن زینت کردن
tessellate U باموزاییک زینت دادن
stars U باستاره زینت کردن
medallion U با مدال بزرگ زینت دادن
ornamentallyr U از لحاظ تزئین میناب زینت
medallions U با مدال بزرگ زینت دادن
ornamentally U از لحاظ تزئین منباب زینت
head work U زینت مخصوص سنگ سرطاق
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
spangles U پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
pailette U زینت الات بدلی مانندمنجوق وغیره
spangle U پولک وسنگهای بدلی زینت لباس
pailett U زینت الات بدلی مانند منجوق وغیره
embriodery U [آراستن و زینت دادن زمینه فرش به کمک سوزن کاری و گلدوزی]
accessory objects U لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
godroon U اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
trimmer U زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
bloat U پف کرده
soufflTs U پف کرده
beastby U کرده
bouffant U پف کرده
puff pastry U پف کرده
souffle U پف کرده
souffles U پف کرده
infusions U دم کرده
gelid U یخ کرده
i am 0 rials out of pocket U کرده ام
puffed <adj.> U پف کرده
unconscious U غش کرده
unconsciously U غش کرده
puffed out <adj.> U پف کرده
puffy <adj.> U پف کرده
tumid <adj.> U پف کرده
off the trail U پی گم کرده
turgid <adj.> U پف کرده
infusion U دم کرده
off the track U ازخط پی گم کرده
fled U فرار کرده
nodular U ورم کرده
rooted U ریشه کرده
tumid U اماس کرده
they have done their work U را کرده اند
let it be done U کرده شود
testate U وصیت کرده
sawn U اره کرده
mistaken U اشتباه کرده
sweated U عرق کرده
overage U کم رشد کرده
self taught U تحصیل کرده
refined U تمیز کرده
picked U پاک کرده
chose U انتخاب کرده
whey U شیرچرخ کرده
protuberant U باد کرده
begotten U تولید کرده
swollen U ورم کرده
swollen U اماس کرده
smoothfaced U صاف کرده
purified U پاک کرده
iced U خنک کرده
risen U طلوع کرده
it is very easily done U کرده میشود
educated U تحصیل کرده
strained U صاف کرده
inwrought U از تو کار کرده
grown U رشد کرده
fucate U رنگ کرده
fubsy U قوز کرده
fretty U اماس کرده
restrained U لگام کرده
blubbery U ورم کرده
tinned U قوطی کرده
wedded U ازدواج کرده
fecit U درست کرده
farthingale U دامن پف کرده
farcie U دلمه کرده
farci U دلمه کرده
enrooted U ریشه کرده
deep rooted U ریشه کرده
bendon U نیت کرده
ghee U کره اب کرده
clarified U صاف کرده
beheld U مشاهده کرده
pulled U خشک کرده
intumescent U اماس کرده
intumescent U باد کرده
baggily U بطورباد کرده
in flower U شکوفه کرده
iced ppa U خنک کرده
he is worn with travel U سفراوراخسته کرده
ventricular U باد کرده
warm infusion U چیز دم کرده
airless U گرفته یا دم کرده
ghi U کره اب کرده
distent U ورم کرده
puffy <adj.> U ورم کرده
tumid <adj.> U ورم کرده
tumescent U ورم کرده
full grown U رشدکامل کرده
full-grown U رشدکامل کرده
turgid <adj.> U ورم کرده
puffed <adj.> U باد کرده
puffed out <adj.> U باد کرده
hidden U پنهان کرده
blown U ورم کرده
fried U سرخ کرده
grown-up U رشد کرده
grown-ups U رشد کرده
deep-rooted U ریشه کرده
knotted U ازدحام کرده
puffy <adj.> U باد کرده
worked [been successful] <past-p.> U کار کرده
carpeted U فرش کرده
inveterate U ریشه کرده
puffed <adj.> U ورم کرده
puffed out <adj.> U ورم کرده
getting U کسب کرده
puffed <adj.> U آماس کرده
indrawn U جذب کرده
shots U اصابت کرده
puffy <adj.> U آماس کرده
shot U اصابت کرده
tumid <adj.> U باد کرده
painted U رنگ کرده
turgid <adj.> U باد کرده
tumid <adj.> U آماس کرده
I have a flat [tire] . U من پنچر کرده ام.
billowy U باد کرده
gets U کسب کرده
unruffled U ارام کرده
get U کسب کرده
puffed out <adj.> U آماس کرده
turgid <adj.> U آماس کرده
bunged up U باد کرده
began U شروع کرده
saute U در روغن سرخ کرده
fresco a wall U دیوار سفید کرده را
hidden information U اطلاعات پنهان کرده
cowslip tea U گل گاو زبان دم کرده
cursed with porerty U نفرین کرده به گدایی
married U عروسی کرده متاهل
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
dried fruit U میوه خشک کرده
ranker U افسر سربازی کرده
Now you are picking on me. U حالادیگر به من بند کرده ای
school drop out U ترک تحصیل کرده
they are on strike U اعتصاب کرده اند
cultured U مهذب تحصیل کرده
newlywed U تازه ازدواج کرده
tumid U ورم کرده متورم
magdalen or lene U فاحشه توبه کرده
stum U اب انگورتازه درخم کرده
i am f.caught U عجب گیری کرده ام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com