English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
biocid U زیست کش مانع حیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biochemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
biological chemistry U شیمی حیات [زیست شیمی]
biogenesis U تکامل حیات پیدایش حیات
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
hedgehog U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs U مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
intravital U در طی حیات
vita U حیات
divan U حیات
diwan U حیات
lives U حیات
life U حیات
subsistence U حیات
alkahest U اب حیات
intravitam U در طی حیات
brio U حیات
damming U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing U محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams U سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
vivifier U حیات بخش
vitalization U حیات بخشی
vitalism U حیات گرایی
vital energy U قوه حیات
enliven U حیات بخشیدن
life giving U حیات بخش
alive U در قید حیات
resurgence U تجدید حیات
vivification U حیات بخشی
vivific U حیات بخش
vivific U دارای حیات
enlivened U حیات بخشیدن
wildlife U حیات وحش
renascence U تجدید حیات
revitalization U تجدید حیات
life test U ازمون حیات
aboveground U در قید حیات
life force U نشاط حیات
rebirth U تجدید حیات
resuscitative U حیات بخش
enlivens U حیات بخشیدن
staff of life U مایه حیات
enlivening U حیات بخشیدن
base-court U حیات بیرونی
To be in the land of the living . U درقید حیات بودن
biotic U مربوط به حیات وزندگی
embolden U حیات تازه بخشیدن
wildlife management U مدیریت حیات وحش
reanimate U حیات تازه بخشیدن
viability U امکان ادامه حیات
renascent U تجدید حیات کننده
unregenerate U دوباره حیات نیافته
reanimate U حیات تازه بخشیدن
unregenerated U دوباره حیات نیافته
endemic wildlife U حیات وحش بومی
vitalism U اعتقاد به اصالت حیات
hearten U حیات تازه بخشیدن
encourage U حیات تازه بخشیدن
countenance [encourage] U حیات تازه بخشیدن
elate U حیات تازه بخشیدن
ocant altitude U ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor U وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
revivification U تجدید حیات رونق تازه
antibiotic U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antibiotics U جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
biocid U قاطع حیات کشنده حشرات
refuge U اواره گاه حیات وحش
To the end of time. U حیات ابد (زندگی جاویدان )
refuges U اواره گاه حیات وحش
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
reviver U تجدید حیات کننده بهوش اورنده
biologic U وابسته بعلم حیات یا زندگی شناسی
zombiism U اعتقاد به حلول و تجدید حیات جسمانی مرده
metabolisms U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
metabolism U تحولات بدن موجود زنده برای حفظ حیات
bioastronautics U مطالعه اثرات مسافرتهای فضایی در اشکال مختلف حیات
biologism U اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
advancement U سهم الارثی که در زمان حیات پدر به فرزندان می دهند پیش قسط
abio U کلمه ایست که بصورت پیشوندبکار رفته و بمعنی بدون زندگی و عاری از حیات است
bio- U زیست -
symbion U هم زیست
biogen U زیست زا
subsistence U زیست
performance of the dam U زیست سد
biome U زیست بوم
eco- U زیست بوم
biosphere U زیست کره
biosphere U فضای زیست
biosphere U زیست سپهر
subsist U زیست کردن
biological clock U زیست گشت
homeland U زیست بوم
subsisted U زیست کردن
biomechanics U زیست مکانیک
biometrics U زیست سنجش
biometry U زیست سنجی
biopolymer U زیست بسپار
biospher U زیست کره
biotype U زیست گروه
joie de vivre U زیست شادی
biometrics U زیست سنجی
subsisting U زیست کردن
subsists U زیست کردن
biogases U زیست گاز
environments U محیط زیست
subsistence U وسایل زیست
libido U زیست مایه
livability U زیست پذیری
liveware U زیست افزار
inhabitant U زیست کننده در
viability U زیست پذیری
environment U محیط زیست
biogas U زیست گاز
existences U زیست موجودیت
existence U زیست موجودیت
exvia U برون زیست
biophysics U زیست- فیزیک
libidinal U زیست مایهای
life force U زیست نیرو
life space U فضای زیست
libidos U زیست مایه
subsistence U مربوط به زیست
biogenesis U زیست زاد
biologically U زیست شناختی
settlement U زیست گاه
settlements U زیست گاه
biochemist U زیست شیمیدان
modus vivendi U شیوه زیست
biologist U زیست شناس
biochemists U زیست شیمیدان
biological chemistry U زیست شیمی
biological U زیست شناختی
biochemistry U زیست- شیمی
work U زیست عمل
biochemistry U زیست شیمی
biogeographic U زیست جغرافیایی
biology U زیست شناسی
biogeography U زیست جغرافی
worked U زیست عمل
biologism U زیست شناسی
homelands U زیست بوم
bioluminescence U زیست تابی
biomass U زیست توده
biome U اقلیم زیست
biogenosphere U زیست سپهر
biogenosphere U زیست کره
biotechnology U زیست فناوری
colony U زیست گاه
biogenetic U زیست زادی
biogenic U زیست زاییده
phenology U زیست پدیده شناسی
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
viable U زیست پذیر ماندنی
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
limnic U زیست کننده در اب شیرین
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
limicoline U زیست کننده درساحل
environmental costs U مضار زیست محیطی
environmental conservation U حفافت محیط زیست
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
environmental benefit U فواید زیست محیطی
coexistent U باهم زیست کننده
biological control U کنترل زیست شناختی
biologism U زیست شناختی نگری
environmentalism U محیط زیست شناسی
environmentalism U محیط زیست گرایی
life zone U منطقه زیست شناسی
biochron U زیست زمان جانداران
environmental protection U حفاظت محیط زیست
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
human biometric U زیست سنجی انسانی
geobiology U زمین زیست شناسی
fluvial U زیست کننده در رودخانه
biomass pyramid U هرم زیست توده
environmentalists U محیط زیست شناس
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
eco-technology U فناوری زیست بوم
eco-tech U فناوری زیست بوم
environmentalist U محیط زیست شناس
saltwater U زیست کننده در اب شور
environmentalist U محیط زیست گرا
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
environmentalists U محیط زیست گرا
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com