Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
joie de vivre
U
زیست شادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to tip something
[British E]
U
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
U
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation
U
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
capered
U
شادی
capers
U
شادی
caper
U
شادی
joy
U
شادی
joys
U
شادی
pleasance
U
شادی
curvet
U
شادی
rejoicings
U
شادی
rejoicing
U
شادی
exultation
U
شادی
jubilation
U
شادی
joyless
U
بی شادی
gala
U
شادی
galas
U
شادی
airiness
U
شادی
joyance
U
شادی
gaiety
U
شادی
revelery
U
شادی
glee
U
شادی
mirth
U
نشاط شادی
joyously
U
از روی شادی
reveled
U
شادی کردن
banzai
U
هلهله شادی
joy
U
شادی کردن
exultance
U
وجد و شادی
joys
U
شادی کردن
revels
U
شادی کردن
happiness
U
شادی خوشنودی
reveling
U
شادی کردن
plaudit
U
هلهله شادی
revelling
U
شادی کردن
high jinks
U
سروصدا و شادی
revel
U
شادی کردن
acclamation
U
تحسین و شادی
merriment
U
ابراز شادی
jubilate
U
فریاد شادی
mirthfulness
U
شادی ونشاط
breezy
U
شادی بخش
fool's paradise
U
شادی احمقانه
effervescence
U
طراوت و شادی
cock-a-hoop
U
شادی کنان
jubilees
U
روز شادی
f.mirth
U
شادی جشن
revelled
U
شادی کردن
jubilee
U
روز شادی
To be in raptures . To be overjoyed .
U
غرق در شادی بودن
tragicomedy
U
دارای حزن و شادی
they returned in triumph
U
شادی کنان برگشتند
gleefully
U
از روی شادی و خوشحالی
ovation
U
شادی وسرور عمومی
elation
U
ترفیع سرفرازی شادی
tragicomedies
U
دارای حزن و شادی
ovations
U
شادی وسرور عمومی
exulting
U
شادی کردن وجدکردن
exulted
U
شادی کردن وجدکردن
exult
U
شادی کردن وجدکردن
exults
U
شادی کردن وجدکردن
carnival
U
کاروان شادی جشن
carnivals
U
کاروان شادی جشن
with rejoicings and embraces
U
با شادی و فریاد هورا
to be pleased for somebody
U
در شادی کسی سهیم شدن
to be psyched for somebody
[American E]
U
در شادی کسی سهیم شدن
to be glad for somebody's sake
U
در شادی کسی سهیم شدن
whoopla
U
عیاشی و شادی پر سرو صدا
capered
U
از روی شادی جست وخیزکردن
to overcrow one's rival
U
از پیروزی بر حریف شادی کردن
He was transported with joy.
U
از شادی درپوست نمی گنجید
capers
U
از روی شادی جست وخیزکردن
caper
U
از روی شادی جست وخیزکردن
She was transported with joy .
U
شادی تمام وجودش را فرا گرفت
fly in the ointment
<idiom>
U
یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
gee whiz
<idiom>
U
بافریاد شادی خود رانشان دادن
jobilate
U
شادی کردن از خوشی فریاد زدن
inequality operator
U
نشانه بیان عدم شادی دو متغیر یا دو مقدار
kirmess
U
جشن وعیدسالیانهای که ........وفریادهای شادی برپامی کنند
mardi gras
U
سه روز قبل از چهارشنبه توبه کاتولیک ها که دراستان لویزیانا کاروان شادی حرکت میکند
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'.
U
هفته آینده کانال
[تلویزیون]
را برای قسمت دیگری از
{ساعت شادی}
تنظیم کنید.
symbion
U
هم زیست
performance of the dam
U
زیست سد
bio-
U
زیست -
subsistence
U
زیست
biogen
U
زیست زا
eco-
U
زیست بوم
life space
U
فضای زیست
life force
U
زیست نیرو
libidinal
U
زیست مایهای
biological chemistry
U
زیست شیمی
exvia
U
برون زیست
livability
U
زیست پذیری
liveware
U
زیست افزار
biological clock
U
زیست گشت
biogases
U
زیست گاز
biogas
U
زیست گاز
homeland
U
زیست بوم
homelands
U
زیست بوم
biotechnology
U
زیست فناوری
colony
U
زیست گاه
subsisted
U
زیست کردن
work
U
زیست عمل
biomass
U
زیست توده
biochemists
U
زیست شیمیدان
subsists
U
زیست کردن
subsisting
U
زیست کردن
subsist
U
زیست کردن
inhabitant
U
زیست کننده در
biome
U
اقلیم زیست
environments
U
محیط زیست
environment
U
محیط زیست
biophysics
U
زیست- فیزیک
biome
U
زیست بوم
biomechanics
U
زیست مکانیک
worked
U
زیست عمل
biology
U
زیست شناسی
biochemistry
U
زیست- شیمی
biochemistry
U
زیست شیمی
biogenesis
U
زیست زاد
biogenetic
U
زیست زادی
biologically
U
زیست شناختی
biogenic
U
زیست زاییده
biogenosphere
U
زیست کره
biogenosphere
U
زیست سپهر
biogeographic
U
زیست جغرافیایی
biogeography
U
زیست جغرافی
biological
U
زیست شناختی
biologism
U
زیست شناسی
biochemist
U
زیست شیمیدان
biometrics
U
زیست سنجی
biopolymer
U
زیست بسپار
libido
U
زیست مایه
libidos
U
زیست مایه
biotype
U
زیست گروه
viability
U
زیست پذیری
existence
U
زیست موجودیت
settlements
U
زیست گاه
settlement
U
زیست گاه
existences
U
زیست موجودیت
biologist
U
زیست شناس
modus vivendi
U
شیوه زیست
biospher
U
زیست کره
subsistence
U
مربوط به زیست
biometry
U
زیست سنجی
biosphere
U
زیست سپهر
subsistence
U
وسایل زیست
biometrics
U
زیست سنجش
biosphere
U
زیست کره
bioluminescence
U
زیست تابی
biosphere
U
فضای زیست
environmentalism
U
محیط زیست گرایی
biological chemistry
U
بیوشیمی
[زیست شیمی]
biochemistry
U
بیوشیمی
[زیست شیمی]
viable
U
زیست پذیر ماندنی
biodegradable
U
زیست تجزیه پذیر
environmentalists
U
محیط زیست گرا
environmentalists
U
محیط زیست شناس
environmental protection
U
حفاظت محیط زیست
amylum
U
نشاسته
[زیست شیمی]
environmentalist
U
محیط زیست شناس
eco-tech
U
فناوری زیست بوم
eco-technology
U
فناوری زیست بوم
environmentalist
U
محیط زیست گرا
phenology
U
زیست پدیده شناسی
biocid
U
زیست کش مانع حیات
limicoline
U
زیست کننده درساحل
stenobathic
U
درعمق کم زیست کننده
human biometric
U
زیست سنجی انسانی
biochron
U
زیست زمان جانداران
environmental conservation
U
حفافت محیط زیست
environmental costs
U
مضار زیست محیطی
bioclimatology
U
زیست اقلیم شناسی
biomass pyramid
U
هرم زیست توده
environmental impact
U
نشانزد زیست محیطی
environmental benefit
U
فواید زیست محیطی
biological control
U
کنترل زیست شناختی
life zone
U
منطقه زیست شناسی
lacustrine
U
زیست کننده دردریاچه
limnetic
U
زیست کننده در اب شیرین
environmentalism
U
محیط زیست شناسی
proclimax
U
منطقه زیست جانوریاگیاهی
biochemical catalyst
U
کاتالیزور زیست شیمیایی
psychobiology
U
روانشناسی زیست شناختی
biologism
U
زیست شناختی نگری
limnic
U
زیست کننده در اب شیرین
saltwater
U
زیست کننده در اب شور
coexistent
U
باهم زیست کننده
fluvial
U
زیست کننده در رودخانه
geobiology
U
زمین زیست شناسی
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
biomass feedstock
U
مواد اولیه زیست توده
host
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host organism
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
lentic
U
زیست کننده در ابهای راکد
may fly
U
حشرهای که یک روز زیست میکند
limnologist
U
زیست شناس جانوران اب شیرین
saxatile
U
درسنگ زیست کننده یا روییده
to be parasitic
[on]
U
انگلی شدن
[زیست شناسی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com