English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
impingement U برخورد گازهای با سرعت زیاد به ساختمان هواپیما
building system U اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
outline assembly drawing U نقشه کلی ساختمان نقشه ایکه تصویر کلی ساختمان را نشان میدهد وجزئیات ساختمان روی ان پیاده نشده است
building unit U جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
polygram U طرح یانقشه که خطهای زیاد دران بکاربرده شده است
backplane U بخشی از ساختمان کامپیوتر که حاوی تختههای مدار
angle-post U [تیرک عمودی در گوشه ساختمان اسکلت چوبی، واقع در کنج ساختمان]
building material dealer U فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
well worn U زیاد کار کرده کهنه
well-worn U زیاد کار کرده کهنه
gigantic building U ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
dependency U [قسمتی از ساختمان های جدا از ساختمان اصلی]
coach-house U ساختمان خدمه [در کنار ساختمان اصلی]
building enterprise U مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان
civil engineering contractor U مقاطعه کار ساختمان پیمانکار ساختمان
enterprise network U شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
rotonda U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
foundation soil U شالوده ساختمان فونداسیون ساختمان
rotunda U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
constructional feature U ترکیب ساختمان کیفیت ساختمان
double shell constraction U ساختمان دو جداره ساختمان دو غلافی
block structure U ساختمان بلاکی ساختمان کندهای
rotundas U ساختمان مدور ساختمان گنبددار
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
base shear U نیروی کلی حاصل از زلزله در پای ساختمان برش پای ساختمان
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
formulae U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formula U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
formulas U مقررات مربوط به ساختمان اتومبیل مقررات مربوط به ساختمان قایق مسابقه
structuralize U ساختمان کردن
structuralize U تبدیل به ساختمان کردن
rebuilds U دوباره ساختمان کردن
rebuild U دوباره ساختمان کردن
beneficial occupancy U اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
jerry build U با مصالح ارزان ساختمان کردن
construction batalion U گردان مهندسی ساختمان گردان ساختمان
increases U زیاد کردن
overloads U زیاد پر کردن
heightens U زیاد کردن
overloaded U زیاد پر کردن
heightening U زیاد کردن
increase U زیاد کردن
increased U زیاد کردن
overload U زیاد پر کردن
heightened U زیاد کردن
heighten U زیاد کردن
to run rup U زیاد کردن
overstock U زیاد پر کردن
intensification U زیاد کردن
propagate U زیاد کردن
propagated U زیاد کردن
propagates U زیاد کردن
grnish U زیاد کردن
add زیاد کردن
propagating U زیاد کردن
to give notice to quit [one's residence] U لغو کردن اجاره نامه [و ترک ساختمان]
overloads U زیاد بار کردن
raise U پروراندن زیاد کردن
oversimplifying U زیاد ساده کردن
strain U کوشش زیاد کردن
overestimated U زیاد براورد کردن
overestimates U زیاد براورد کردن
strains U کوشش زیاد کردن
overestimating U زیاد براورد کردن
oversimplification U زیاد ساده کردن
overestimate U زیاد براورد کردن
oversimplified U زیاد ساده کردن
oversimplify U زیاد ساده کردن
raises U پروراندن زیاد کردن
overloaded U زیاد بار کردن
elevation of security U زیاد کردن تامین
expanded , capacity U زیاد کردن گنجایش
add U زیاد کردن برد
make much of U استفاده زیاد کردن از
overheats U زیاد گرم کردن
overheated U زیاد گرم کردن
overheat U زیاد گرم کردن
overworks U کار زیاد کردن
overworked U کار زیاد کردن
overwork U کار زیاد کردن
adds U زیاد کردن برد
over excite U زیاد تحریک کردن
over refine U زیاد موشکافی کردن
propagate U زیاد کردن پروردن
overload U زیاد بار کردن
propagated U زیاد کردن پروردن
oversimplifies U زیاد ساده کردن
overworking U کار زیاد کردن
to overexert U تقلای زیاد کردن
overpress U زیاد پافشاری کردن در
propagating U زیاد کردن پروردن
propagates U زیاد کردن پروردن
overfreight U زیاد بار کردن
adding U زیاد کردن برد
overcharged U زیاد حساب کردن
overrate U زیاد براورد کردن
overcharging U زیاد حساب کردن
ransacks U زیاد کاوش کردن
ransacking U زیاد کاوش کردن
overcharge U زیاد حساب کردن
ransack U زیاد کاوش کردن
overrated U زیاد براورد کردن
to overwork oneself U زیاد کار کردن
to overstrain oneself U تقلای زیاد کردن
overrating U زیاد براورد کردن
overcharges U زیاد حساب کردن
ransacked U زیاد کاوش کردن
overrates U زیاد براورد کردن
superheat U گرم کردن زیاد
ground landlord U کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد
to bolt U با سرعت زیاد حرکت کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
give or take <idiom> U از مقدار چیزی کم یا زیاد کردن
extort U اخاذی کردن زیاد ستاندن
extorted U اخاذی کردن زیاد ستاندن
call of more U حق تقاضای زیاد کردن مبیع
extorts U اخاذی کردن زیاد ستاندن
to lavisheffort U زیاد تلاش یا کوشش کردن
overpress U زیاداصرار کردن در زیاد فشاراوردن بر
extorting U اخاذی کردن زیاد ستاندن
gaps U اختلاف زیاد شکافدار کردن
To live a long life . U عمر طولانی (زیاد ) کردن
to rummage out U با جستجوی زیاد پیدا کردن
gap U اختلاف زیاد شکافدار کردن
the room was seated for 00 U جای سدکرسی دران خانه تهیه کرده بودند
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
haunt U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
to overeach oneself U زیاد جلو افتادن و خودراخسته کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
haunts U زیاد رفت وامد کردن در دیدارمکررکردن
to overrun oneself U از دویدن زیاد خود را خسته کردن
task U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
tasks U زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
modular construction U ساختمان پیش ساخته ساختمان با بلوک پیش ساخته
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
jardiniere U جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
overstay U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
to dwell on U زیاد وقت صرف کردن روی کشیدن
to occupy much space U فضای زیادی را اشغال کردن زیاد جا بردن
overstays U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overwind U بیش از اندازه کوک کردن زیاد پیچیدن
overstayed U بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
frequents U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequenting U مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
inflate U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to piss off the wrong people <idiom> U آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
inflating U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
inflates U پراز گاز کردن زیاد بالا بردن مغرورکردن
to work hard U سخت و با زحمت زیاد کار کردن [اصطلاح روزمره]
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimating U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
decimates U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimated U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
decimate U از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
replenishing phase U بخشی از سیکل عملکردموتورهای پالس جت که دران افت فشار داخل مجرا سبب ورود سوخت میگردد
shim U واشر نازکی از جنس فلز بادقت زیاد جهت پر کردن فاصله بین دو قطعه
homoplastic U هم ساختمان
making U ساختمان
foundation U پی ساختمان
construction U ساختمان
stance U ساختمان
built-up U پر از ساختمان
substructure U پی ساختمان
built up U پر از ساختمان
substructures U پی ساختمان
carbody U ساختمان
stances U ساختمان
mechanisms U ساختمان
mechanism U ساختمان
structures U ساختمان
types U ساختمان
structure U ساختمان
structure of an animal U ساختمان
erection U ساختمان
structuring U ساختمان
type U ساختمان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com