English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
queasy U زیاد دقیق
queazy U زیاد دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
wistful U دقیق
scholastical U دقیق
precision U دقیق
subtil U دقیق
exacted U دقیق
scrutinizer U دقیق
exacts U دقیق
scholastic U دقیق
punctiliously U دقیق
punctilious U دقیق
literal U دقیق
stringently U دقیق
stringent U دقیق
astute U دقیق
intent U دقیق
exquisite U دقیق
particular redemption U دقیق
tenty U دقیق
advertent U دقیق
punctual U دقیق
exact solution U حل دقیق
accurate U دقیق
exact U دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
tenuous U لطیف دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
set U لجوج دقیق
setting up U لجوج دقیق
sets U لجوج دقیق
precise U دقیق کردن
high accuracy measurement U سنجش دقیق
watchful U بی خواب دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
exact location U محل دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
detailed analysis U بررسی دقیق
subtlest U دقیق لطیف
subtler U دقیق لطیف
thorough paced U دقیق گام
perpend U دقیق بودن
persnickety U کاربسیار دقیق
subtle U دقیق لطیف
control U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
precision tools U الات دقیق
fine spun U دقیق خیالی
instruments U الات دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
controls U توپزن دقیق
particularization U شرح دقیق
precise U صریح دقیق
precision fire U تیر دقیق
soundest U بی خطر دقیق
sounds U بی خطر دقیق
precision sweep U روبش دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
correct U دقیق یا درست
corrects U دقیق یا درست
sounded U بی خطر دقیق
sound U بی خطر دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
goings-over U بررسی دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision balance U ترازوی دقیق
imprecise U غیر دقیق
going-over U بررسی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
precisionist U بسیار دقیق
correcting U دقیق یا درست
punctual U باذکرجزئیات دقیق
instrument U الات دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
precise U خیلی دقیق
watchfulness U دقیق هشیاری
precisian U خیلی دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
astringent U سخت گیر دقیق
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
precision bore U سوراخ کردن دقیق
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
pin point U تعیین دقیق نقاط
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
mirrors U ایجاد کپی دقیق
stickler U سمج خیلی دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
zero U تنظیم دقیق دستگاه
precision casting U ریخته گری دقیق
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
tender U دقیق ترد ونازک
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
mirrored U ایجاد کپی دقیق
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
facsimile U کپی دقیق از یک متن
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
precision U اندازه گیری دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
particular U دقیق نکته بین
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
sticklers U سمج خیلی دقیق
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
chronometer U ساعت شمار دقیق
mirror U ایجاد کپی دقیق
tenderest U دقیق ترد ونازک
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
probity U پیروی دقیق از اصول
fine tuning U میزان سازی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
tendering U دقیق ترد ونازک
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
tendered U دقیق ترد ونازک
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
accuracy U کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
greeked U نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
pulse U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
pulsed U روش ذخیره سازی صوت در یک قالب دقیق وفشرده که توسط کارتهای صوتی high-end استفاده میشود
bubble turn and slip U الات دقیق اصلی پروازی که شتاب جانبی را با جابجایی حبابی داخل لوله شیشهای خمیده پر از مایعی نشان میدهد
crop mark U در نرم افزار DTP علامتهای چاپ شده که لبه کاغذ یا تصویر را نشان میدهند و امکان برش دقیق می دهند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com